Tuesday, January 14, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

(2)اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس

-- ما - در كتاب اسلامشناسي ( ص - 79 ) - در بارهْ ارتداد و برگشتن از اسلام اكثريت قبايل و طوايف عرب - ” بلافاصله پس از مرگ محمد ”
-- و سركوب توده هاي « ’مرتد » بوسيلهْ « ابوبكر » و ديگر خلفاي اسلامي ؛ ( به نقل از : ” تاريخ طبري و اصول كافي ” ياد آور شديم :
« ابوبكر و حضرت علي فرمان دادند تا : ” هر كه از دين برگشته باشد با شمشير گردن زنند و در آتش بسوزانند و زن و بچه اش را اسير كنند ” . »

حضرت علي به صراحت فرمان داد : « ” كشتن مردان و اسير كردن زنان فقط دربارهْ آناني كه از دين برگشته اند و كافر شده اند ؛ روا است . ” »
بر اساس اين فرمان بود كه ؛ « ’معقل بن قيس » ( سردار علي ) به حضرت نوشت :
« ” هر كه ’مرتد بود گفتيم به مسلماني باز آيد وگرنه او را خواهيم كشت ” » ---» ( تاريخ طبري - ج 6 - ص 2665 )

چنين سياستي در حقيقت از احكام اساسي فقه شيعه دربارهْ « ’مرتد » ميباشد كه نه تنها دربارهْ « ارتداد » و برگشتن افراد از اسلام
بلكه - حتي’ - دربارهْ كساني كه به پيغمبر اسلام ؛ لعن و دشنام مي دهند نيز قابل اجراء است .
--» نگاه كنيد به : ( صحيح الكافي - ج 3 - باب حدٌ المر’تد - ص 324 و 325 - انتشارات دارالاسلاميه - بيروت - 1981 ) .

نا گفته نماند كه همين « معقل بن قيس » ( سردار علي ) بود كه پانصد زن و كودك نصراني ( مسيحي ) را بجرم نپذيرفتن اسلام ؛ اسير كرد
و آنان را به يك ميليون ( درهم يا دينار ؟ ) فروخت .
حضرت علي در برابر اسارت و بردگي اين زنان و كودكان به « معقل بن قيس » گفت : ” نكو كردي و بجا كردي ! ” --»
--» نگاه كنيد به : ( تاريخ طبري - ج 6 - ص 2665 - 2666 + كامل - ابن اثير - ج 1 - ص 330 - 331 ) .

ما - در صفحات آينده - بازهم - از قتل و كشتار مخالفان اسلام توسط حضرت علي و از مواضع و عملكرد هاي سياسي - طبقاتي او سخن خواهيم گفت.

ا’مي بودن حضرت محمد ! ( سواد خواندن و نوشتن حضرت محمد )

( تاريخ طبري - ج 3 - ص 1125 ) - طبري مشخصا ” دربارهْ « نوشتن » حضرت محمد تاكيد ميكند :
« ” پيغمبر صلحنامه را بگرفت و كلمهْ محمد را بجاي پيغمبر خدا نوشت ”. »

« طبري » در همان صفحه - ضمن تائيد سواد نوشتاري حضرت محمد ؛ تصريح ميكند :
« ” وي ( پيغمبر ) نوشتن ؛ خوب نميدانست ”. »

« ابن عباس » گويد : « ” چون بيماري پيغمبر ؛ سخت شد ؛ گفت »:
” لوازم بياوريد تا براي شما مكتوبي بنويسم كه پس از من گمراه نشويد ” --» ( تاريخ طبري - ج 4 - ص 1320 )

در « صحيح » - بخاري و « ’مسلم » نيز آمده است كه : چون پيغمبر را مرگ فرا رسيد ؛ فرمود :
« ” دوات و كاغذي بياوريد تا نامه اي بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد ”. » --» ( اعيان الشيعه - ج 1 - ص 261 )

از « امام جعفر صادق » پرسيدند كه چرا پيغمبر « ا’ميٌ » ناميده شده است ؟
امام پرسيد : مردم در اين باره چه ميگويند ؟ - ’پرسنده توضيح داد كه مردم ؛ علت اين تسميه را عدم آشنائي پيغمبر با نوشتن ميدانند.
امام پاسخ داد : « ” دروغ گفتند ؛ لعنت خداي بر ايشان باد ! چگونه ممكن است پيامبر بتواند چيزي را به مردم بياموزد كه خود نمي خواند و نمي نوشت. »
سوگند به خدا ؛ پيامبر خدا به 72 يا به 73 زبان مي خواند و مي نوشت. او را « ا’ميٌ » گفتند چون از مردم مكه بود و مكه از ا’مهات ’قريٌ بود . --»
--» ( معاني الاخبار - شيخ صدوق - ص 120 + علل شرايع - شيخ صديق - ص 52 - 53 + بصائر الدرجات - محمد بن حسن صفار - ص 62 )
--» ( نقل از : مقالهْ « ا’ميٌ » - مديوماه - جنبش سوسياليستي - شمارهْ 1 )

« ابن خلدون » نيز ضمن تاكيد براينكه : ” محمد متن صلحنامه را از علي گرفت و نوشت : محمد بن عبداله ” يادآور ميشود كه :
” از اين نوشتن ؛ ترديدهائي در ذهن تو ( خواننده ) پديد نيايد. ( زيرا ) عده اي ايراد ميكنند كه اين نوشتن به معجزهْ ( ا’ميٌ بودن ) او لطمه ميزند ”
به نظر ابن خلدون : ” نوشتن اين عبارت ؛ خود يكي از معجزات اوست ”. ! --» ( العبر - ابن خلدون - ج 1 - ص 431 )

« امين عاملي » ( عالم بزرگ شيعي ) نيز تاكيد ميكند :
« ” آن كساني كه نگذاشتند رسول خدا در مورد خلافت چيزي بنويسد ؛ همان كساني هستند كه ... --» ( اعيان الشيعه - ج 1 - ص 263 ) .

مجموعهْ اين اسناد و مدارك و دهها مآخذ ديگر نشان ميدهد كه - بر خلاف نظر ( روشنفكران مذهبي و ديگر نظريه پردازان اسلام راستين ) --
-- حضرت محمد نه تنها « ا’ميٌ »( بيسواد ) نبوده ؛ بلكه آدمي آگاه و مجهز به دانش و فرهنگ زمان خويش بوده است.
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. »

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را
( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.



((( خبرچين)))
((( هميشك )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home