زمینه اختلالات روانی در روضه خوانی و عزاداری
سیامک مهر
باورها، آموزه-ها، ارزش ها و احکام اسلامی در ذات و گوهر خود با شادی و شادخواری و شادکامی در ضدیتی غیرقابل حل و هضم قرار دارند. گذشته از مرگ اندیشی و خوارداشت زندگی در بُنمایه-های اندیشه اسلامی، اما دایره محرمات و منکرات اسلام به گرد انسان آنچنان تنگ تابیده و پیچیده شده که یک خنده ساده را هم با شرط و شروط و اما و اگر روبرو ساخته است. گویی که تعریف انسان" حیوان ضاحک" نیست، بلکه "حیوان گریان" است.
زوزه و صیحه و اشک و آه و ناله و سوز و گداز روضه خوان ها و مداحان و عزاداران اهل بیت و های های گریه مؤمنین در عزاداری ها، بیش از همه چیز نشان از اختلال در تعادل روانی این جمع بیمار دارد. در اثر تکرار و تداوم مصیبت خوانی و عزاداری و گریه و مرثیه و ماتم و عادت زدگی و سابقه دراز دامن آن در طی قرون، و انباشت یاوه ها و ترهات پوچ و هردم فزاینده-ای که درباره واقعه پیش پا افتاده کربلا تنیده و بافته شده و می شود، قشری ضخیم و چسبناک در لایه های ذهن مؤمنین رسوب کرده و به شکل نوعی بیماری مزمن جمعی قوام یافته است. این نابهنجاری دقیقاً به دلیل خصلت اپیدمیک و فراگیر آن، پدیده-ای عادی و طبیعی تلقی گردیده و از چشم نزدیک بین بسیاری دور مانده و مورد پرسش و آسیب شناسی قرار نگرفته است.
روضه خوان ها و مداحان برای تأثیر بیشتر بر احساسات و عواطف سطحی مخاطبین خود از روش های گوناگونی سود می جویند. آنان با بیانی مبالغه آمیز و حزن آلود و گریه های مداوم و جاری ساختن اشک بر گونه های خود، دیگران را به تقلید از این عمل تشویق می کنند. با تشریح و بزرگنمایی جزئیات مصائب و شکنجه هایی که بر کشته شدگان واقعه کربلا رفته است می کوشند که از طریق تحریک احساسات مخاطب، وی را به نوعی از خودآزاری دچار کنند که پی آمد آن شکلی از خلسه و نشئه-گی است که لذتی بیمارگونه و موقتی به فردی که هدف قرارگرفته است می بخشد. به عنوان مثال روضه خوان توصیف می کند که چگونه با عمود آهنی آنچنان بر فرق حضرت عباس سقای دشت کربلا کوفتند که از اسب به زیر افتاد و مغزش متلاشی شد. دشمنان حتا به این هم اکتفا نکرده و بدن حضرت عباس را مثله و تکه پاره کردند.
روضه خوان همه این جزئیات خشن و مشمئز کننده را با کوبیدن به سر و سینه خود و عربده و های و هوی بیان می کند.
از طرفی به ویژه نوجوانان و جوانانی که از هرگونه تفریح و شادی و رقص و آواز و عشق ورزی محروم گشته-اند، با مراسم عزاداری و سینه زنی و زنجیرزنی و با حرکات ریتمیک که همراه و هماهنگ با نوای طبل و سنج و اشعار موزون و مقفا انجام می گیرد، فرصتی می یابند تا با تکان دادن و چرخش اندام خود نیازهای طبیعی سرکوب شده را التیام بخشند. شبیه آن چیزی که در ورزش های باستانی و ورزش های رزمی مورد استقبال قرار می گیرد. نوعی رقصیدن مجاز!
در جوامع اسلامی به دلیل دخالت ها و امر و نهی های بیشمار و خشن آخوندها و دینکاران و اسلام فروشان و حرام و گناه آلود شمردن رفتارهای طبیعی افراد به ویژه در مورد سکس و معاشقه و چارچوب های تنگی که در نظر گرفته شده است، هیچ وضعیت متعادل روحی و روانی وجود ندارد و هر فردی به نوعی دچار اختلالات شخصیتی و روانی است. به رغم مجاز بودن استفاده از چهار زن رسمی و شصت زن صیغه اما نفس امریه-ای و دستوری بودن و تحمیل چارچوب تحقیر کننده در روابط جنسی، معاشقه و سکس را به عمل جماع تقلیل و تخفیف داده و به جز تخلیه فشار غریزه-ای حیوانی نتیجه-ای دربر ندارد. و این در صورتی است که نیمی از افراد جامعه یعنی زنان مفعول و بی اختیار و بی اراده شناخته شده و از همین مقدار آزادی و امتیاز نیز محرومند.
در داستان "خواجه تاجدار" یکی از کارهای زنده یاد ذبیح الله منصوری، در بخشی که به تبعید آغا محمدخان قاجار در نزد کریم خان زند در شیراز می پردازد، آمده است که چگونه آغا محمدخان که فاقد قدرت جنسی بود تفریح عجیبی را برای خود برگزیده بود.
«آغا محمدخان جوان بیرون از حصار شیراز در پی گشت و گذار و شکار در صحرا، با تمهیدِ تله و دام روباه می گرفت و پس از اینکه زنگوله-ای به گردن حیوان می بست، آن را رها می کرد. او این عمل را با به دام انداختن تعداد زیادی روباه تکرار می کرد. حیوان بیچاره که در فصل جفت گیری به سر می بُرد، هرگاه که به جفت خود نزدیک می شد، با به صدا درآمدن زنگوله، جفتش به تصور اینکه سگِ گله و سگ چوپان به او نزدیک می شود پا به فرا می گذاشت و به این طریق هردو از ارضای جنسی محروم می ماندند. در پایان فصل زمانی که روباه ها بر اثر فشار عصبی ناشی از سرکوب و محرومیت و بازمانده از پاسخ به نیاز طبیعی خود دچار اختلال روانی می شدند، با زوزه های شدید و پیاپی که از تپه های اطراف حصار شیراز به گوش می رسید، خواب راحت را از ساکنان شهر می ربودند.»
سیامک مهر
3 شـمـا چــه می گوئيـد؟:
سلام
دیدم کسی نظر نداده گفتم نظرم را بهت بگم
بصورت اتفاقی به وبلاگت و مطالبت برخوردم
خیلی خوبه که درین زمینه مینویسی
ولی این گونه مسائل نیاز به تخصص داره من کارشناسی ارشد جامعه شناسی و کارشناسی روانشناسی دارم الآن هم دارم جرم شناسی میخونم
عجیب علاقمند به این گونه مباحث هستم و حاظرم بهت کمک کنم
در مباحثی که مطرح کردی اشتباه زیاده یعنی اصلا علمی نیست و نیاز به تخصص بیشتر داره
hamzeh.sanei@gmail.com
با درود
گرامی حمزه صانعی! با سپاس از پیشنهاد یاری رسانی شما، نویسنده این نوشته «سیامک مهــر» هم اکنون در زندان "خلیفــه"-ی حکومت اسلامی، در گوهردشت/ کرج در صف گرفتن حُکم اعدامش می باشد.
برای آگاهی بیشتر در باره-ی اینگونه روشنگری-ها به وبلاگ «همیشک » سری بزنیـــد.
www.hamishak.blogspot.com
و اما با توجه به دانش شما در این زمینه-ها، بزرگواری کنید و با نوشته-هایتان راهنمای جوانانی باشید که برای مُردگان 1400 سال پیش بر سر و سینه-اشان می زنند.
و آن-ها را برای «ایران-آرا» بفرستید تا چاپ و پخش کنیم.
با مهر
سرفراز باشید
درود برشما
هر آوای روشنگرانه هرچند درمیان انبوهی نادانی وواپس گرایی تاریخی انسان های
وهم آلود و زود باور دین زده کوچک جلوه کند سر انجام نتیجه خواهد داد
در آگاهی دادن و کاشتن تخم خرد واندیشه پی گیر وپایدار باشید
Post a Comment
<< Home