Sunday, August 17, 2003

گــفــتــگو بـا عــلــی مــيــرفــطــروس 4





مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي
ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي



:: مــــزدک ::


« تـلاش »
سال سوّم / شماره 14 ـ خرداد / تير/ مرداد 1382
برابر با July - 2003



« 28 مــرداد » و بــلــنــدای پـــرواز حـقـــيـــقـــت در گــفــتــگو بـا عــلــی مــيــرفــطــروس
« زندگی کوتاه است ، ولی حقيقت ، دورتر می رود و بيشتر عمر می کند ، بکوشيم تا حقيقت را ـ همه حقيقت را ـ بگوئيم » .



کودتای 28 مرداد 1332 . « کودتا » ئی کـه آنـرا « آسان ترين و ارزان ترين کودتای جهان » ناميده اند !

« مباحثات سياسی در ايران ، چيزی جزخشم و هياهوی ذهن های توسعه نيافته نيست ! »
تاريخ معاصر ايران با « نفت » نوشته شده است !
و . . . تاريخ سياسی ايران در دوران معاصر ـ بازتاب خشم و هياهوی « ذهن های توسعه نيافته » است . . . و دريغا که هنوز نيز دريچه ذهن و زبان بسياری از روشنفکران و رهبران سياسی ما برپاشنه همان توسعه نيافتگی ذهنی و طفوليّت فکری می چرخد



تلاش ـ چنانکه گفتيم مبارزه عليه واگذاری امتيازهای غيرعادلانه سياسی و اقتصادی به اتباع خارجی و دول قدرتمند در ايران از قدمتی بيش از نهضت ملی شدن نفت برخوردار است . با وجود اين ، پيکار نفت به رهبری دکتر مصدق و دولت وی ، سرآمد و نقطه اوج مبارزات ضداستعماری و استقلال طلبانه ملت ايران ارزيابی می گردد . بنابراين آيا بديهی و طبيعی نيست که واقعه 28 مرداد و اقداماتی که بر عليه دکتر مصدق صورت گرفت ، می بايست به محکوميتی تاريخی دچار گردد ؟


مــيــرفــطــروس
ـ در آن هنگام جبهه ملی ، اکثريتی در مجلس نداشت بلکه بقول دکتر مصدق « دولتش براحساسات عامّهمردم متکّی بود » . دکتر مصدق ـ بعنوان يکی از پاک ترين و فسادناپذيرترين نمايندگان مشروطه خواهی ـ با مبارزه قاطعانه عليه استعمار انگليس و سرانجام با ملّی کردن صنعت نفت ، رسالت تاريخی خويش را انجام داده بود و با حضور در سازمان ملل و دادگاه لاهه ، تأثيرات شگرفی در فضای سياسی بين المللی و خصوصاً درکشورهای نفت خيز خاورميانه باقی گذاشته بود ، بنابراين لازم بود که او با دورانديشی و بدور از عَصَبيّت ها و عواطف حاکم برجامعه ، مذاکرات نهائی با شرکت نفت را با عقلانيت سياسی بيشتر به پيش ببَرَد ، بررسی رَوَند مذاکرات و حوادث در اين زمان نشان می دهد که مصدق در چنبره احساسات حاکم بر جامعه و نيز در اسارت « حفظ وجاهت ملّیِ » خود ، با نوعی عَصَبيّت ، عدم انعطاف و خصوصاً عدم درک تعادل نيروهايش ( که حالا ديگر بسياری از آنها وی را « خائن » و « هيتلر » و « چنگيز » خطاب می کردند ) در آخرين لحظات نتوانست سياست را بعنوان « هنرِ تحقّق ممکنات» عرضه نمايد ، بهمين جهت دريک سرگردانی ، آشفتگی ، تناقض ، تشتّت و ترديد عملی ، سرانجام مذاکرات مربوط به چگونگی ملّی شدن صنعت نفت را به بن بست کشانـيد . جـرج مک گی معـاون وزيـرامـور خارجـه آمريکا ( آچسن ) که بعنوان دوست ايران مذاکرات مهمّی با مصدق درآمريکا داشت ، اين آشفتگی ها وترديدها وتناقض گوئی های دکتر مصدق و سرانجام شکست مذاکرات را بخوبی نشان داده است ( نگاه کنيد به نشريه مهرگان ، شماره 3 ، 4 ، 1380 ، خصوصاً صفحات 213 ـ 221 ) .
کارل پوپر ، وظيفه يک سياستمدار صديق را خوشبخت کردن جامعه يا تقليل بدبختی هايش می داند و می گويد : در آنجا که سياستمدار از تحقّق اين وظائف بازمی ماند ، باصداقت و شهامت اخلاقی بايد از کار ، کناره گيرد تا از سوق دادن جامعه به آشوب و انقلاب جلوگيری گردد .
در شرايطی که مصدق ، سياست « همه چيز يا هيچ چيز » را در پيش گرفته بود گويا ( به روايت سيدجلال الدين تهرانی ) شاه توسط حسين علاء ( سياستمدار معروف ) به مصدق پيغام داد « که با توجه به حسّاسيت انگليسی ها و بن بست مذاکرات ، بهتر است که از کار ، کناره گيرد و هرکس که او ( مصدق ) صلاح بداند ( مانند دکتر الهيار صالح ) را به نخست وزيری انتخاب کند تا مذاکرات نفت از حالت بن بست و جامعه ايران از حالت التهاب و آشفتگی خارج شود و . . . » ، اما مصدق ضمن رد اين پيشنهاد ، جواب داد :
« حالا می خواهيد برای من ، نخست وزير هم تعيين کنيد ؟! »
بدين ترتيب : راهِ مذاکرات معقول و مناسب بسته شد چرا که بقول دکتر کريم سنجابی : « او ( مصدق ) به اَحَدی گوش نمی داد » . . . و اين شايد يکی ديگر از مشخصات رهبران سياسی در « جامعه توده وار » (Société de Masse ) باشد که هنگامی صدای فاجعه يا تراژدی را می شنوند که ديگر ، کار از کارگذشته است واگر بپذيريم که « مظلوميّت » از عناصر اساسی تراژدی بشمار می رود و اگر اين « مظلوميّت » را با پيشواسازی و شيعه گرائی تاريخی مان بهم آميزيم ، آنگاه به راز تداوم « کربلای 28 مرداد » در ذهن و زبان رهبران سياسی و روشنفکران ما واقف تر می شويم . محاکمه غيرقانونی و غير عادلانه دکتر محمد مصدق در يک دادگاه نظامی ( که بيشتر به يک نمايش مسخره شباهت داشت ) و خصوصاً اعدام پيکر مجروح و تب دارِ جوان ترين و زيباترين چهره اين تراژدی ، يعنی دکتر حسين فاطمی ( عليرغم بی ميلی اوليه شاه ) فضای « کربلای 28 مرداد » را خونين تر و رژيم شاه را با نوعی « بحران مشروعيّت سياسی» روبرو ساخت ، بحران مشروعيّتی که ـ عليرغم اقدامات و اصلاحات اجتماعی شاه ـ تا انقلاب 57 دامنگير رژيم شاه بود .
تبليغات گسترده و ديرپای حزب توده ( که با وقوع 28 مرداد ، اميد ايجاد ايرانستانِ وابسته به شوروی رابرباد رفته می ديد ) ، همه و همه بقول شما « محکوميت تاريخی 28 مرداد » را برحافظه تاريخی جامعه ما تثبيت کرد . از اين زمان ـ بارديگر ـ تاريخ به تقويم بدل گرديد و عقل نقّاد به عقل نقّال ، سقوط کرد و انديشه سياسی به آئين ها و عزاداری های سياسی تبديل شد و بقول فـروغ فرخزاد :
« مرداب های الکل
انبوه بی تحرّک روشنفکران را
به ژرفنای خويش کشيدند
در ديدگان آينه ها گوئی
حرکات و رنگ ها و تصاوير
وارونه منعکس می گشت
ديگر کسی به عشق نيانديشيد
و هيچکس ، ديگر به هيچ چيز نيانديشيد . »
هم از اين روست که گفته ام : انقلاب اسلامی ايران ، « محصول »عَصَبيّت ها ، دشمنی ها و نا انديشی های روشنفکران و رهبران سياسی ما در تماميت اين دوران است .



تلاش ـ نمونه های ديگری از مبارزات کامياب برعليه دست اندازيهای بيگانگان به استقلال و تماميت ارضی ايران و در دفاع و حفظ حقوق ملت ايران وجود دارند که متاسفانه کمتر در اسناد و آثار تاريخی از آنها به نيکی ياد شده و قدر و جايگاه آنها برای نسلهای بعدی کمتر شناخته شده است . از جمله عدم موفقيت نقشه ها و مقاصد اتحاد جماهير شوروی سابق برای گرفتن امتياز نفت شمال در اثر همکاری هوشمندانه و بيسابقه ميان قوام و مصدق و به پشتيبانی مجلس ، وادار به عقب نشينی کردن نيروهای اشغالگر شوروی از خاک کشور با کاردانی و سياست دقيق قوام السلطنه و رفع خطر تجزيه خاک ايران و حفظ آذربايجان و کردستان از طريق قاطعيت دولت قوام در سرکوب عوامل و عناصر دست نشانده سياستهای شوروی در ايران .
علت سکوت بخش اعظم جامعه سياسی ايران در قبال اين نمونه ها ـ که اهميت شان بی ترديد کمتر از نهضت ملی شدن نفت نيست ـ تا کنون چه بوده است ؟



ميرفطروس ـ اينکه دراسناد تاريخی ما ازبعضی دولتمردان و سياستمداران خدمتگزارِ ما به نيکی ياد نشده و يا نسل های بعدی کمتر آنها را شناخته اند ، ناشی از همان « سياه و سپيد ديدن شخصيّت ها » و حاصل همان فضای جادوئیِ « يزدان » و « اهريمن » است . از اين گذشته ، بنظر من بخشی از نسل هائی که در تاريخ معاصر ايران زيسته اند ، قربانی نوعی « تاريخ ايدئولوژيک » شده اند . در واقع بخش مهمی از تاريخ معاصر ايران در سيطره و سيادت « ايدئولوژي های فريبا » ( خصوصاً حزب توده ) مانند آئينه شکسته ای است که تصاوير کج و معوجی از سياستمداران ما بدست می دهد . بقول سعدی :
تو ای نيک بخت اين نه شکل من است
وليکن قلم ، در کفِ دشمن است
وگرنه همانطورکه شما هم اشاره کرده ايد ، اهميّت سياسی ـ تاريخی اقدام قوام السلطنه در مذاکرات نفت با شوروی ها و خروج سربازان روسی از ايران و در نتيجه : نجات آذربايجان کمتر از اهميّت ملّی کردن صنعت نفت نيست . جالب است که در اين قضيّه مهم ، دکتر مصدق ، شخص قوام السلطنه را بهترين و شايسته ترين فرد برای پيشبرد مسئله نفت شمال و ختم غائله آذربايجان می دانست ( هر چند که بعد ـ در حوادث منجر به 30 تير1331 ـ اين دو سياستمدار کهنه کار در برابر يکديگر قرار گرفتند ) . می خواهم بگويم که هم رضا شاه و محمدرضاشاه ، هم قوام السلطنه و دکتر مصدق ، در بلندپروازی های خويش ، ايران را سربلند و آزاد و آباد می خواستند هرچند که سرانجام هريک ـ چونان عقابی بلند پرواز ـ در فضای تنگ محدوديّت ها و ضعف ها و کمبودها ، پَرسوختند و « پَرپَر » زدند . برزندگی و زمانه آنان می توان نگريست و چيزها آموخت امّا مُسلّماً ديگرنمی توان درآن زمينه ها و زمانه ها زندگی کرد . کودتای 28 مرداد32 وسقوط دولت ملی دکترمصدق مُسلّماًخونين تر و زيانبارترازکودتای نظاميان شيلی وسقوط حکومت ملی دکترآلنده نبودامّا روشنفکران و رهبران سياسی شيلی ( مانند روشنفکران و رهبران سياسی اسپانيا و آفريقای جنوبی ) با عقلانيت و مدنيّت سياسی خويش کوشيدند تا بر گذشته خونبار خويش فائق آيند و حال و آينده را قربانی گذشته ناشاد خويش نسازند .
اريک اشناک ( يکی از رهبران حزب سوسياليست شيلی در زمان آلنده که پس از سالها تبعيد ، به شيلی بازگشته ) می گويد :
« حزب من در حوادثی که منجر به کودتای نظامی پينوشه شد و ما از آن ، آسيب های فراوان ديديم ، از بازيگران اصلی بود و از اين بابت ، پوزش و توبه ای به ملت خويش بدهکاريم . »
برای چيرگی برتاريخ ، با يد از آن فاصله گرفت . بقول فرزانه ای :
« زندگی کوتاه است ، ولی حقيقت ، دورتر می رود و بيشتر عمر می کند ، بکوشيم تا حقيقت را ـ همه حقيقت را ـ بگوئيم » .



تلاش ـ آقای ميرفطروس با سپاس هميشگی از شما



گفتگوی " تلاش " با » علی ميرفطروس «

:::::::::::::::::::



اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
« بــابـــک دوســــتـــدار »

:::::::::::::::::

((( هـــمـــيــــشــــک )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home