Sunday, February 02, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس

««« واقعهْ كربلا »»»

1 - بر خلاف جعليٌات مورخين و مؤلفين شيعي ( خصوصا“ نظريه پردازان تشيٌع سرخ علوي ) در « واقعهْ كربلا’ »
« امام حسين » هيچگاه قصد جنگ با لشگريان « يزيد » و علاقه اي به “ شهادت “ نداشت بلكه - با توجه به ضعف ؛ پيري و ناتواني او -
- پس از ’محاصرهْ امام و ياران اندكش توسط سپاهيان « يزيد » ؛ امام حسين قصد و تقاضاي “ بازگشت “ كرد ؛
امٌا « ’حرٌ » و سپس « ابن سعد » از بازگشت امام به مكه يا مدينه جلوگيري كردند. --» (×)
--------------------
--» (×) - ( نگاه كنيد به : تاريخ طبري - ج 7 - ص 2974 + تاريخ يعقوبي - ج 2 - ص 181 + + مروج الذهب - ج 2 - ص 64 +
+ اخبار الطوال - ص 276 + ناسخ التواريخ - ج 2 - ص 153 + روضٌة الصفٌا - ج 3 - ص 144 + و ... ) .
-------------------
2 - در طول روزهاي محاصره و مذاكره - در صحراي كربلا’ - « امام حسين » به ياران و غلامانش تآكيد ميكرد :
“ من كسي نيستم كه جنگ را با لشگريان « يزيد » آغاز كنم مگر اينكه آنها جنگ را شروع كنند “ --»
--» ( تاريخ طبري - ج 7 - ص 3001 + اخبار الطوال ص 275 )

3 - ’مهم تر اينكه : در طول مذاكرات و گفتگوهاي متعدد با سرداران و سپاهيان « يزيد » ( كه با ضعف و تزلزل آشكار « امام حسين » همراه بود )
« امام حسين » هيچگاه از « يزيد » به زشتي و د’رشتي نام نبرد بلكه حتي’ از “ ابن سعد “ و “ شمٌر “ خواهش كرد كه او را پيش “ اميرمؤمنان “
( يعني « يزيد » ) ببرند تا دست در دست « يزيد » بگذارد و با او بيعت كند ؛ امٌا “ ابن سعد “ و “ شمٌر “ با تقاضاي امام موافقت نكردند
و گفتند : “ نه ! “ بايد تسليم « ابن زياد » ( حاكم دست نشانده يزيد در كوفه ) شوي ! --» ( تاريخ طبري - ج 7 - ص 2978 ) .

بنابراين : اگر پافشاري و اصرار شخص “ ابن زياد “ ( كه ناشي از دشمني و اختلاف شخصي او با امام حسين بود ) وجود نمي داشت ؛
چه بسا كه « واقعهْ كربلا’ » اتفاق نمي افتاد.

4 - متون ’معتبر تاريخي تآكيد ميكنند كه : « يزيد » نيز رضايت و علاقهْ چنداني به كشتن يا شهادت « امام حسين » نداشت .
« معاويه » نيز در وصيت خود به « يزيد » تآكيد كرده بود كه : “ حسين بن علي ( امام حسين ) مردي است كم خطر ...اگر بر او دست يافتي ؛ گذشت كن ! “--» (××)
---------------------
--» (××) ( نگاه كنيد به : تاريخ طبري - ج 7 - ص 2888 و 2889 و 3071 و 3074 - 3075 و 3077 و 3079 +
+ اخبار الطوال - ص 283 + روصة الصفا - ج 3 - ص 95 ) .
-------------------
هم از اين رو بود كه پس از شهادت « امام حسين » ؛ « يزيد بن ’معاويه » ؛ خواهران ؛ زنان و فرزندان « امام حسين » را بحضور پذيرفت
و از « واقعهْ كربلا’ » اظهار تآسف و تآلم كرد . او دستور داد تا به هر يك از افراد خانواده « حسين » ؛ پيشكش ها و هداياي بسيار دادند
و سپس فرمان داد تا آنها را با عزٌت و احترام به محل اقامت شان باز گردانند.
در برابر اين عزٌت و احترام - و هدايا و عطاياي « يزيد » بود كه « سكينه » ( دختر امام حسين ) ميگفت :
“ هيچكس را كه ’منكر خدا باشد از « يزيدبن ’معاويه » بهتر نديدم “ --» ( تاريخ طبري - ج 7 - ص 3077 ) .
-------------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. » .
-------------------------
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home