Friday, December 17, 2010


بحران رهبری/عزت "الله" سحابی


نادره افشاری


عزت "الله" سحابی، یکی از پدران ناخلف افتضاح تاریخی سال 57 :
برای حفظ حکومت اسلامی، باید و باید «تنها» محمود احمدی نژاد را کنار گذاشت.
هیچکس در خط اصلاحات و در باند "ملی/منقلی-ها" در پی حذف باند حاکم حکومت کهریزکی اسلامی نیست.
واقعیت این است که حفظ حاکمیت اسلامی به هر قیمتی برای عزت "الله" سحابی سال-هاست به یک وظیفه-ی شرعی/اسلامی/شیعی بدل شده است. او نه تنها در همه-ی این سال-های حکومت حاکمان اسلامی و در روند [مثلا] اصلاح در كشور «به دنبال حذف و نابودی جناح راست [همان باند خامنه-ای] نبود و نیست، بلکه برای حفظ همین حکومت اسلامی در همین روز-های «وحشت بزرگ» نیز همچنان پستان به تنور می چسباند!

سه ‌شنبه هفدهم بهمن-ماه ۱۳۵۷ برابر ششم فوریه ۱۹۷۹ میلادی و پنج روز پیش از پیروزی خمینی و اعوان و انصارش، روزنامه-های رسمی در ایران نوشتند که «در پی خشونت-های چند ماه گذشته و خطر برقراری یک حکومت مذهبی، ده-ها هزار کلیمی تاکنون ایران را ترک کرده‌-اند که در میان آن-‌ها هشت ‌هزار تن به کشور اسراییل رفته-‌اند. خروج این یهودیان که از پیش از آمدن اسلام [بیش از 1400 سال و احتمالا از زمان کورش هخامنشی] در ایران زندگی می‌کردند، به اقتصاد کشور نیز لطمات سنگینی وارد می‌آورد. تنها یک روز پس از ورود... خمینی به کشور، حدود یک هزار ایرانی یهودی به اسراییل و عده-ی بیشتری به آمریکا و اروپا رفته-‌اند. اکثر این هموطنان یهودی درخواست مهاجرت نکرده‌-اند و منتظر پایان بحران در ایران هستند، تا به کشور-شان بازگردند. روزنامه-ی اطلاعات به نقل از خبرگزاری فرانسه نوشت که:
«به نوشته-ی روزنامه-ی معاریو چاپ تل آویو، تنها جمعه-ی گذشته [١٣ بهمن 1357] یعنی یک روز پس از بازگشوده شدن فرودگاه مهرآباد، و بازگشت خمینی، هزار نفر از یهودیان ایران وارد فرودگاه بین‌المللی «لود» تل آویو شدند. [1]
ببینیم دوستان و دشمنان اسرائیلیان چه کسانی هستند و تخم لق یهود-ستیزی و اسرائیل-ستیزی را چه کسانی در منطقه-ی خاورمیانه کاشته-اند که دست کم تمام قرن بیستم را آلوده-ی کشتار سیستماتیک یهودیان و فاجعه-ی کوره-های آدم-سوزی [هولوکاست] کرده است؟
«دوستان اسرائیل عبارتند از آدم-هایی مثل آلبرت اینشتاین، سیمون ویسنتال، تقریبا تمامی برندگان جوایز نوبل فیزیک، شیمی، طب، سرشناس-ترین آکادمیسین-های جهان در علوم تجربی و انسانی. مجرب-ترین پزشکان، شاخص-ترین هنرمندان سینما، تاتر و موسیقی جهان، گردانندگان صنعت تلویزیون و سرگرمی در غرب و خلاصه هرجا که نبوغ و خلاقیت تکنیکی عصر جدید می درخشد، نشانی هم هست از علاقه به اسرائیل. خوشمان بیاید یا نه!
«دشمن اسرائیل، انسانی است که به شیوه-ی هفت هزار سال قبل می زید، سیمای او، پوشش او، بوی بدن و پاهایش، رفتار او با همسر و فرزندانش، خانه یا غاری که در آن زندگی می کند، کلماتی که برای حرف زدن انتخاب می کند، میزان آگاهی-اش از پدیده- های دنیای جدید و خیلی چیز-های دیگر. دشمن اسرائیل بن لادن است... ایمن ظواهری است و یا ابومصعب الزرقاوی. دشمن اسرائیل روح "الله" خمینی است یا اکبر محتشمی و یا محمود احمدی  نژاد. دشمن اسرائیل ابومصعب الزرقاوی است که مثل پوست کندن خیار، آدم سر می برد جلوی دوربین...» [2]
دشمنان اسرائیل و دشمنان مردمی با دین و باوری دیگر، جریان-های سیاسی متهم به «روشنفکری» در ایران هستند که تنها با هیاهو-های بسیار برای هیچ و در قبال جمعیتی شش میلیونی، با تمام توان لجستیکی و نظامی و تبلیغات-یشان ایستاده-اند و هر نامربوط و هر ضعف و ناتوان-یشان را به این ملت و این قوم نسبت می دهند؛ چرا که بیماری لاعلاج «روشنفکری دفرمه-ی ما» دین-خویی و افراط در دینداری است. اینان جهان را نه از زاویه-ی رفاه، شادابی، خوشبختی و آزادی انسان-ها که از نقطه-ی « "الله" قهار و غدار و مکار و قاسم الجبارین » می بینند و تعریف می کنند. اینان به دلیل ترس از جهنمی که از کودکی در نهادشان نهادینه کرده-اند [ترس و نگرانی از جهنمی که هنوز کسی از آن بازنگشته تا خبری برای اینان بیاورد] همه-ی هم و غمشان را به کار می گیرند، تا ذره-ای از آتش خشم این « "الله" » غدار و قهار و مکار را [بر اساس نوشته-ی قران-شان] بر جان و تن-شان بکاهند.
جهان اینان در کشاکش این ترس و نگرانی سپری می شود و به همین دلیل است که این «روشنفکران دینی و حتی کمونیستی» پیش از آن که بتوانند برای شادی، شادابی، آزادی و رفاه هم-نوع-انشان «مبارزه» کنند، بی-چون و چرا هم-دست جلادان می شود؛ تنها به امید ذره-ای ترحم از سوی همان « "الله" » قهار و غدار و مکار ِ ترسناک-شان؛ یا رهبران «ایدئولوژیک-شان»!
کمونیست-های ما نیز «ایدئولوژیشان» را همچون دین و ایمان ابدیشان ارزیابی می کنند؛ همه-ی فاجعه همین-جاست!

«عزت "الله" سحابی» بخش بزرگی از زندگی-اش را برای به کرسی نشاندن همین «ایدئولوژی» ویژه سپری کرده است. او «رهبر» شورای «خیلی» فعالان «ملی/مذهبی» است؛ فرزند «ید "الله"» سحابی است که همراه با مهدی بازرگان و [آخوند] سید محمود طالقانی، سه تایی «نهضت [مذهبی] آزادی» را بنیان نهادند.

سحابی-ها [پدر و پسر] هر دو عضو شورای انقلاب «سید روح "الله" خمینی» بودند. عزت "الله" سحابی رئیس سازمان برنامه و بودجه-ی دولت موقت مهدی بازرگان، همچنین نماینده-ی اولین مجلس شورای اسلامی سید روح "الله" خمینی بود؛ روز-های خوب «قدر قدرتی» که چه زود و تند سپری شدند!
عزت "الله" سحابی فارغ التحصیل رشته-ی مهندسی مکانیک از دانشگاه تهران است. او همچنین مدیر مسئول نشریه-ی «یهود-ستیز» ایران فردا بود. حیف که این نشریه مدتی است در محاق «توقیف» فرو رفته است؛ والا «توفیقی» مضاعف بر عربده-های اسرائیل-ستیز «دکتر سید محمود احمدی نژاد» می شد و کلی از صفحات «ایران فردای کذایی» را سیاه می کرد. انقلاب نه تنها فرزندانش، که حتی پدر و مادرش را می خورد.
سال 1376 و پس از آن غوغای دوم خرداد، و به قدرت رسیدن آن جریان اصلاح طلب دینی، که توانست هشت سال دیگر ایرانیان را بفریبد و بر سیاست-های ضد انسانی حکومت اسلامی رنگ تزویر بپاشد، حکومت اسلامی، دولت سید محمد خاتمی و در همین راستا افرادی از سنخ سحابی کوشیدند بسیاری از مخالفین حکومت را [که پتانسیل فریب خوردن داشتند] بفریبند و به ایران بکشانند؛ البته پیش از این تاریخ تلاش-هاشان را برای «پروژه-ی بازگرداندن گریختگان از میهن» آغاز کرده بودند؛ هماهنگ و همدست باهم!
اما اگر این بازگشتگان بخت برگشته، در راستای فرامین باند-های ضربدری حکومتی، دست از پا خطا می کردند، به تیر غیب اهالی وزارت اطلاعات و باند سعید امامی [شهید مظلوم راه واجبی] سر به نیست می شدند.
یکی از این فریب خوردگان که اتفاقا عزت "الله" سحابی نقشی اساسی در فریب دادن، به ایران کشاندن و به کشتن دادنش داشت، دکتر مجید شریف بود. البته مجید شریف را زودتر از این-ها فریفته و به ایران کشانده بودند. او ظاهرا در سال 1374 راهی مام میهن اسلامی-اش شد؛ در زمان ریاست جمهوری شیخ بی ریش رفسنجان!
مجید شریف از هواداران سرسخت علی شریعتی بود و در ایران و سال-های آغازین حکومت کهریزکی اسلامی، نقشی تعیین کننده در جمع آوری و چاپ مجموعه آثار شریعتی داشت. شریف بعد-ها به مجاهدین پیوست و عضو شورای ملی مقاومت مسعود رجوی شد.
او پیش از بلوای انتخاباتی سال 1376 به ایران دعوت شد و با تمام اخطار-های دوستانش، جان و آبرویش را برداشت و به زیر عبای آخوند-های اصلاح طلب و بخش فکل/کراواتی حکومت، یا همین ملی/مذهبی-ها به سردستگی عزت "الله" سحابی خزید.
عزت "الله" سحابی در راستای سیاست یهود-ستیزانه-ی خود و اعوان و انصارش، از مجید شریف [که دست کم به سه زبان فارسی، انگلیسی و فرانسه تسلط داشت] خواست که کتاب یهود-ستیزانه-ی «روژه گارودی» کمونیست مسلمان شده-ی فرانسوی را به زبان فارسی برگرداند.
«کتابی که مجید شریف ترجمه کرد «اسطوره-های بنیانگزار سیاست اسرائیل» نوشته-ی روژه گارودی [Roger Garaudy] است که تماما در انکار فاجعه-ی هولوکاست و توجیه یهود-ستیزی است.
«گارودی که از رهبران حزب کمونیست فرانسه بود، به یکباره مسلمان شد و به یهود-ستیزی دوآتشه و مرتجع تبدیل شد. وی مرید «امام خمینی» شد و نامش را نیز از «روژه» به «رجاء» تغییر داد.
«گارودی که بخاطر انتشار این کتاب بغایت نژاد-پرستانه در دادگاهی در کشور فرانسه محکوم شده بود، به ایران رفت و با سید علی خامنه-ای نیز دیدار کرد و به یکی از ایدئولوگ-های محبوب رژیم آخوندی تبدیل شد. پس از محکومیت گارودی در دادگاهی در کشور فرانسه، سید محمد خاتمی [رئیس جمهوری وقت جمهوری کهریزکی اسلامی] به دفاع از گارودی پرداخت و او را «محقق و متفکری» نامید که گویا تنها گناهش تحقیقات علمی بوده است.» [3]
البته گارودی این روز-ها در کشور اسپانیا زندگی می کند و نمی دانم چرا «مام میهن اسلامی-اش» را از فیض حضورش محروم کرده است!
ناشر این کتاب، عزت "الله" سحابی بود که نه تنها از یهود-ستیزی و مسلمان دوآتشه شدن عضو سابق حزب کمونیست فرانسه و تئوریسین یهود-ستیزی و نافی فاجعه-ی هولوکاست [همچون محمود احمدی نژاد] دفاع می کرد، بلکه پیش-گفتار بلندی هم بر این کتاب «ایدئولوژیک» نوشت و «رجاء گارودی» را ««مرد تفکر و سیاست و اندیشمند آزاده و حقیقت جوی فرانسوی» معرفی کرد. سحابی این کتاب را سرآغاز عصر روشنگری در مورد ماهیت اسرائیل خواند...
عزت "الله" سحابی در این پیشگفتار نوشت:
«...مرحله-ی چهارم، پس از پایان جنگ جهانی دوم آغاز شد و برای پیشبرد این امر از عوامل و زمینه-هایی مثل طرح مظلومیت یهودیان بعنوان اصلی-ترین و مهم-ترین قربانیان جنگ و ...استفاده شد. در این مرحله، تبلیغات چنان شدید و فراگیر بود که تمامی روشنفکران و سیاستمداران ... را تحت تاثیر قرار داد و همگان ادعا-های صهیونیست-ها را باور کردند. در نتیجه زمینه برای مشروعیت یافتن اقدامات تروریستی و ضد بشری آنها در سرزمین فلسطین هموار شد.»
نطفه-ی اولیه-ی جریان تروریستی بادر ماینهوف [در کشور آلمان] که بیش از چهل فقره ترور و آدمکشی در پیشانی دارد؛ در زمان جنگ ویتنام و ترور-های سیاسی در آمریکا بسته شد [1967] اما عصبیت آنها پا را از مرز-ها فراتر گذاشت. در یک برهه آنها به اُردن می روند و با شرکای فلسطینی-شان به تبادل فکر می پردازند و در جایی دیگر وقتی شاه ایران و همسرش برای دیداری رسمی وارد برلین غربی می شوند، با تظاهرات اعضای «انجمن» مواجه می شوند که سرکوب آن توسط پلیس یک کشته به جای می گذارد... [4]

روژه گارودی که از رهبران حزب کمونیست فرانسه بود، به یکباره مسلمان شد و به یهود-ستیزی دوآتشه و مرتجع تبدیل شد. وی مرید «امام خمینی» شد و نامش را نیز از «روژه» به «رجاء» تغییر داد. گارودی که بخاطر انتشار این کتاب بغایت نژاد-پرستانه در دادگاهی در فرانسه محکوم شده بود، به ایران رفت و با «سید علی خامنه ای» نیز دیدار کرد و نهایتا به یکی از ایدئولوگ-های محبوب رژیم آخوندی [اسلامی] تبدیل شد. هنگام محکومیت گارودی در دادگاهی در فرانسه، سید محمد خاتمی، رئیس جمهور وقت ایران، به دفاع از او پرداخت و او را «محقق و متفکری» نامید که گویا تنها گناهش «تحقیقات علمی» بوده است.[5]
این برگردان از فاشیسم و یهود-ستیزی [کتاب روژه گارودی] توسط مجید شریف، نه تنها هیچگاه از سوی «روشنفکران حکومتی» مورد نقد و نکوهش قرار نگرفت، بلکه ناشر کتاب «عزت "الله" سحابی» [از رهبران گروه موسوم به ملی/مذهبی] مقدمه-ای نیز بر کتاب نوشت و در هیئت یک «روشنفکر» به دفاع از روژه گارودی «فاشیست و یهود-ستیز» برخاست و با معرفی گارودی بعنوان «مرد متفکر و سیاست و اندیشمند آزاده و حقیقت-جوی فرانسوی» [کذا] کتاب را سرآغاز عصر روشنگری در مورد ماهیت اسرائیل خواند...

دکتر مجید شریف، «روشنفکر مذهبی» و مترجم [1329-1377] در تاریخ 28 آبان-ماه 1377 و در دوران «طلایی» ریاست جمهوری سید محمد خاتمی در سریال قتل-های زنجیره-ای به قتل رسید. البته هیچ دادگاهی در ایران ِ اجبارا اسلامی شده به پرونده-ی قتل فجیع این «روشنفکر مذهبی» و مترجم کتاب یهود-ستیز روژه گارودی رسیدگی نکرد. پرونده-ی قتل این «روشنفکر مذهبی» در راستای پرونده-ی قتل دیگر «پدران و مادران» انقلاب اسلامی، از سنخ داریوش فروهر و پروانه-ی اسکندری نیز همچنان ناگشوده ماند؛ هرچند که بازماندگان برخی از ایشان، به جای نقد اساسی حاکمان اسلامی، همچنان به چانه زنی با حاکمان اسلامی برای برگزاری مراسم سالگرد-شان در مام میهن اسلامی مشغولند؛ ولی از شرکت در مراسمی که شاهزاده رضا پهلوی در شهر بن آلمان نیز میهمان آن بود، با جنجال سرباز می زنند.
عزت‌ "الله" سحابی همچنین در راستای یاری رساندن به بخش حاکم حکومت کهریزکی اسلامی، در یكی از سرمقاله-‌های نشریه‌-ی «ایران فردا» برای دل-داری دادن به جناح راست حاکم و مطمئن كردنش از تصورِ «باطل» هرگونه جانشین ‌سازی از سوی ملی/مذهبی-ها نوشت:
«پس درد آن-‌ها [حاکمان] درد دنیاست؛ درد حكومت، قدرت سیاسی و اقتصادی خودشان است، نه ملت [یعنی ملی/مذهبی-ها]. به این جهت است كه راه رقابت و خصومت و نفرت و خشونت را برگزیده‌-اند. اگر چنین نبود به چه دلیل و «مجوز شرعی» و «قانونی» و انسانی و عقلی «جماعتی را كه ایمان به اسلام و التزام به قانون اساسی» را با «صراحت و تاكید» ابراز می‌دارند، به انواع تهمت-‌ها و نسبت‌-های ناشایست متهم نمی‌كردند… پس شما انحصارگرایانِ قدرت، داستان خودی و غیرخودی را اختراع كرده-اید، تا شاید «اصلاح‌ طلبان درون حاكمیت» را كه به‌ واقع «آخرین فرصت نجات نظام» از انحطاط و فساد و فروپاشی هستند، از نزدیك شدن به جریان ملی/مذهبی‌-ها بترسانید … آن منابع طبیعی [نفت، جنگل و معادن] روی به اتمام و تخریب می‌روند، ولی اسلام تمام نمی‌شود؛ ولی حضور و نفوذ و «محبوبیت 1300 ساله‌»-ی آن در ایران تمام می‌شود. اصل دعوای ما [با حکومتیان] این است كه همه‌-ی نحله-‌های فكری و سیاسی جزو این ملت-اند و همه حق حیات و برخورداری از «حقوق اساسی مصرح در قانون اساسی» را دارند … [واقعیت این است كه] در روند اصلاح در كشور، هیچ ‌كس به دنبال حذف و نابودی جناح راست [همان باند خامنه-ای] نیست…» [6]

از دیگر افاضات عزت "الله" سحابی، یکی از پدران ناخلف افتضاح تاریخی سال 57 این است که برای حفظ حکومت اسلامی، باید و باید «تنها» محمود احمدی نژاد را کنار گذاشت. [7] هیچکس در خط اصلاحات و در باند "ملی/منقلی-ها" در پی حذف باند حاکم حکومت کهریزکی اسلامی نیست.
واقعیت این است که حفظ حاکمیت اسلامی به هر قیمتی برای عزت "الله" سحابی سال-هاست به یک وظیفه-ی شرعی/اسلامی/شیعی بدل شده است. او نه تنها در همه-ی این سال-های حکومت حاکمان اسلامی و در روند [مثلا] اصلاح در كشور «به دنبال حذف و نابودی جناح راست [همان باند خامنه-ای] نبود و نیست، بلکه برای حفظ همین حکومت اسلامی در همین روز-های «وحشت بزرگ» نیز همچنان پستان به تنور می چسباند!

سحابی در گفتگویی با وبسایت جرس [8] منسوب به عطاء "الله" مهاجرانی، وزیر ارشاد دولت بخت سید محمد خاتمی، با مقایسه-ی اعتراضات خیابانی پس از انتخابات افتضاح-آمیز خرداد ۸۸ و انقلاب بهمن ۵۷ گفت که: «یک ملت و یک کشور ظرفیت دوبار انقلاب [کردن] در یک نسل را ندارد.»
البته سحابی فراموش می کند که از دوران برو/بیای «انقلابیون اسلامی/کمونیستی» دهه-ی چهل و پنجاه خورشیدی سال-ها گذشته است. پس از او دست کم دو نسل بالیده-اند؛ دو نسلی که می خواهند رشته-های کج و کور بافته-ی او و امثال او را پنبه کنند؛ می خواهند «آزادی، دموکراسی، مردم-سالاری، حقوق برابر شهروندی، رفاه و امنیت» و نه «تروریسم، یهود-ستیزی و تروریست-پروری و قهرمان-سازی از تروریست-ها» را برای میهن-شان تضمین کنند؛ چرا که نسل-های تازه دیگر از هیچ « "الله" غدار و قهار و مکار و قاسم الجبارینی» واهمه ندارند؛ با هیچ دین و آئینی هم دشمنی ندارند. دیوار-های توهم پراکنی این «روشنفکران اخته-ی اسلامی/کمونیستی» سال-هاست فروریخته است!


بانمک این که سحابی «پیرمرد» در آخرین «فوتوگرافی» [برای شهید نمایی] با عصا و در هیئت «محمد مصدق» وارد میدان شده است؛ لابد برای این که خون «پیر-سالاری» ما ایرانیان را بیشتر به جوش بیاورد!


پانویس-ها

1 - ظرف یک روز هزار یهودی از ایران رفتند/بررسی نشریات زمان انقلاب/وبسایت زمانه
2 - نیما راشدان/اسرائیل و دشمنانش/اسرائیل و ایران
3- «ما ایرانیان، اسرائیل و یهودیان»/داعی
4- هفتگانه-ای برای نمایشگاه کتاب/قیصر امین پور
5- پژوهش و تحقیقات «علمی» در راستای انکار واقعیت-های تاریخی و انسانی؟!
6- «جناح راست بیهوده می‌ترسد» ایران فردا، شماره-‌ی 60 [28 مهرماه 1378] عزت "‌الله" سحابی
7- عزت "الله" سحابی گفت: «برکناری احمدی نژاد برای حفظ نظام ضروری است!» وبسایت نیوزبان
8 - همانجا

Labels:

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home