Friday, October 25, 2002

انقلاب اسلامي (3)



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ” »»»

««««« ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.»»»»»

گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد

انقلاب ” ايران ” - همچنين - بر اساس ميانگين سني عناصر فعال و كارساز آن ( چريك ها ؛ دانشجويان ؛ دانش آموزان ؛ خرده بورژوازي ’مدرن ؛ كارمندان )
اساسآ يك ” انقلاب جوان ” بود. اين طيف گسترده اما فعٌال ؛ پرشور و جوان ؛ از نظر سياسي نه خاطره اي از ” خميني ”
و شعارهاي او در 15 خرداد 42 داشت و نه حافظه اي از تاريخ معاصر ” ايران ” ؛ بهمين جهت - با توجه به پويائي و جواني خود - از يك
« راديكاليسم كور سياسي » برخوردار بود ... با اين خصوصيات ؛ نيروهاي انقلابي در سال هاي 50 - 57 با ” رٌد تئوري بقا ”
و با نفي ” سلاح فرهنگ ” به ترويج ” فرهنگ سلاح ” و ” شهادت طلبي ” پرداختند.
طبيعي است كه در فقدان احزاب سياسي سرشناس در سال 57 ؛ مذهب و مساجد ميتوانستند جايگاه و پناهگاه مناسبي براي ابراز ” حضور جمعي
در مخالفت با شاه باشند. به جرآت ميتوان گفت كه در سال 57 اگر شخصيتي - مانند ” ’مصدٌق ”- وجود ميداشت ؛ قدرتگيري ” خميني ” بسيار بسيار بعيد بود.

جالب است يادآور شوم كه اكثر علماي مذهبي و مراجع تقليد ( مانند ” شريعتمداري ” ؛ ” گلپايگاني ” ؛ ” خوئي ” و ... ) در سراسر حواذث 1357
موضعي محافظه كارانه در مخالفت با شاه داشتند. بنابراين : اشتباه است اگر انقلاب ايران را ” اسلامي ” بناميم.

س - بهر حال نظر شما دربارهْ انقلاب 57 و چگونگي يا چرائي پيروزي « خميني » چيست ؟؟؟

ج - معمولا” انقلاب ها يا علل داخلي دارند يا علل خارجي . دربارهْ علل و زمينه هاي داخلي انقلاب ايران ؛
بايد گفت كه تا 6 ماه قبل از بهمن 57 ؛ هيچ نشانه اي از يك انقلاب اسلامي و سقوط شاه وجود نداشت. رژيم شاه ؛ اگر چه با دشواري هائي
در زمينه هاي گراني اجناس و كمبود مسكن روبرو بود ؛ امٌا اين مشكلات ؛ آنچنان نبود كه آبستن يك انقلاب عظيم اجتماعي باشد.
از نظر اقتصادي ؛ در آستانهْ انقلاب 57 ؛ درآمد سرانهْ مردم اگر چه به شكل نا عادلانه اي توزيع ميشد ؛ با اين حال بيش از 2 هزار دلار بود
( كه نسبت به كشورهاي جهان سوٌم ؛ رقم بسيار بالائي بود ).

اكثريت مردمي كه در شهرها زندگي ميكردند - نسبت به سال هاي پيش - وضع مادي بهتري داشتند و خرده بورژوازي شهري ( حقوق بگيران )
كه بعداز اصلاحات اجتماعي شاه ؛ گسترش چشم گيري يافته بودند ؛ از رفاه مناسبي برخوردار بودند.در اين ميان ؛ آتش سوزي ” سينما ركس ” آبادان
( در مرداد ماه 1357 ) به تآثراٌت و هيجانات عمومي مردم دامن زد. اين فاجعهْ هولناك ( كه بدست مذهبي هاي متعصٌب هوادار ” خميني ” انجام شد )
’بعد تازه اي به مبارزات مردم عليه شاه داد.

انقلاب ايران ؛ حاصل ” توطئهْ خارجي ” نبود با اينحال بايد بگويم : در عرصهْ خارجي ؛ رژيم شاه نه مديون بانك هاي خارجي بود
و نه در جنگ با همسايگانش ( مثلا” ” عراق ” ) ضعيف و ناتوان شده بود. روي كار آمدن ” كارتر ” در سال 1976 از همان آغاز ؛
باعث نگراني هاي شديد شاه بود زيرا كه شاه - ’سنتٌا” - از دوستان و پشتيبانان جناح ” جمهوريخواه ” بود.
افزايش قيمت نفت در “ اوپك “ ( كه از جمله با اصرار و پافشاري شخص شاه صورت گرفته بود ) ؛ تهديدات شاه جهت افزايش باز هم بيشتر قيمت نفت
و تآكيد او به لغو قرارداد كمپاني هاي نفتي و ادارهْ كامل منابع و صنايع نفتي ايران بوسيلهْ مهندسان ايراني ؛ وجود نوعي ” تفرعن ”
و ” غرور ملي ” ( در اشاره به تاريخ و تمدٌن ايران باستان ) و ” طرح هاي بلند پروازانهْ شاه ” در مدرنيزه كردن ايران
و تظاهر به نوعي ” استقلال طلبي ” نسبت به غربي ها ( كه در مصاحبه هاي شاه با خبرنگاران خارجي خود را نشان ميداد )
همه و همه ” خوشايند ” كمپاني هاي نفتي و دولت هاي اروپائي و آمريكائي نمي توانست باشد ( بخوبي بياد دارم كه در گرماگرم انقلاب 1357
و قبل از روي كار آمدن ” خميني ” ؛ راديو ” بي بي سي ” گفته بود : « با پيروزي انقلاب اسلامي ؛ ايران ؛ رؤياي ” تمدٌن بزرگ ”
خود را براي هميشه فراموش خواهد كرد و در آينده ؛ به ايفاي نقشي شبيه كشور افغانستان ؛ اكتفا خواهد كرد » ).

نوعي ” ماهٌيت گرائي مطلق ” در ارزيابي رژيم شاه ( بعنوان ” رژيم وابسته ” و ” دست نشاندهْ امپرياليسم ” ) روشنفكران ما را از درك تضادهاي نسبي
و لحظه اي شاه با دولت هاي اروپائي و آمريكا بازداشت ... بهرحال : تآكيد ” كارتر ” بر ” نقض فاجعه بار حقوق بشر در ايران ”
( با توجه به اينكه در اين زمان ؛ بيش از 20 حكومت ديكتاتوري - نظير ” شيلي ” - در جهان وجود داشت )
و متعاقب آن ؛ ايجاد يك كارزار عظيم و اغراق آميز تبليغاتي در مطبوعات بين المللي ( مبني بر وجود صدهزار زنداني سياسي در ايران و ... )
وجود يك اپوزيسيون فعال ؛ متشكل و گستردهْ ايراني در خارج از كشور ( كنفدراسيون ) كه بصورت يك ” دولت ” در كشورهاي اروپائي
و آمريكائي عمل ميكرد و رهبران آن - عموما” - بخاطر تموٌل و تمكنٌ خانوادگي ؛ براي تحصيل ؛ سالها بود از ايران خارج شده بودند
و لذا درك روشن و درستي از تحولات اقتصادي - اجتماعي ايران بعداز اصلاحات اجتماعي 40 نداشتند و بهمين جهت دچار يك ” رمانتيسيسم انقلابي ”
و ” راديكاليسم كور ” در رابطه با مسائل سياسي ايران بودند ( محاصرهْ تهران از طريق شهر يا روستا ؟ ؛ انقلاب مسلحانهْ دهقاني به سبك ” چين ” ؛
انقلاب كارگري به سبك ” شوروي ” و ... انواع طرح ها و تئوري هائي كه كمترين پيوندي با مسائل جامعهْ ايران نداشت ).
همهْ اين ” عوامل خارجي ” در تحولات ايران و سقوط شاه ؛ نقش داشتند.
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home