Thursday, March 13, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ايراني ! تو پايدار ميماني.

بهاران خجسته باد
چهارشنبه سوري - فستيوال آتش - كهن آئين شادي آفرين ايرانيان گرامي باد.

چهار شنبه سوري را هرچه با شكوهتر ؛ پر سر و صداتر و ’پر نشاط تر
در كوچه پسكوچه ها ؛ خيابانها و ميادين اصلي شهرهاي ايران برگزار كنيم .

با اين همه غم در خانهْ دل
اندكي شادي بايد
كه گاه “ نوروز “ است ...
بهار در راهست
و “ نوروز “ بهمراه او مي آيد
شاد و اميدوار و زنده بايد بود ...
زنده باد اين زندگي - زيبنده باد آزادگي -- بر تو اي ايراني مهر آفرين
سلام بر بهاران ؛ سلام بر نوروز
درود بر ياران و عزيزان زنداني
سال نو بر شما مبارك باد

******************************
تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس

“ افسانه ها ؛ در محك تاريخ فرو مي ريزد . “

بعضي - محققين اسلامي - بدرستي - يادآور ميشوند كه :
“ چهل سال شمشير از دست علي نيفتاد تا اركان اسلام ؛ مشيٌد گرديد “ . »»( زندگاني امام حسين - عمادزاده - ص 106 )
نظريه پردازان “ تشيع سرخ علوي “ - بدروغ - تآكيد ميكنند كه :
“ « علي » براي نابود كردن بردگي ؛ از طرفي با اشراف زميندار و برده دار در افتاد و از طرف ديگر :
بردگان را از حقوق اجتماعي و حتي اقتصادي برخوردار ساخت “ . »» ( ابوذر ورداسبي - جزميت فلسفه حزبي - ص 290 )
كتب معتبر تاريخي خلاف اين ادعا را نشان ميدهند . از جمله : « طبري » يادآور ميشود كه :
“ « حضرت علي » در سومين روز خلافتش ندا داد كه : “ هر غلامي كه سوي مالكان ( اربابان ) خويش باز نگردد ؛ خونش هدر است “ . »»»
»»» ( تاريخ طبري - ج 6 - ص 2339 ) .
با چنين سياستي در برابر بردگان بود كه « ’معقل بن قيس » - ( سردار علي ) در جنگي همهْ آن كساني - كه “ ’مرتد “ شده و از پذيرفتن اسلام ؛
سر ؛ باز زده بودند - را كشت و پانصد زن و كودك نصراني ( مسيحي ) را بجرم نپذيرفتن اسلام و يا ندادن “ جزيه “ برده ساخت
و همهْ اين كودكان و زنان را به يك ميليون ( درهم ؟ ) فروخت . « حضرت علي » دربارهْ برده كردن اين زنان و كودكان و فروش آنها ؛ به « ’معقل بن قيس » گفت :
“ نكو كردي و بجا كردي ! “ . »» ( نگاه كنيد به : تاريخ طبري - ج6 - ص 2665-2666 + كامل - ابن اثير - ج 1 - ص 330 - 331 ) .

« يعقوبي » ( مورخ شيعي ) در توصيف عملكردهاي سياسي - اجتماعي حضرت علي ؛ جملاتي كوتاه - اما گويا و تكان دهنده دارد . او مينويسد :
“ « علي » ؛ حكم هاي شگفت آوري داشت ؛ چنانكه قومي را در آتش زد و ديگراني را بوسيلهْ دود از ميان ’برد و بعضي انگشتان دست را در دزدي ’بريد ؛
و ديواري را به سر دو نفر كه آندو را مشغول فسقي ديد ؛ خراب كرد “ . »» ( تاريخ يعقوبي - ج2 - ص 137-138 )

در ادامهْ اين “ حكم هاي شگفت آور “ بود كه حضرت علي :
“ در يك روز 2500 تن از قوم « ازد » را كشت و بقولي : آنقدر از مردم را كشت كه كسي نبود كسي را تسليت گويد و هر خاندان بكشتگان خود مشغول بود . “
»»» ( مروج الذهب - ج 1 - ص 729 ) .

چنين بود “ آزادمنشي ؛ متانت ؛ جا افتادگي سياسي ؛ تعالي روحي و بلند نظري انقلابي حضرت علي « اين » با شرفترين و صديقترين دموكرات تاريخ !!! “
»»» ( نشريهْ مجاهد - شمارهْ 266 - ص 18 - “ اتنقاد آقاي ورداسبي بر كتاب اسلامشناسي “ )

و چنين است كه بقول آن فرزانهْ انديشمند :
««« افسانه ها ؛ در محك تاريخ فرو مي ريزد . »»»

ما - در كتاب حاضر - ضمن پاسخگوئي به “ انتقادات “ مندرج در نشريات “ مجاهد “ - كوشيديم تا پندار يك « نقد » را - دربارهْ كتاب اسلامشناسي - نشان دهيم ؛
و با تكيه بر اسناد و مدارك معتبر تاريخي - و نيز آثار نظريه پردازان “ تشيع سرخ علوي “ - تلاش كرديم تا - بطور مختصر - با نقد يك « پندار »
به افسانه سازي ها و پندار بافي هاي موجود - دربارهْ خصلت انقلابي اسلام و ماهيت ضد اشرافي حضرت محمد ؛ علي و ... خاتمه دهيم .

بنظر ميرسد كه لازم است در پايان كتاب از “ انگيزهْ ديگر “ آقاي ورداسبي ( در “ انتقاد “ از كتاب كوچك اسلامشناسي و دشنام به ما نيز سخني بگوئيم :
لازم است كه به خوانندگان آگاه ؛ مقالهْ بلند ما ( دربارهْ كتاب “ سرخ جامگان و نمد پوشان “ - اثر بديع “ ! آقاي ورداسبي
و افشاي مستند “ سرقت “ ايشان از نوشته هاي علامهْ “ دهخدا “ ) را يادآور شويم
( مقالهْ : تحقيق تاريخي ؛ آري ! تحريف و سرقت تاريخي ؛ نه ! - بفلم سيد جواد صدر بلاغي - روزنامهْ كيهان - 31 خرداد 1357 - ص 15 ) .

لازم است يادآور شويم كه انتشار اين مقالهْ مستند ؛ محافل ادبي و تحقيقاتي ايران را دچار شگفتي ساخت و ناشر كتاب ( انتشارات پيوند - روبروي دانشگاه تهران )
ضمن تشكر و قدرداني از ما - در افشاي اين “ سرقت تحقيقاتي “ - و براي حفظ حيثيت انتشاراتي خود ؛ تمام نسخه هاي كتاب مذكور را جمع آوري
و از فروش يا انتشار مجدٌد آن “ خودداري “ كرد .

لازم است يادآور شويم كه مقالهْ مندرج در روزنامهْ كيهان آنچنان مستند و مستدٌل بود كه آقاي ورداسبي را مجبور ساخت تا - سراسيمه و هراسان -
- در انتشار مجدٌد كتاب ( توسط انتشاراتي مجهولي بنام “ انتشارات امام “ ) فصل اول كتاب خود ! را “ بنا به دلايلي “ (؟) كاملا“ حذف نمايند
( نگاه كنيد به : ص 2 - كتاب نمد پوشان - ابوذر ورداسبي - انتشارات امام - سال 1358 ) . بدين ترتيب :
با حذف كامل يك فصل و با “ دستكاري “ در فصل ديگر كتاب ؛ آقاي ورداسبي به مضمون اصلي مقالهْ ما ( دربارهْ سرقت ايشان از مندرجات تاريخي لغت نامهْ دهخدا )
گردن گذاشتند و - خود - تصديق كرده اند كه : “ گواه سارق صاذق ؛ در آستين باشد “ !

بنظر ميرسد كه اين مسائل لازمند در پايان كتاب حاضر آورده شوند چرا ؟ كه ضمن ياذآوري يك “ سرقت تاريخي “ ؛ متاسفانه ملاحضه ميكنيم
كه در ادبيات مجاهدين هنوز نيز به “ تحقيقات “ و “ انتقادات “ آقاي ورداسبي ( آنهم بعنوان “ برادر پژوهشگر “ ! و “ محقق انديشمند “ ! ) استناد ميكنند.
( از جمله نگاه كنيد به : مقالهْ آقاي مجيد شريف - نشريهْ مجاهد - شمارهْ 276 - ص 19 ).

بقول « مولانا » :
اي ’محدث از خطاب و از خطوب /// بگذار اينك ! آهن سردي مكوب !
10 / 5 / 1986 - برلن - آلمان غربي

-----------------------
« بابك دوستدار »
مروري بر “ گزيده “هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” »
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. / تا فردا / ”مزدك ” / « پايدار وپيروز باشيد. » .
--------------------
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home