Saturday, October 09, 2004

از «شبنامه» به «شبلاگ»



مـن انسان ايـرانـيـم، آرمـانـم رهـائـی
از ايــن ديــن مـــردم فــريب ريـائــی


..::: مــزدک :::..
;’;’;’;’;’;’;’;’;’;’;’;’;’;’;’;’

هـيچ ديـنی را نمی تـوان يافــت کـه مثل اســلام بـرای پيشبـرد تعـالـيـم و انـديشـه هـايش،
اينـهـمـه به تهـديــد و قـتـل و ارعـاب متـوسّل شـده باشـد.
درواقـع، تاريخ رشـد و گـسترش اســلام را نمی توان فـهـمـيـد مگـر اينکـه ابتـداء
خصلـت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنـرا بشنـاسيـم.



وقتی حقيقت آزاد نباشد، آزادی، حقيقت ندارد

«مـيـرفـطـروس -عــلـی »[+]
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

پيشرفت تكنيكى:از «شـبنامه» به «شـبلاگ»
از: عسگر آهنيـن
به نقل از: سايت روزنامهً
[نيـمـروز]
جـمعه ۱۷ مهر ۱۳۸۳

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

اسـلام شناسـی »« پس از 1400 سـال»

برگی از کتاب « پــس از 1400 ســـال »
پژوهش و نگارش « شجاع الدين شفا »-جلد اول-صفحات 4- 512

عبدالملک مروان– نـُهـمين اميـرالموًمنين عالـم اسلام بعداز پدرش؛ به خلافت نشست؛ در همان نخستين روز خلافت خود؛ بر بالای منبر رفت و گفت: "ای مردم! دانسته باشيد که در دوران خلافت من؛ کسی را حق چون و چرا در کارهای من نيست؛ هر کس که به وضع موجود ايرادی داشته باشد؛ خونش به گردن خودش است."
بنابراين: "آنکس که نخواهد گردنش بريده شود؛ بهتر است عـُــقده هايش را آنقدر در سينه اش نگاه دارد تا بميرد"
اين همان اميرالموًمنين است که طـــبری و ابن اثـــير و يعقوبی او را « جــبـار عــنـيـد » ناميده اند.
در دوران کوتاه خلافت « مــروان بن حــکم »؛ « عـبـدالملک مـروان » که سمت وليعهدی او را داشت شديداً تظاهر به دينداری ميکرد و بخصوص قرآن زياد ميخواند. ولی بمحض اينکه خبر مرگ پدرش بدو رسيد؛ جابجا قرآنی را که مشغول خواندنش بود؛ بست و خطاب به آن گفت: "هـذا فـراق بـينی و بـينـک "يعنی" ديــدار مـا بـه قـيـامـت"
از آن پس يکی از زشت ترين دورانهای « خلافت اسلامی » توسط او آغاز شد.
پسر عمويش « عمروبن سعيد » را که رقيب وی در خلافت بود دوستانه به ميهمانی در قصر خود دعوت کرد و در آنجا او را بدست خودش کشت؛ روز بعد در مسجد جامع دمشق بعداز اقامهً نماز جماعت بر منبر رفت وگفت که:
"آیا کسی در بارهً « عمروبن سعيد » از من پرسشی دارد تا پاسخش را با شمشير دريافت دارد؟
وقتی هم که بعداَ حاکم او « حجاج بن يوسف »؛ « عبداله بن زبير » صحابی معروف پيامبر را در صحن کـعـبـه کشت و بدار آويخت؛ وی در همين مسجد جامع و از با لای همين منبر به جماعت نمازگزاران هشدار داد که کسی از شما مرا در اين باره به پرسش نگيرد؛ زيرا که در همين جا گردنش را خواهم زد .
به نوشتهً «ابـن اثـيـر» اين خليفه نخستين کس در اسلام بود که شعار امر به معروف را تبديل به:
نـهی از معروف { منکر } کرد.
واقعهً معروف ويرانی خانه کعبه در زمان اين خليفه انجام گرفت. اين دستور از آنرو از جانب عبدالملک داده شد که عبداله بن زبير حاکم مکه را که حاضر به بيعت با او نشده بود به قتل برساند؛ و برای اينکار حُجاج بن يوسف ثقفی
والی خونخوار بــصـره را با سپاه مجهزی به پيکار با او فرستاد . عبداله به خانهً کعبه که از ديرباز محل بست تلقی می شد پناه برد؛ ولی حجاج کعبه را محاصره کرد و فرمان داد که انرا با منجنيق ويران کنند .
در ابتدا تيراندازان از اجرای فرمان اکراه داشتند؛ اما حجاج به آنها گفت: "ای ياران! اين خانه را بکوبيد تا از هدايای خليفه عبدالملک بهرمند شويد؛ و اينبار تيراندازان که از گشاده دستی اميرالموًمنين آگاه بودند ديگر در اين کار درنگ نکردند". سپاهيان خليفه کعبه را به صورتيکه در تاريخ اسلام سابقه نداشت آتش زدند و حجرالاسود را چهار پاره کردند و سر عبداله بن زبیر را در حرم آن بريدند؛ آنگاه سه روز تمام در خود مکه کشتار کردند و بعد رو به مدينه آوردند و مردم آنرا نيز دسته دسته کشتند و هر دری را که بسته يافتند آتش زدند و شمشير بر دست به زنان قريش تاختند و مقنعه از سرشان کشيدند و خلخال ها را از پايشان درآوردند".
عــبــدالـمــلک مــروان نــُه سال و هشت ماه خلافت کرد و در چهل و پنج سالگی مــُرد؛
هشت زن و شمار فراوانی کــنـيـز و نوزده پســر و دختـر داشت .


منابع و ماًخذ :
1 – وفيات الاعيان – ابن خلکان - ج 2 – ص 274
2 _ تاريخ طبری - حوادث سالهای 65 و 86 هجری
3 _ طبقات ابن سعد – ج 5 – ص 175 – 165
4 _ مروج الذهب – ج 5 – ص 216 – 210
5 _ تاريخ يعقوبی – ج 2 – ص 314 – 310
6 _ انساب الاشراف – ج 5 – ص 180 - 196

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
When Truth is not free, Freedom is not true,
Freedom of Speech,
Freedom of pen,
most important of all Freedom of thought.
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""


ما-اينك-بيش از هـر زمـان ديگـر نيـازمـنـد بـه شـهـامـت و شـجـاعـت اخـلاقـي هــستيـم
(هـمـهْ حـقـيـقـت را) ابـراز كـنـيـم، تا حـقـيـقـت را
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهـبي يا سيـاسي )
مدفـون بوده از دل تاريخ مان استخراج كـنـيـم.
مـلــتي كه تاريخ خـود را نشنـاســد؛ ناچار است آنـرا تـكــرار كـنـد.

« بــابـــک دوســــتـــدار »
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

بـی خـــدا وکــــافــرم؛از اهــل ايـمـان نـيـســتـم
زادهً ايــران زمـيـنــم ؛ مـــن مــســلـمـان نيـسـتـم

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home