Saturday, October 14, 2006

دينخــوئــی


REFRESH ONCE PLEASE

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



«دینخویی» در تاریخ ایران؟!
(نیم نگاهی به اندیشه های دکتر آرامش دوستدار)

علی میرفطروس



Mirfetros


* بر خلاف نظر دکتر آرامش دوستدار، جامعهء «دینخو» اساساً نمی تواند
زکریای رازی، ابن راوندی، ابومشعر مُنجّم بلخی، خوارزمی، عمرخیّام،
کوشیار گیلانی، ابن سینا، ابوریحان بیرونی و ... پرورش دهد.
* ما اینک با شکست «تاریخ ایدئولوژیک» یا «ایدئولوژیک کردن تاریخ»
روبرو هستیم.
* به تمدن های تاریخی باید بطور تاریخی نگاه کرد. بنابراین: با نگاه به
ضعف و زبونی یونـان معاصر یا ایران امروزی، نمی توان تاریخ و تمدّن
ایران یا یونان را نفی و انکار کرد.

ميرفطروس: اگر بپذيريم که فرهنگ، يک مقولهء تاريخی است، بنابراين به «مشکل فرهنگی ما» نيز بايد به طور تاريخی و درازمدّت پرداخت. يعنی: تنها با يک تلاش ملّی و پيکار فرهنگیِ درازمدّت ما می توانيم بر اين مذلّت فرهنگی فائق شويم. نمی‌توان مخالف خشونت بود امّا در عين حال دوستدار آئين های خشونت زا و خونفشان باشيم. بنابراين: ما بايد از اين جغرافيای خون و خشونت، از اين فرهنگ مصيبت و عزا، از اين نيست‌گرائی و نهيليسمِ مرگ انديش رها شويم. از ياد نبريم که در « سابقهء ايران کهن»، شادی، شادزيستن، عشق به زندگی و زيبائی جزو فرايض و عبادات به شمار می رفت (در باورهای زرتشتی، حتّی زرتشت‌، خندان به دنيا می‌آيد) اگر بپذيريم که دموکراسی و تجدّد، حاصل شهرنشينی و محصول مناسبات سرمايه داری است و اگر خصلت ضد شهری و ضد سرمايه داری (ضد امپرياليستی!!) اکثريت روشنفکران و رهبران سياسی ما را به ياد آوريم، آنگاه به راز و رمز شکست ما در استقرار آزادی و جامعه‌ي مدنی آگاهتر خواهيم شد ...
ادامـــهء متن کامل[+]

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



خودکشی فرهنگی ایرانیان

میرزاآقاعسگری (مانی)


Mani


در نگاهی به جشن‌های ایرانی

هنگامی که سامانه‌ی سیاسی ایران به دست لشگر مسلمان عمر درهم شکست، کمتر ایرانی‌ای در آن روزگار می‌توانست باور کند که چیرگیِ تازیان بر امپراتوری ایران بیش از 14 سده بدرازا انجامد. فراتر از آن کمتر کسی می‌توانست بپندارد که در درازای این 14 سده، هویت فرهنگی، زبان پارسی، جهان‌نگری و شیوه‌ی زندگی ایرانیان آن‌چنان دستخوش ویرانی و دگرگونی گردد که ایرانیان، آئین نیاکانی خود را کنار بگذارند، دین دشمن را بناچار بپذیرند، سیل واژگان تازی را به زبان مادری خود راه دهند، نام‌های دشمنان و سرکوبگران خود را بر فرزندان خود بنهند، و جشن‌ها و آئین‌های هزاران ساله‌ی خود را فراموش کنند و آئین‌های سوگواری برای مرگ چیره‌یافته‌گان بر ایران برگزار نمایند. در آغاز فروپاشی سامانه‌ی ساسانیان، کمتر ایرانی می‌توانست گمانه‌زنی کند که در سده‌های آینده، نیایش‌گاه‌ها و آتشکده‌هاشان ویران و فراموش خواهند شد و به جای آن‌ها آئین‌هایی مانند عاشورا، تاسوعا وعید قربان را برگزار خواهند شد. کمتر کسی می‌توانست باور کند که آئین سوگ سیاوش فراموش خواهد شد، آرامگاه بزرگمرد تاریخ ایران – کوروش – در غبار گم خواهد شد و مردم ایران به جای دیدار از آن‌، به زیارتگورهای نمایندگان سیاسی قوم چیره شده بر ایران در «مشهد، قم، نجف و کربلا» خواهند شتافت. در آن روزگار تاریک شکست، کمتر ایرانی‌ای می‌توانست باور کند که روزی روزگاری جشن‌های تیرگان، بهمن‌گان، اردیبهشت‌گان و مهرگان به فراموش‌گاه تاریخ خواهند رفت، و به جایش «نیمه‌ی شعبان» و «مراسم ماه رمضان» و «عاشورا و تاسوعا» برگزار خواهد شد.
ادامــــــــــه[+]

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



بی‌خــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـران‌زمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم


~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~

1 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

At Wednesday, 27 December, 2006, Anonymous Anonymous نـوشتـه...

http://fardayerowshan.blogspot.com/2006/11/blog-post_116459866804418529.html

 

Post a Comment

<< Home