Thursday, February 18, 2010


پایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌-ی نهایی نظام اسلامی چیست؟


ارس



خشونت در نظام اسلامی[شريعت اسلام] یک امر اجتناب‌ناپذیر است
پایه-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نظام [رژيم] اسلامی در مردمسالاری است، پایه-‌ی مردمسالاری در دینسالاری است، پایه‌‌-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دینسالاری در آخوندسالاری است، پایه‌-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آخوندسالاری در معرفت [خرد زدائی] اسلامی است، پایه-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی معرفت اسلامی در شیوع جهالت [گسترش نادانی] و تبلیغات عقیدتی [پخش باورهای خردسوز] است، پایه-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عقیده در تجمّع برادران با ایمان است و عاقبت پشتوانه این ایمان چیزی نیست مگر خشونت. خشونتی آغشته به عشق و نفرت، خشونتی گنُگ و بیرحم، خشونتی برخواسته از قعر جهالت [ژرفای نادانی و بی خردی] اسلامی.
دینسالاری، پایه-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اصلی مردمسالاری در نظام اسلامی است. در دینسالاری ابتدا «الّله» و سپس «ائمه اطهار» و در آخر نماینده-‌ی همه‌-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آنها در زمین یعنی «ولایت فقیه» رئیس اعظم و سالار بلامنازع جامعه می‌باشد. در دل نظام دینسالاری، «آخوند» و آخوندزادگان، یکّه‌تاز و متکلّم‌وحده، در باب ماهیت غایی چیزها نظرهای قاطع می‌دهند. از این نظر دینسالاری هیچ فرقی با آخوندسالاری ندارد و اگر ادّعای مضحک «دموکراسی» و منافع کلان مالی در کار نبود حکومت آخوندان را می‌توانستیم به «حوزه علمیّه» خلاصه کنیم.

تبلیغاتچی‌های گمنام رژیم، یعنی همه-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آنهایی که کارشان در رسانه‌های گروهی رسماً این است که هنر دروغ گفتن را با هنر آرایش کردن بهم بیامیزند، «عالمان» واقعی نظام اسلامی بوده‌اند!
سی سال تمام مردم ایران در معرض روزمرّه-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ادبیّات تبلیغاتی در باب «ایمان» بوده‌اند زیرا «ایمان» پایه اصلی نظام می‌باشد. آقایان حق دارند بیاندیشند که بدون پایه-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مزبور نظام فرو می‌ریزد. آری نظام با نور ایمان زنده است. و امّا ماهیت «نور ایمان» چیست؟ تاریکی مطلق و قدری کُمدیِ الهی که سیاهی‌لشکرِ «مومنین» از تجسّم آن خرسند می‌شوند چون هنرپیشگان «ممتاز» آن خودشان هستند. در ایران هنوز ضدّ ادبیّاتِ ایمان در راه است و روزی نوشته خواهد شد.

زندگی در ایران «اسلامی» یعنی زندگی در آغوش روزمرّه ایمان به دین و یقین به دستاوردهای انقلاب دینی. یعنی زندگی در سانسور، تهدید دائمی و امتناع کامل از تفکّر.


اسطوره-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این خشونت در «عاشورای حسینی» است

خشونت در ایران اسلامی، در تمام این مدّت، یک عارضه-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جانبی نبوده است. خشونت ارزش اصلی انقلاب اسلامی و از آن بدتر پایه‌-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نهایی نظام اسلامی است. ارزش تبلیغاتیِ خشونت بطور واژگون آشگارا در شعار سی ساله-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «اسلام در خطر است» تقریباً هر روز به سمع [گوش] ایرانیان رسیده است. با واژگون کردنِ دوباره-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آن به کُنه سقیم آن می‌رسیم: آنچه اسفناک می‌باشد این واقعیت است که «خطر» در بطن خود رژیم نهفته است و در نتیجه نه فقط نخست متوجّه خودِ ایرانیان است بلکه هرگز ملایم یا رام‌ شدنی نیز نیست، چرا که از نزدیک با الزامات قدرت گره خورده است. البتّه طبیعتاً آقایان در درون نظام خواهان آسایش در ساخت و پاخت و آرامش در معاملات هرزه خویش خواهند بود ولی از بیرون محکومند تا با رواج نفرت همواره با «دشمنان» خارجی و داخلی بجنگند و نیروی باطنی و وحدت‌ برانگیزِ خشونت را در بین «برادران» و «مومنین» همیشه زنده نگاه دارند. بدینسان تمدید خشونت در نظام اسلامی یک امر اجتناب‌ناپذیر است.
راستی اعدام برای چه و به چه جرمی؟ به جرمِ « محاربه با خدا» و «توهین به ساحت مقدّس ولایت فقیه»! به این شعارها خوب دقّت کنید: «محاربه با خدا و توهین به ساحت مقدّس ولایت فقیه». در قعر برنامه‌ریزی شده-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آنها هم مرگ انسان نهفته است و هم مرگ شعور انسانی. آری نظام ساحتی دارد به اندازه قداست خدا و وسعت تمام تاریخ تشیّع. پس طبیعی است که «عاشوراییانِ» رژیم تابِ «توهینی» را که به عبای آقا شده است نیاورند و با حنجره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پاره، قصاص مرگ را برای راه‌پیمایان معترض طلب کنند!


عزاداران در خدمت زمامداران، ایمان در خدمت خشونت، عاشورا در خدمت اعدام، کلام در خدمت جهالت، خدا در خدمت ولایت و ولایت در خدمت قدرت: آری چنین است دور باطل استفاده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ابزاریِ دین از دیندار و دیندار از دین.

ادامـــه[+]

Labels:

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home