اسلامشناسي « اشراف مكه »
ايران آرا
از اين دين مردم فريب ريائي
««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»
زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام
علي ميرفطروس
اشراف مكه ؛ اسلام را مي پذيرند
« خالدبن وليد » - ” طبري ” نيز در بارهْ « خالدبن وليد » مينويسد : پيغمبر پس از فتح مكه ” خالد ” را براي دعوت مردم « بني ’حذيمه »
به اسلام به آن ناحيه مامور كرد . مردم چون ” خالد بن وليد ” را بديدند سلاح بر گرفتند ؛ ” خالد ” گفت : ” سلاح بگذاريد كه مردم مسلمان شدند ”
يكي از مردمان بنام ” جحد’م ” گفت : ” اي بني ’حذيمه ! اين « خالد » است ؛ بخدا پس از گذاشتن سلاح ؛ اسارت است و پس از اسارت ؛
گردن زدن است ؛ بخدا من سلاح نمي گذارم ” اما عده اي از مردم « بني ’حذيمه » او را گرفتند و گفتند : ” اي « جحدم » مي خواهي خون ما را بريزند ؟
مردم ؛ مسلمان شده اند و جنگ از ميان رفته و كسان ايمني يافته اند ” و اصرار كردند ؛ تا « جحدم » سلاح خويش بر زمين نهاد
و « بني ’حذيمه » نيز بگفتهْ خالد ؛ سلاح فرو گذاشتند ؛ آنگاه « خالد بن وليد » دستور داد تا دست هايشان را بستند
و « همه را از دم شمشير گذرانيد و بسيار بكشت » در برابر اين جنايت فجيع ؛ پيغمبر - تنها - دست به آسمان بلند كرد و گفت :
” خدايا ! من از آنچه كه « خالد » كرد بيزارم اما « خالد بن وليد » ميگفت :
” پيغمبر فرموده اينان ( مردم بني ’حذيمه ) را بكش كه از مسلمان شدن ابا كرده اند.؛ -- ( تاريخ طبري - ج 3 - ص 1195 . )
« عبداله بن ابي حدرد اسلمي » ميگويد : من جزو سپاه « خالد بن وليد » بودم ؛ يكي از جوانان « بني ’حذيمه » - كه جزو اسيران بود -
دستهايش به گردن بسته - در فاصله اي نه چندان دور از زنان و دختران ايستاده بود ؛ او قبل از آنكه نوبت كشتنش در رسد به من گفت :
” مي تواني اين ريسمان را بكشي و مرا پيش اين زنان ببري كه كاري دارم ؛ آنگاه بازم آوري و هر چه خواهيد با من كنيد ؟ ”
گفتم : ” اين كار آسان است و ريسمان او را بگرفتم و پيش زنان بردم ؛ جوان اسير با يكي از زنان سخن گفت و اشعار عاشقانه خواند ؛
آنگاه او را پس آوردم و گردنش را بزدند ... وقتي او را گردن زدند ؛ زن بر وي افتاد و او را همي بوسيد تا بر كشته اش ؛ جان داد. - ( تاريخ طبري - ص 1196 و 97 )
همهْ اين افراد ؛ از ياران نزديك پيغمبر بودند و در زمان محمد ؛ هر يك به مقامات بزرگ رسيدند و بعد از مرگ پيغمبر نيز ؛
ادعاي خلافت و رهبري مسلمانان داشتند(×). « ه . لامنس » بدرستي ؛ نخستين حكومت اسلامي را «« جمهوري كاسبكارانهْ مكه »» ناميده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(×) - بنابراين : در تحليل سياسي اسلام بعداز مرگ پيغمبر ؛ بايد نقش تاريخي و طبقاتي اين افراد بخوبي درك گردد ؛
در حقيقت حوادثي ( مانند واقعهْ كربلا ) ناشي از ماهيت طبقاتي كساني بوده كه ذر زمان پيغمبر و بوسيلهْ خود او ؛
امكان رشد و پرورش يافتند. و حتي’ در زمان حكومت محمد ؛ مقامات مهم و حساس داشتند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوٌم : از نيروهاي معنوي توده ها و زحمتكشان - كه از ستم ها و بهركشي هاي اشراف و برده دارها به جان آمده بودند
و اسلام را ( كه در شعارهاي خود « برابري » و « برادري » بين برده ها و برده دارها را تبليغ ميكرد ) يگانه وسيلهْ رستگاري و رهائي خود ميپنداشتند ؛
مضافا” اينكه : اعتقاد به ظهور يك « ’منجي » ( كه توسط آئين ها و مذاهب قبلي تبليغ شده بود )
بر « خوش باوري » زحمتكشان براي پذيرفتن اسلام و گرويدن به حضرت محمد مي افزود. (××)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(××) - بطوريكه گفتيم : در شبه جزيرهْ عربستان ( بخصوص در مدينه ) قبل از ظهور پيغمبر ؛
گروههائي از مسيحي ها و يهوديان زندگي ميكردند و هر وقت مشكلات و مشاجراتي بين آنها پيش مي آمد ؛
از ظهور مسيح يا پيغمبري ياد ميكردند كه در همين نزديكي ها ( ناحيهْ حجاز ) ظهور خواهد كرد و عدل و داد را بر قرار خواهد ساخت.
______________________
««« بابك دوستدار »»»
ادامهْ مباحث كتاب « اسلام شناسي » و زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام را فردا دنبال خواهيم كرد . با ما باشيد
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
((( هميشك )))
0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:
Post a Comment
<< Home