Wednesday, October 02, 2002

خط سومٌي بنام « عشق »



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ” »»»
« ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.»


گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد

استبداد خشن سياسي ؛ تمركز قدرت دولتي و فقدان اتحاديٌه هاي مستقل صنفي و سياسي باعث گرديد تا پيشه وران ’خرده پا و صاحبان حرفه و فن
- به تدريج - « خانقاه »ها را محل تجمٌع خويش انتخاب كنند. در قرون وسطي’ ؛ « خانقاه »ها - در حقيقت - باشگاهي براي گردهم آئي پيشه وران شهري
و صاحبان حرفه و فن بودند. نوعي تسا’هل ديني و ’مداراي مذهبي و ضروت جلوگيري از ظلم و ستم ’حكام وقت ؛ باعث تعاون و همبستگي افراد خانقاه بود... ؛
اينكه بسياري از عارفان بزرگ ما خاستگاه پيشه وري داشته اند ؛ قابل توجهْ بسيار است. جالب است بدانيم كه بر خلاف تصورات رايج ؛
بسياري از بزرگان عرفان و تصوٌف ما ؛ در برابر مهاجمان بيگانه و پادشاهان جابر ؛ مقاومت و ايستادگي كردند و سرانجام نيز جان باختند بطوريكه -
- مثلآ - ««« عطار نيشابوري »»» و ««« نجم الدين ’كبري’ »»» ( بسال 1221 ميلادي ) در مقابلهْ با ” ’مغول ”ها كشته شدند.
معروف است كه : « شيخ نجم الدين كبري » بهنگام شهادت ؛ پرچم ( كا’كل ) مغولي را گرفته بود و پس از آنكه از پاي در افتاد ؛ ده كس نتوانستند آن
مغول را از دستش خلاص كنند و عاقبت ؛ كا’كل مغول را ’بريدند و ....

عرفان ايراني در بستر اين كشاكش ها و فراز و فرودهاي اجتماعي - سياسي پديد آمد و در طول زمان ( مانند همهْ مكتب هاي فلسفي )
به جريانات و فرقه هاي مختلف تقسيم شد. در موقعيٌت سخت سياسي و سلطهْ خشن ” دين ” و ” زاهدان ريائي ” و در شرايط ناپايدار و ناگوار
حاصل از هجوم ها و حملات گوناگون ؛ عرفان ايراني - در واقع - ” خط سوٌم ”ي است كه هندسهْ فكري و فرهنگي ايران بعد از اسلام را تشكيل ميدهد ؛

به اين معنا كه در برابر ” ايمان مذهبي ” (‌فقها ) و ” اعتقاد عقلي ” ( دانشمندان ) ؛ خط سومٌي بنام « عشق » بنا ميكند :« غشق ’مطلق » ( نه تنها ” عشق به مطلق ” )

×××××
آتشي از عشق در جان بر فروز
سر به سر ذكر و عبادت را بسوز
×××××
دل چو از پير خرد نقد معاني مي ’جست
عشق ميگفت به شرح ؛ آنچه بر او مشكل بود
×××××
چند از مؤذن بشنوم توحيد شرك آميز را ؟؟؟
عشق تو كو ؟ تا وانهم شرع خلاف انگيز را
×××××

وقتي كه فكر و فلسفه ؛ ممنوع شد ؛ كلام فلسفي و اعتراض عليه ” قادر متعال ” در شكل عبارات ’تند عرفاني - بنام ” شطحيٌات ” - بروز كرد ؛
كلام و اعتراضي كه بقول « ماسينيون » : «« يك سامي عرب مسلمان ؛ هرگز جرآت ابراز آنرا نداشت. اينگونه ساخت رواني ؛
اينگونه برخورد و مقابله با دين و خدا ؛ پديده اي كاملآ ” ايراني ” است. »». به كلام ««« حلاج »»» توجه كنيد :
««« كافرم به دين خدا
........... ’كفران
...................... نزد من
..................................... هنر ’بود
و بر مسلمانان
........................................... زشت »»» ” حلاج ”
×××××
و يا به سخن «« بايزيد بسطامي »» توجه كنيد :
«« خدايا ! تو بيش از آنچه كه من ترا فرمان مي برم ؛ بايد از من فرمان ببري .....
..... آدم ؛ خداي خويش را به لقمه اي فروخت ......
........ بهشت تو ؛ تنها ؛ بازيچهْ كودكان است »» . ” بايزيد بسطامي ”
×××××
اينكه مشايخ بزرگ عرفان مانند ( ” حلاج ” ؛ ” بايزيد بسطامي ” ؛ ” ’جنيد ” ؛ ” ابوالحسن خرقاني ” ؛ ” هجويري ” ؛ ” عطار ” ؛ ” نجم الدين ’كبري’ ” ؛
................ ؛ ” مولانا ” ؛ ” شمس تبريزي ” ؛ ”‌عين القضات همداني ” ؛ ” سهاب الدين سهروردي ” ؛ ...) همه ” ايراني ” بوده اند ؛ قابل توجه و تآ’مل است.
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home