Friday, October 04, 2002

هجوم ها و گسست هاي فرهنگي - فلسفي



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ” »»»
« ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.»


گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد

- در حوزهْ قرهنگ و اخلاق - نوعي بي اعتنائي به عالم مادي را پديد آوردند :
اعتقاد به ” دم را غنيمت است ” ؛ ” خوشباش ” ؛ ” هستي روي آبه ” ؛ ” عمر دو روزه ” ؛ ” ارغنون ساز فلك ؛ رهزن اهل هنر است ”
و ” آسمان ؛ كشتي ارباب هنر ميشكند / تكيه آن به كه بر اين بحر ’معلقٌ نكنيم ” ...
اين امر ؛ باعث پيدايش و رواج روحيهْ ” تسليم ” ؛ ” توٌكل ” و ” رضا ” گرديد ( تصوٌف توٌكل و پرهيز ).

حملات و هجوم هاي پيدرپي و دست بدست گشتن حكومت ها ؛ باعث ” مٌواجيٌت ” ( گوناگوني ) تفكرات فبسفي در نزد شاعران و متفكران ايراني گرديد.
اينكه ما - مثلآ در اشعار « حافط » و « خيام » - به نظريه عاي گوناگوني دربارهْ ” دين ” و ” فلسفهْ هستي ” مواجه هستيم ؛ ناشي از شرايط گوناگون زندگي آنان است.
بهمين جهت ؛ در بررسي آثار شاعران و متفكران اين دوران ” دورهبندي ” آثار و عقايد آنان ؛ ضروري است .

زماني كه اروپاي بعداز ” رنسانس ” ؛ ارزش هاي قرون وسطي’ را - پشت سر ميگذاشت و بر اثر اختراع دستگاه چاپ ؛ علم و فرهنگ و فلسفه گسترش ميافت ؛
” ايران ” - پس از يك ثبات و آرامش نسبي و در نتيجهْ : رشد و رونق تجارت و پيشه وري در عصر ” صفوي ” - بار ديگر گرفتار هجوم ” افغان ”ها
و آشفتگي هاي بعدي شد.

تنها چاپخانه اي كه توسط ارامنه و ’مبلغين مسيحي در اوايل قرن 17 ميلادي در ” جلفاي اصفهان ” تآسيس شده بود ؛ از ميان رفت ؛
چاپ كتاب تا قرن 19 ميلادي در ”ايران ” به تعويق افتاد و بهمين نسبت هم ؛ آگاهي ايرانيان از خارج و از پيشرفت هاي ديگر جهان ؛ دچار ركود گرديد.

يكي از نتايج اين هجوم ها وگسست هاي فرهنگي - فلسفي ؛ اين بود كه ما - همواره - ” عينيٌت گرا ” باقي مانديم : ” عقل نقٌاد ” به ” عقل نقٌال ” تنزل يافت.
” تقليد ” و ” حاشيه نويسي ” بر آراء فلاسفهْ گذشته و ” مكتب بازگشت ” ( در شعر ) جاي بدعت آفريني هاي فلسفي و ابتكارات جديد فكري را گرفت...
و اينچنين شد كه وقتي فلسفهْ ” عقل دكارتي ” آشكار ميشد ؛ ما در رؤيا هاي قرون وسطائي خود ؛ به خواب ميرفتيم.

برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد

هميشك و خبرچين يادتان نرود.



((( خبرچين)))
((( هميشك )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home