Wednesday, July 06, 2011


پرتو تابان


فريدون مشيری


در آن ستاره كسی ست
كه نيمه شب‌ها همراه قصه-های من است
ستاره-های سرشك مرا، كه می بيند
به رمز و راز و نگاه و اشاره می پرسد
كه آن غبار پريشان چه جای زيستن است؟

در آن ستاره كسی ست
كه در تمامی اين كهكشانِ سرگردان
چو قتلگاه زمين، دوزخی نديده هنوز
چنين كه از لب خاموش اشك او پيداست
ميان دوزخيان نيز، كارگاه قضا
شكسته‌بال‌-تر از ما نيافريده هنوز!

در آن ستاره كسی ست
كه نيك می بيند
نه سرخی شفق، اين خون بيگناهان است
كه همچو باران از تيغ‌-های كين جاری ست
نه بانگ هلهله، فرياد دادخواهان است
كه شعله‌وار به سرتاسر زمين جاری ست
نه پايكوبی و شادی كه جنگِ تن به‌تن است
همه بهانه دين و فسانه وطن است
شرار فتنه درين جا نمی شود خاموش
كه تيغ‌-ها همه تازه ا‌ست و كينه‌-ها كُهن است.


هجوم وحشی اهريمنان تاريكی ست
ز بام و در، كه به خشم و خروش می بندند
به روی شب‌زدگان روزن رهايی را
سيه‌دلانِ ستمگر به قهر تكيه زدند
به زير نام خدا مسند خدايی را

چنين كه پرتو مهر
به خانه خانه اين ملك می شود خاموش
دگر به خواب توان ديد روشنايی را

ميان اين همه جانِ به خاك غلتيده
چگونه خواب و خورم هست؟! شرم می كُشدم
چگونه باز نفس می كشم، نمی دانم!؟
چگونه در دل مرداب‌-هاي حيرت خويش
صبور و ساكت و دل‌-مُرده، زنده می مانم؟!

شبانگهان كه صفير گلوله تا دم صبح
هزار پاره كند لحظه لحظه خواب مرا
خيال حال تو، ای پاره پاره خفته به خاك
به دست مرگ سپارد توان و تاب مرا
تنت، كه جاي به جا، چشمه چشمه خون شد
به رنگ چشمه خون كرد آفتاب مرا
در آن ستاره كسی ست
كه جز نگاه پريشان او درين ايام
كسی نمی دهد از آسمان جواب مرا

به سنگ حادثه، گر جام هستی تو شكست
فروغ جان تو با جان اختران پيوست
هميشه روح تو در روشنی كند پرواز
هميشه هر جا شمع و چراغ و آينه هست
هميشه با خورشيد
هميشه با ناهيد
هميشه پرتويی از چهره تو تابد باز

در آن ستاره كسی ست
كه نيك می داند
سپيده‌دم‌-ها شرمنده-اند از اين همه خون
كه تا گلوی برادركُشان دل‌-سنگ است
يكی نمی برد از ميان خبر به خدا
كه بين امت پيغمبران او جنگ است
يكی نمی كند از بام كهكشان فرياد
كه جای مردم آزاده در زمين تنگ است

در آن ستاره كسی ست
چون من، نشسته كنار دريچه، تنهايی
دل گداخته‌-ای، جان ناشكيبايی
كه نيمه شب‌-ها همراه غصه‌-های من است
در آن ستاره، من احساس می كنم، همه شب
كسی به ماتم اين خلق، در گريستن است.

Labels: , ,

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home