Thursday, January 26, 2012


جدايی نادر از سيمين


بردیا فروهر



حکومت اسلامی هر جا توان جفتک انداختن به فرهنگ ایران را داشته باشد دریغ نمی کند.
هیچ کسی نتوانست حقیقت را کشف کند جز قسم به "قرآن مجید". این فیلم داره به دنیا میگه تنها چیزی که می تونه حقیقت را در جامعه ایران زنده نگاه دارد "قرآن مجید" است و بس.

این فیلم را می توان هم‌اکنون در ویدیو کلوب-های دنیا دید اما پس از دریافت جایزه-ی اُسکار، دیدن این فیلم هالیوودی نشان، وظیفه بسیاری از مردم دنیا میشه. حالا از بابا جان، بابا جان، گفتن در این فیلم بگذریم و دنبال پیام-های مخفی شده در این فیلم باشیم.
اولین پیام مخفی و دروغ این بود؛ « در دوره ساسانی، ایرانیان به دو بخش اشراف و مردم معمولی تقسیم شده بودند ». جمله بالا رو دختر کوچکی گفت که داشت با مامان بزرگش درس مدرسه حکومت اسلامی را تمرین می کرد. فکر کنم لازم به گفتن نیست که حکومت اسلامی چه اندازه دروغ در کتاب-های درسی به خورد کودکان ایرانی میده چون اساسا دشمن فرهنگ ایران و مردم ایران است. اما اگر در آینده یک میلیارد از مردم دنیا، این فیلم را دیدند و در مکتب-خانه سینمایی حکومت اسلامی، درس کوچکی بر ضد تاریخ ایران آموختند آنوقت شما چه جوری می توانید یک میلیارد مردم دنیا را قانع کنی که این هم یکی از دروغ-های حکومت اسلامی بود؟ چقدر باید تلاش کنیم تا برنده جایزه اسکار شویم و بتونیم حقیقت را به تصویر بکشیم؟

حکومت اسلامی هر جا توان جُفتک انداختن به فرهنگ ایران را داشته باشد دریغ نمی کند.
در فیلم "جدایی نادر از سیمین"، هم بهترین موقعیت برای هنرنمایی کینه-اش را دید. حکومت اسلامی، فراموش کرده قشر روحانیت زرتشتی را در دوره ساسانی ضمیمه این دو قشر بکند و مدعی بشود که در دوره ساسانی، مردم حداقل به سه قشر آخوند، اشراف و مردم معمولی تقسیم می شدند. در ایرانِ امروز مهندس داریم که تاکسی میرونه، نقاش داریم که پیتزا میفروشه و آخوند داریم که به اسم خدا دزدی و جنایت میکنه.

همانطور که وزارت ارشاد اسلامی با رندی تمام به تاریخ باستان ایران در این فیلم تهمت می زنــد، جامعه امروز ایران را هم به دو قشر تقسیم می کنــد. در این فیلم شاهد دو قشر جامعه خیالی شدیم که فیلمساز این دو قشر را سمبل ایران امروز نشان می دهــد. قشر اول یک خانواده مذهبی که زنش محتاج رساله-ای تلفنی برای حلال و حرام روزانه-اش می شود. شوهر این خانم، مردی است مومنِ بدهکار که وقتی مشکلی در زندگیش پیدا می شود کاری جز توی سر خود زدن و عربده کشیدن بلد نیست، البته زنش هم وقتی می بیند شوهرش داره تو سر خودش میزنه اون هم چند تا تو سری حواله شوهر مظلومش می کنـــد. ( آخ بمیرم چقدر مظلوم بودن این دوتا دیونه. سی و دو سال است که مومنینی از نوع پاسدار، بسیجی، لباس شخصی، امنیتی و ... توی سر مردم ایران می زننــد، به مردم تجاوز میکننــد، دار می زننـــد، اعدام می کننــد، به فحشا و به اعتیاد می کشنـــد ... ). قشر خیالی دوم این فیلم، یک خانواده معمولی را نشان می دهـد. مرد این خامواده شخصی است که چهره-ای هم تیپ سید حسین موسوی (میـرحسینِ دروغگو) دارد و به هیچ وجهی حاظر نیست ایران را ترک کنه و حتی بر این باور است که می تواند دخترش را در جامعه آخوندی-اسلامی تربیت کند و به دخترش "ترمــه" می آموزد که چگونه باید حق خود را از یک بنزین فروش بدبخت بگیره. البته "موسوی" هم از این هارت و پورت-ها زیاد می کنـــد.

فیلم-ساز و فیلم-نامه-نویس [اصغــر فرهادی] در فیلمش نشان می دهــد که چگونه این دو قشر خیالی با هم فوتبال دستی بازی کرده و شاد هستند یا در امورات روزانه با گشاده رویی و صمیمت با هم بر خورد می کنند! ( البته به بابای دروغگوش لعنت ). اما وای بر روزیکه مشکلی میان این دو قشر پیدا شود. آنگاه دشمنی-ها آشکار گشته و هیچ چیزی نمی تواند مشکل آنان را حل کند. مرد مومن عربده می کشد و معلم را تهدید می کند، موسوی یا شوهر سیمین قانون را واسطه می کند. عزت کله خر قرآن دست گرفته و از همه قسم قرآن می طلبد چونکه قانون زمینی برای او ملاک نیست. راضيه این بار خودش بدیدار علمای(؟) دین می رود و تقاضای رساله مشکل گشا می کند. شوهر سیمین ( بدل موسوی ) در مقابل قانون دروغ می گوید. پدر پیر بکل لال می شود. هیچکس نمی تواند مشکل این دو قشر را حل کند تا حقیقت بر ملا شود از ریش سفید کفاش بگیر تا قاضی دادگاه ( البته در ایران کفاش-ها که همه ور شکست شدند از بس حکومت اسلامی کفش از چین وارد کرده! ).
آری خواننده گرامی! هیچ کسی نتوانست حقیقت را کشف کند جز قسم به قرآن مجید. این فیلم داره به دنیا میگه تنها چیزی که می تونه حقیقت را در جامعه ایران زنده نگاه دارد "قرآن مجید" است و بس. بی شک نقدهای بسیاری به این فیلم شده که در اینجا به نقد خودم خاتمه می دهم.

اینکه جایزه این فیلم باعث شادی و غرور ایرانیان است یا نه به عهده ایرانیان گرامی است. همیـن


بردیا فروهر
پنجم بهمن ۱۳۹۰ - بيست و پنجم ژانويه ۲۰۱۲
bardia.forohar22@gmail.com

Labels:

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home