Thursday, December 02, 2004

روشنفکر! يا کهنه انديش دينی؟



وقتی حقيقت آزاد نباشد، آزادی، حقيقت ندارد

~!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!~

هـيچ ديـنی را نمی تـوان يافـت کـه مثل اســلام بـرای پيشبـرد تعـاليـم و انـديشـه هـايش،
اينـهـمـه به تهـديــد و قـتـل و ارعـاب متـوسّل شـده باشـد.
درواقـع، تاريخ رشـد و گـسترش اســلام را نمی توان فـهـمـيـد مگـر اينکـه ابتـداء
خصلـت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنـرا بشنـاسيـم.

«مـيـرفـطـروس – عــلـی»[+]
×!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!×


از "روشنفكرى دينی" به آزادى و دمكراسى راه نيست!



استاد دكتر صدرالدين الهى معتقد است: "شجاعت و از روبرو به گذشته نگاه كردن، نعمتى است كه نصيب هر كس نمى شود. ميرفطروس از اين شجاعت به سرحد كمال برخوردار است و اين آن نايافته گوهرى است كه بايد گردن آويز همه متفكران امروز و فرداى ما باشد... اين آقاى ميرفطروس، سرى بريده دارد در تشت تكفير دوستان ديروزش و تنى پاره پاره بر نيزه دشمنانش در همان روزها. در تحليل هاى او، درد بردار كردن بابک و منصور(حلاج) و حسنک(وزير) را احساس مى كنى، با "ابن مقنع" در ديگ تيزاب مى افتى و با "عين القضات همدانى" به آتش و نفت و بوريا دست مى يابى، و در خيل كشتگان بى آواز، خود را هم آواز آنان مى بينى... شايد اشتباه مى كنم، اما آسان نيست كه آدمى در عصر تجديد حيات انديشه دينى در سراسر جهان، در صف ملحدان سربلند تمامى تاريخ بايستد و "گاليله" نباشد كه آهسته بگويد: زمين مى گردد، و "منصور" باشد كه بگويد: "رَكعَتان فِى العشق، لايَصح وضو هُما الا بالدم"(در عشق دو ركعت است كه وضو، آن درست نيايد، الا به خون) ... او در كتاب "ملاحظاتى در تاريخ ايران" ده ويژگى اسلام راستين و توتاليتاريسم را به زبانى ساده چنان برمى شمارد كه هر طفل ابجدخوان فكر سياسى، شباهت هاى بى چون و چرائى ميان هيتلر، موسولينى و استالين و خمينى پيدا مى كند و نيز خيل نظريه پردازان اين رژيم ها را به نيكى باز مى شناسد: از "كيروف" تا "ژدانف" و از "شريعتى" تا "سروش"... برداشتن اين صدا در برهوت ايمان هاى نئوليبرالى، نيازمند جرئتى منصوروار است. اميد آن است كه اين صداى تنها، طنينى جهانتاب پيدا كند، زبان آتشينش در گيرد و او چون شمع به تنهائى نسوزد و آب نشود." ...

~!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!~
علی ميرفطروس می گويد:[+]

به نظر من، در ايران، هم "سياستِ مذهبی" و هم "مذهبِ سياسی"-هر دو- شكست خورده‌اند و تا زمانی كه جدائی دين از دولت (يا حكومت) بوجود نيايد، نه آزادی و استقلال ملّی، نه توسعه و تجدّد اجتماعی و نه جامعه مدنی –هيچيک- به سرانجام نخواهد رسيد.

در حوادث و طوفان‌های بنيان‌كن تاريخی، آنچه كه ملّت ما را زنده و پايدار نگه‌داشته، زبان و تاريخ و فرهنگ ملّی ما بوده نه اسلام و شيعه‌گری.

روشنفكران اسلامی با مصادرهء شعارهای روشنفكران لائيک و تبديل آنها به مضامين اسلامی و ايدئولوژيک، می‌كوشند تا شكاف عميقی را كه در باور دينی جوانان ما پديد آمده، "اصلاح" يا ترميم كنند!

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home