يـــک بــــام و دو هــــــــــــــــــــــوا!
مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي :: مــــزدک :: |
● يـــک بــــام و دو هــــــــــــــــــــــوا!
اين روزها دو پروندهی عجيب در قوهی قضاييه در جريان است که نشان از آشفتهگی و بیقانونی قوهی که بايد عدالت قضایی را در کشور برقرار کند، دارد.
از سويی تعدادی نيروی مسلح با کمال خونسردی چندين نفر را به جرم مفسدفیالارض بودن خودسرانه و در کمال آرامش به قتل رسانده اند و از سوی ديگر زنی برای دفاع از خود و برای اين که مورد تجاوز قرار نگيرد مرد قدرتمند قانون که رئيس حراست جزيرهی مهمی مانند جزيرهی کيش است را در منزل خودش و در جلوی چشم فرزنداناش در حالی که از دست اين هيولا فرار میکرده است کشته است.
آن افراد مسلح با تمسک به قانون مسخرهی که به موجب آن افراد میتوانند راسا و بدون محاکمه افراد ديگر را بکشند تبرئه میشوند و اين زن به اعدام محکوم میشود! خواندن اين خبرها احساس انزجار از خود را بهوجود میآورد. با خودم فکر میکنم من که در اين سرزمين زندهگی و کار میکنم و به اين دولت و حکومت ماليات میدهم شريک جرم اين جنايتها نيستم؟
انتخابات مجلس در پيش است آيا هر رای که به صندوق انداخته میشود سنگی نيست که به سوی زنی که سنگسار میشود پرتاب میشود؟ آيا دشنهیی نيست که بر قلب روشنفکری يا قربانی جامعهی خشن و هرزهیمان فرو میرود؟
میخواهم در پيشگاه جهانيان فرياد بزنم "من ايرانی شرمندهیی هستم که خود را شريک اين قتلها نمیدانم؛ نام مرا از شهروندی اين سرزمين خط بزنيد، من انسانی از عصر و زمانهی ديگری هستم، عصر و زمانی که انسان گرگ انسان نيست و بهای زندهگی شرافتمندانه، مرگ نيست..."
برای نجات خود برای اين که اين لکهی ننگن را از دامنتان پاک کنيد نامهی آزادی افسانه نوروزی را امضا کنيد! اينجا و اينجا و هر جای ديگری که میشود کاری کرد، کاری برای نجات خودمان... برای زيبا کاظمیها که در زير خاک سرد خفتهاند کاری نمیتوان کرد به نجات افسانه نوروزیها بيانديشيد.
افسانه نوروزی چه اعدام شود و چه آزاد شود فرقی در اين اوضاع احوال نمیکند... 83 نفر از آغاز سال تا کنون اعدام شدهاند و يکی بيشتر يا کمتر چيزی را عوض نمیکند... اما اين ما هستيم که روح خود را نجات میدهيم؛ روزی که از ما بپرسند: "در آن سالهای سياه چه میکرديد؟" شايد حداقل کمی از بار شرمندهگیمان کم شود.
آه کاش میتوانستم جانام را بدهم تا از اين شرمندهگی آزار دهنده خلاص شوم.
« نوشتهً " شبح " در: « وبلاگ شبح - October 5, 2003 -- يكشنبه, 13 مهر 1382
:::::::::::::::::::::::::
اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
« بــابـــک دوســــتـــدار »
0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:
Post a Comment
<< Home