Wednesday, February 24, 2010


استبداد خاندان پهلوی، بلای جان ملا ها!


امير سپهر



اگر قرار بود که پول نفت باعث پيشرفت و مدنيت گردد، امروزه بايد مردم سعودی و ليبی و کويت و عراق و ونزوئلا با فرهنگ ترين مردمان جهان باشنــد،
نه سوئدی ها و هلندی ها و دانمارکی ها و فنلاندی ها و فرانسوی ها...

برآمدن «رضا شاه پهلوی» بيش از آنکه علت باشد، خود معلول و يک برايند بود. معلول نيازی تاريخی مربوط به دوران ويژه از حيات اجتماعی و سيه روزی و درمانده گی مردم و کشور ما، و همان تاريخ «ايران» هم بود که در آن روزگار، فردی ميهن پرست، تجدد خواه، نترس و با اراده-ای پولادين را بی صبرانه انتظار می کشيد.
و سرانجام هم او می آيد، نظامی مردی بی باک و دلير و وطنخواه، کم سواد اما بی گزافه از هر پُرسوادی باسواد تر و دانا تر و مترقی تر، «رضا خان مير پنج»، بالابلند اميری از خطه-ی مازندران، خود ساخته مردی که نه به سبب وابستگی به دوله ها و سلطنه ها و يا سفارش عم و عموی خود، بل که از سر لياقت و کاردانی و با مدد پشتکار تا درجه اميری رسيده. مردی که خود گفته بود؛ همه ی جوانی خويش را برای حفظ ناموس اين مردم در کوه و کمر؛ پای پياده و يا سوار بر اسب با ياغيان و اشرار جنگيده و همه-ی خوشی های زندگی خود را هم در بيابان های بی آب و علف تشنه و گرسنه به پای حفظ اين سرزمين تاريخی ريخته.
«رضا شاه بزرگ» آنچنان دولتی مقتدر و نوگرا در «ايران» بوجود می آورد که فقط و فقط در يک دوره کوتاه شانزده ساله [1320-1304]، بدون اغراق «ايران» را به اندازه-ی چند قرن نو سازی و مدرن کرده و بجلو می راند. بدانسان که خدمات بی همتا و دگرگونی های شگرف و باور نکردنی که او در همان دوران کوتاه بوجود می آورد را حتی ديگر دشمنان خونين خاندان پهلوی نيز تحسين می کنند.
اين بود انديشه و مرام و هدف آن مرد بزرگ و ايرانخواه:
«من می خواهم اين مملکت پيشرفت کرده و مردم از اين نکبت و سيه روزی نجات پيدا کنند و اصلآ هم در بند اين نيستم که ديگران مرا چگونه آدمی بدانند. بگذاريد هرچه که می خواهند مرا بنامند، اما «ايران» از اين بدبختی تاريخی نجات پيدا کند!».

منش آن مرد والا بگونه ای بود که حتی دشمن ترين دشمنان خود را هم هرگز از تدريس در دانشگاه و طبابت و حقوق فردی محروم نکرد. بلافاصله پس از رسيدن به پادشاهی هم عفو عمومی داد و برای نخستين بار در تاريخ «ايران» انتقال قدرتی بدون خونريزی و انتقام گيری را شکل داد.
نخستين پادشاهی بود که به سُنت ديرين اما چندش آور حرمسرا داری پادشاهان در «ايران» خاتمه داد. او پس از رسيدن به قدرت نه تنها حتی يک نفر از طايفه قاجار را نکُشت، بلکه حتا به آنها پست و مقام های بالای حکومتی هم داد. خود گفته بود: «اينها با پول اين ملت پاپتی و گرسنه درس خوانده اند و بايد به اين مردم خدمت کنند.»
آن مرد بزرگ بود که در هفتاد سال پيش با دلاوری در برابر متحجرين و ناسزا و فتوای ارتداد آنها جانانه ايستاد و اتهام کفرورزی را بجان خريد و سنگ بنای دانشگاه و سيستم آموزش علوم جديد و مدرن را در «ايران» پی ريزی کرد.
اگر «رضا شاه» بزرگی ظهور نمی کرد، رژيمی مشروعه چون جمهوری اسلامی همان پنجاه سال جلوتر بر روی کارمی آمد و بدليل عقب-ماندگی فرهنگی «ايران» هم ای بسا که دويست ـ سيصد سال هم دوام می آورد.

گرچه پهلوی ها حتی اجسادشان هم در ايران نيست، اما چو نيک و با چشم جان بنگری، نفس و روح آنها را در همه جای ايران و هر جا که چند ايرانی پاک-نهاد حضور داشته باشند به نيکی حس خواهی کرد...

رژيم [اشغالگر اسلامی]، پس از پهلوی ها، حتا در مسئله حجاب بکلی وامانده است. هرچه هم می کوشد حريف زن ايرانی نمی شود و در مقابل کشف حجاب «رضا شاه» به زانو در آمده. روح الله خمينی، متوجه شده بود که آن پدر و پسر حتی در فقدان فيزيکی خود هم همچنان در جامعه «ايران» حضور دارند و مانع پذيرش افکار قرون وسطايی وی از سوی مردم هستند. به همان خاطر هم می گفت که: «ما هر چه می کشيم، از دست آن پدر و پسر است!»
خمينی گفت: « فرهنگ ما را آلوده کردند اينها! » اشاره به آن فرهنگ جاهليت داشت که پهلوی ها آنرا نه تنها آلوده، بل که اصلآ در سطل زباله انداختند.
ادامــه[+]

Labels: , , ,

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home