Friday, September 24, 2004

وقتی حقيقت آزاد نباشد، آزادی، حقيقت ندارد



مـن ايـرانـيـم، آرمـانـم رهـائـی
از ايـن ديـن مـردم فـريب ريـائـی


..::: مــزدک :::..
;’;’;’;’;’;’;’;’;’;’;’;’;’;’;’;’

هيچ دينی را نمی توان يافت که مثل اسلام برای پيشبرد تعاليم و انديشه هايش،
اينهمه به تهديد و قتل و ارعاب متوسّل شده باشد.
درواقع، تاريخ رشد و گسترش اسلام را نمی توان فهميد مگر اينکه ابتداء
خصلت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنرا بشناسيم.

« ميرفطروس – علی »
'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
گفتگوها

وقتی حقيقت آزاد نباشد، آزادی، حقيقت ندارد

اشاره:
انتشار بخشی از گفتگوی بلند "کاوه"(شماره 82) با علی ميرفطروس، بازتاب گسترده ای در ميان علاقمندان به تاريخ و فرهنگ ايران داشته است، بطوريکه بسياری از روزنامه ها، نشريات و راديوهای معتبر فارسی زبان خارج از کشور، متن کامل يا بخش هايی از اين مصاحبه را تجديد چاپ يا پخش کرده اند.
کاوه
~!~!~!~!~!~!~!~!~!~!~!~
کاوه:
به‌عنوان آخرين سئوال: آنچه كه شما در باره همبستگی ملّی گفته ايد، به‌هرحال اين سئوال را مطرح می‌كند كه از نظر سياسی، شما خودتان در كجا هستيد؟ يعنی می‌خواهم بدانم كه چه نظام يا رژيمی را براي آينده ايران مطلوب می‌دانيد

مـيـرفـطـروس:
واقعيت اينست كه من -الان- بيش از نوع رژيم آينده ايران، نگران اژدهای هزار سری هستم كه بنام جمهوری اسلامی، تمام هستی تاريخی، مادی و معنوی جامعه ما را می بلعد و نابود می كند. بنابراين من چندان در بند "شكل" حكومت نيستم. آنچه كه برای من اهميت دارد، برنامه های توسعه اجتماعی، اقتصادی و سياسی اين يا آن حكومت برای يک جامعه 60 ميليون نفریِ در حال زوال است. هفده سال از استقرار جمهوری اسلامی گذشته است و در اينهمه مدت، سازمان ها و گروه ها و دسته ها و احزاب متعدد ما نه تنها متشكل و همبسته نشدند (حتي در درون خودشان) بلكه هر روز به تعداد اين گروه ها و سازمان ها افزوده شده است. نتيجه اين شده كه امروزه، ده‌ها دوجين سازمان و گروه سياسی كوچک و بزرگ روی دست ما مانده است! اين‌همه پراكندگی و پريشانی، نشان دهندهء خصلت ايلی-قبيله‌ای روان سياسی ماست كه به آن اشاره كرده ام. در گرد و غبار اين چند دستگيری های قبيله ای، آنچه فراموش شده، مردم دربند ما -در داخل ايران- است كه به "مبارزات" رهبران و روشنفكران ما در خارج از كشور، زهرخند مي زنند و خطاب به آنان اين شعر شاعر تيرباران شده آمريكای لاتين را می خوانند:
روزی خواهد آمد كه ساده‌ترين مردم ميهن من
روشنفكران ابتر كشور را استنطاق خواهند كرد
و خواهند پرسيد:
روزی كه ملّت
ـ به مانند يک بـخاری كوچک و تنها ـ
فرو می مُرد
به چه كاری مشغول بوديد؟


چاپ شده در: فصلنامه کاوه، شماره 83، آلمان، زمستان 1375

''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''


ما - اينك- بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم
(همهْ حقيقت را) ابراز كنيم، تا حقيقت را
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي )
مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
ملتي كه تاريخ خود را نشناسد؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

« بــابـــک دوســــتـــدار »
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''

بـی خــدا وکــــافــرم؛از اهــل ايـمان نـيـســتـم
زادهً ايــران زمـيـنــم ؛ مـــن مــســلـمـان نيـسـتـم

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home