Friday, October 14, 2011


آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و ماندند!


الاهه بقراط



در تاریخ جهانگشای جوینی آمده که چون یکی از اهالی بخارا را که از حمله مغول به خراسان گریخته بود، احوال آن شهر از او پرسیدند، وی به کوتاه‌-ترین و گویاترین شکلی که ممکن است، پاسخ داد: «آمدند و کَندَند و سوختند و کُشتند و بُردند و رفتند».

برای شرح هولوکاست ایرانی و مصیبتی که امروز بر کشور ما می‌رود باید فعل آخر این جمله گویا را نه تنها به «ماندند» تبدیل کرد، بلکه با توجه به غارت منابع سیاسی و اقتصادی کشور توسط همه گروه‌های میراث‌خوار انقلاب اسلامی می‌بایست بر آن افزود: شوربختانه نرفتند و ماندند و همچنان می‌سوزند و می‌کُشند و می‌بَرَند...


فساد و تخریب بی‌پایان

من نمی‌دانم ظرفیت و بنیه یک کشور برای تحمل تخریب تا کجاست و اساسا چه معیاری برای حد و اندازه آن وجود دارد. ولی روزی نیست که از دامنه تخریب و ویرانی که گاه به طور کاملا سازمان یافته ایران را بر باد می دهد و درباره تحمل و رنج مردمی که در سکوت، در فریاد و گاه در بی‌تفاوتی عاصیانه نه تنها شاهد و درگیر این ویرانی هستند، بلکه خود و زندگی شان اساسا بخشی از این ویران‌شدگی را تشکیل می‌دهد، در آموخته و تجربه انسان شک نکنم!

از دوران کودکی و در مناسباتی کاملا روزانه و معمولی، مثلا مهمانانی که بچه‌های شیطان داشتند و همه چیز را به هم می‌ریختند و یا کسانی که با زور می‌خواستند حرف خود را تحمیل کنند، شنیدیم که هر تخریب و نابسامانی با «حمله مغول» مقایسه می‌گشت و هر تحمیل و فشاری با «حمله اعراب» برابر قرار داده می‌شد.

هرگز اما کسی گمان نمی‌برد که قرنها بعد و این بار هر دو حمله با هم و همزمان به ایران صورت گیرد. آن هم ظاهرا نه توسط کسانی که از آن سوی مرزها به ایران حمله کرده‌اند، و نیز، نه از آسمان، بلکه از درونی‌ترین لایه‌های جامعه که گویی در تمام قرون گذشته منتظر فرصتی بود تا چون چرک و خونابه و گنداب بیرون بزند.

راست این است که دامنه فاجعه به اندازه‌ای گسترده است که اخبار تخریب و نابسامانی در عرصه‌های مختلف خیلی زود «کهنه» می‌شود. فشار و ویرانی به یک امر بدیهی و روزانه تبدیل شده است و پیش از آنکه بتوان چاره‌ای به حال یک ناهنجاری اندیشید، هم مشکل و هم راه حل احتمالی‌اش «کهنه» شده و به گذشته سپرده می‌شود و جای آن را مشکل دیگری می‌گیرد که آن نیز خیلی زود با مسئله دیگری جایگزین می‌شود. این تجربه‌ای است که جمهوری اسلامی بخشی از بقای خود را بر آن بنا کرده است: مشغول ساختن جامعه با انبوه مشکلات به ویژه اقتصادی که تمامی ندارند و هر روز بر آنها افزوده می‌شود. این تجربه البته برای هیچ حکومتی پایان خوش نداشته است.

اختلاس نجومی اخیر که مطلقا موضوع جدیدی نیست و در زهدان همان اختلاس معروف به «یک، دو، سه» نطفه بسته است که سرانجامِ‌ ناپیدایش در جوک و طنز مردم و ماستمالی‌ رایج حکومت به فراموشی سپرده شد، امروز تنها به این دلیل از آن سخن می‌رود که به عنوان ابزار جنگ درونی گروه‌های مافیایی رژیم به کار می‌آید. وگرنه تا زمانی که در بر پاشنه این رژیم و مناسبات فاسدش می‌چرخد، پرونده این اختلاس نیز به سرنوشت همه آن پرونده‌های جنایات سیاسی و اقتصادی رژیم دچار خواهد شد که نظیر آنها در کمتر کشوری دیده شده است. ادامـــــه[+]

Labels: ,

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home