Sunday, June 16, 2002

ايران آرا
من ايرانيم ؛ آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي
پنجشنبه سيزدهم جون دوهزارودو
يادي از آيت الله حمال
روايت از “ ع - م آواره “ از هندوستان ( بمبئي )



و اما دنباله ماجراي شيرين و واقعي آيت الله شدن حمال باشي بعد از عمامه گذاري در شيراز :
کمتر کسی از هم سن و سال های ما در شيراز هستند که يکی دو بار هم که شده ؛ پای منبر آيت الله حمال ننشسته باشند. او هميشه کشيک می داد و ده دقيقّ قبل از آنکه يک آخوند اسم و رسم دار و دم کلفت منبر برود ؛ منبر را تسخير ميکرد و هر چه دلش ميخواست نثار آخوندها و مقامات دولتی ميکرد . هيچ بنی بشری هم جرآت نداشت دم بزند .
حمال ها قبلآ مجلس را پر کرده بودند و اگر کسی کوچکترين اعتراضی ميکرد ؛ آنقدر توی سر و کمرش ميزدند که طرف رب ارزان کند و به گربه بگويد ابوالقاسم .
آيت الله حمال ؛ خودش به تنهائی هفت هشت نفر را حريف بود . حمال ها هم هر کدام برای خودشان برزوئی بودند . خدا هم زورش به سر آنها نمی رسيد.
قديمی ها واقعآ راست ميگفتند که “ آدم ندار ؛ خواهر زادّةّ خداست “ .
حمال ها نه پولي داشتند كه دزد ببرد؛ و نه ايماني كه شيطان .
آيت الله حمال ؛ بر خلاف تمام آيت الله ها ؛ مجاني و بي دعوت بالاي منبر ميرفت و
تا يك پول درست و حسابي از بازاري هاي صاحب مجلس ؛ كه مي ترسيدند مبادا وجود او باعث رنجش آخوندي شود كه چند دقيقة بعد قرار است به منبر برود ؛ تلكه نمي كرد ؛ از منبر پائين نمي آمد . در مجلس او ؛ بر خلاف تمام مجالس وعظ ؛ هميشه به جاي گريه قهقهه بود و شادي . حتي نحوة زدن او به صحراي كربلا ؛ با ديگران فرق داشت .
مثلآ جريان اسارت امام زين العابدين بيمار را چنين شرح ميداد :
“ آخ بميرم ! آقا را گرفتن بند به گردنش انداختن . يكي اينور بكش ؛ يكي اونور بكش .
تو بكش و من بكش ؛ د تف به گور پدر بد بكش “ ؛
او ؛ بر خلاف تمام آيت الله ها ؛ مجلس خود را با فحش و متلك شروع ميكرد و با خنده و شوخي از منبر مي آمد پائين . حتي نحوة صلوات فرستادنش با ديگران فرق داشت :
“ جمال اون كه بغلش كردم و ماچش كردم صلوات ! مردم كه حواسشان نبود ؛ بلند صلوات مي فرستادند ولي بعدش شلوغ ميشد و خنده هاي بلند ؛ مجلس را پر مي كرد .
آيت الله حمال رو ميكرد به مردم و مي گفت :
“ چتونه مردم ؛ خنده تون در اومده ؟ مقصودم زري يه ؛ ضريح حضرت . “
همه از خنده روده بر مي شدند ؛ او با لحن كشدار و لهجة غليظ شيرازي ؛ تمام احاديث و روايات مذهبي را به ريشخند مي گرفت . مثلآ در بارة نطق كردن حضرت زينب در بارگاه
يزيد ميگفت : آخه توي بارگاه يزيد ولدالزنا ؛ تند نويس بوده كه حرف هاي عمه زينب را روي كاغذ بياره ؟؟؟ “ او در مورد تير خوردن مشك حضرت عباسهم عقيدة ديگري داشت: “ مشتي ! اينا رو از اين گوش بشنو ؛ از اون يكي به در كن ! ميگن دس راس آقام ابوالفضل را همون طور كه سوار اسب بود ؛ قطع كردن . قمر بني هاشم ؛ فورآ مشك آب را گرفت دست چپش . نه داداش ؛ خر خودتي !! اگه دستش را زده باشن ؛ مشك هم با دستش افتاده پائين . حالا گيريم كه مشكو گرفت دست چپش . بعد كه دست چپش را زدن ؛ مشك همراه با دستش چپش افتاده پائين . ديگه حضرت عباس ؛ قربونش بشم ؛ چيطوري مي تونسته مشك آب را به دندون بگيره ؟ مرتيكه خودت حتي خار هم به انگوشتت نرفته كه بدوني وقتي دس كسي را قطع گنن ؛ بيهوش ميشه و ديگه فكر مشك و كشك نيس . “
آيت الله حمال ؛ حتي در بحبوحة ماه هاي محرم و صفر ؛ شهادت امام حسين را در صحراي نينوا ؛ به زير مهميز ميكشيد :
“ درسته كه مادر به خطا هائي مثل يزيد و شمر و عبيدالله زياد ؛ شب و روز دنبال مال و جاه دنيا بودن ؛ ولي آقام امام حسين هم بي تقصير نبود ؛ خب ؛ مرد حسابي ؛ خودت هيچي ؛ دست يه مشت زن و بچه را گرفتي بردي صحراي كربلا كه چي بشه ؟؟؟ آخه ؛ نونت نبود آبت نبود ؛آخه جون سرت زده بود كه بجة شير خور را به كشتن دادي ؟
كاكو ! اينا همش براي رياست دنيا بوده . ميگن آقا يه كمي شكمو تشريف داشته .... “
آيت الله حمال ؛ از هر فرصتي استفاده ميكرد و آخوند هاي مزدور را چه به صورت عام و چه به شكل خاص ؛ افشا مي كرد :
“ همان وقت كه حضرت محمد سوار بر براق عليه اسلام شد و به عرش كرسي رفت ؛ در شب معراج ؛ توي آسمون پنجم ؛ به هيولائي بر خورد كه موهاي سر و صورتش ؛ كه سفيد عين برف شده بود ؛ تا پشت پا ها يش ميرسيد . حضرت از جبرئيل امين پرسيد اين كيه و چيكاره س ؟جبرئيل امين شونه هاش را بالا انداخت و گفت اين فضوليا به بنده نيامده . يا رسول الله ؛ بهتره خودت ازش بپرسي . آقام مصطفي صل الله و عليه از هيولا حال واقعه را پرسيد . او جواب داد : قربان ؛ اين طبل و اين چوب را كه مي بيني ؟ مآموريت من اينه كه هر وقت ؛ در هر جاي زمين ؛ آخوندي نذر و انفاقي كرد ؛ يا كار خيري انجام داد ؛ من يك چوب بزنم به طبل . “ رسول خدا پرسيد : “ تا حلا چند بار چوبت به طبل خورده ؟ “ هيولا ؛ سر به زير انداخت و در حالي كه به سختي از ريخته شدن اشكهايش جلوگيري ميكرد ؛ جواب داد : “ من ؛ چهار صد هزار ساله كه با اين طبل و چوب اينجا وايستادم ؛ هنوز كه هنوره چوبم به طبل آشنا نشده . “
و بعد ميگفت : “ بر پدر و مادر و جد و آباد هر چه آخوند خوبه لعنت . بلند بگو بيش باد ! “
و مردم ؛ نا خود آگاه ؛ تكرار ميكردند : “ بيش باد ! “
روايتگر : ع - م آواره به نقل از ““ آهنگر در تبعيد مهر و آبان ۱۳۶۳ ““
دنبالة اين ماجراي شيرين و واقعي را فردا برايتان تعريف خواهم كرد .

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذرگونه و هشيار باش .


اگر نوشته هاي ما ارزش خواندن دارند ؛ لطفآ به ديگر ياران هم وبلاگخونة ما را معرفي كنيد .
با سپاس
احساس غريبي مكن اينجا كه رسيدي .


رباعي
چون باز آمد خميني ضد بشر ؛
ما مدعيان فكر و فرهنگ و هنر
گفتيم : خري آمده در پوست شير ؛
غافل كه درنده ايست در پوست خر. “ بچه مشهد “ اسماعيل خوئي


فرق اسلامي
از سيد علي گدا « خامنه اي » پرسيدند : “ تفاوت اسلام با جاهليت چيست ؟ “
--سيد علي گداي هميشه نشاء ؛ افتاده پاي چراغ گفت :
در جاهليت ؛ اعراب جاهل بودند و دختر ها را زنده بگور ميكردند ؛ حال آنكه ما در اسلام ؛
ميتواتيم به آن ها در سن نه سالگي تجاوز كنيم ؛ و بعد خون آنها را ميكشيم و به آخوند هاي فسيل و پاسدارن ميدهيم ؛
و بعد اعذامشان ميكنيم ؛ و “ مرده به گور “ ميشوند . و يا به عنوان بردة تن فروش به بازار هاي حوزه خليج فارس صادرشان ميكنيم ؛
آسد علي گدا رهبر مسلمين و مستضعفين عالم شغل شريف پا اندازي در كنار مقام ولايت وقيح بر تو و همة جاكشان اطرافت مبارك باد .
سن فحشا در ايران اسلام زده به 10 سال رسيده است
در لابلاي خبر ها به چشم ميخورد كه ؛ چهار ميليون جوان و نو جوان بي گناه و بي پناه ايراني زير 20 سال به دليل پائين بودن سطح
نشاط و شادي اجتماعي دچار انواع مختلف بيماريهاي افسردگي شديد شده اند كه اين خود باعث افت سطح تحصيلي ؛ فرار از خانه ؛ و بالا رفتن آمار :
مصرف وخريد و فروش مواد مخدر ؛ تن فروشي ؛ سرقت و جنايت ؛ قاچاق دختران ده دوارده ساله به شيخ نشين هاي خليج فارس و در نتيجه شمار زندانيان جوان « دختر و پسر » در سال گذشته و سه ماه اول سال 81 سر سام آور شده و زنگهاي خطر را به صدا در آورده است..
چشمتان روشن آي “ آيت الابليس “ها و “حجت الفساد“ ها ؛ كجاست آن فسيل آدمخوار كه ميگفت: “ جنگ نعمت است“
آي هيولاي جماران ؛ نگاه كن حاصل نعمات جنگي كه براي حفظ قدرت و گذران زندگي كثيفت به ارمغان آوردي ؛ اگر چشم ديدن داشته باشيد !؟؟
انفجار آسيب هاي اجتماعي در سال 1381 يك واقعيت انكار ناپذير و يك فاجعة غير قابل جبران براي ايران و ايراني خواهد بود .
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذرگونه و هشيار باش..
.اگر نوشته هاي ما ارزش خواندن دارند ؛لطفآ وبلاگخونة ما را به ديگر ياران معرفي كنيد . با سپاس
احساس غريبي مكن ++اينجا++ كه رسيدي .



0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home