Sunday, September 18, 2005

ايــرانی! چــرا تو مسلمانی؟


هم ميهن! جان زندانيان سياسی در خطر جــدی است، آنها را فراموش نکنيم

آنسوی ســـراب
هــوشنگ مـُـعين زاده در کتاب «آنسوی سراب» در قسمت آخر«مهدویت به جای پیغمبری»(صفحه49-50) در چاپ قدیم و در صفحه (51) در چاپ سوم اشاره ای دارد به علت حمله مسلمانان به ایران:
" آخوندی که من با او به مشورت نشسه بودم، در هنگام جدایی گفت، بگذار ماجرایی را برایتان تعریف کنم و مرخص شوم، شاید با آگاهی به این ماجرا بهتر بتوانید به عرایض بنده برسید و چنین ادامه داد:
-« بعد از فوت پیغمبر اسلام، در اوایل خلافت ابوبکر، روزی شیخی از شیوخ عرب که مسلمان شده بود، با عصبانیت به دارالخلافه که آنروزها همان مسجد گلی مدینه«مسجد نبی» بود وارد شد و با صدای بلند به ابوبکر گفت:
- «یا ابوبکر! چرا ما را بیکار نگه داشته ای؟ چرا نمی گذاری جهاد کنیم؟ تکلیف ما چیست؟ شکم زن و بچه هایمان را چگونه سیر کنیم؟ جواب گرسنگی آنها را چطوربدهیم؟ دستور بده تا جهاد کنیم و مثل زمان پیغمبر هزینه زندگی زن و بچه هایمان را از این راه تأمین کنیم...».
ابوبکر، بعد از مشورت با عمر و عثمان و علی و سایر اصحاب پیغمبر اسلام، دید حق با آن مرد پیر بیچاره عرب است، و تنها راه نجات این تازه مسلمان شده ها از فقر و نداری و آخرین راه جلوگیری از فرو پاشی آئین تازه متولد شده«اسلام» همان «جهاد» است. از این روی تصمیم گرفت آنان را به «جهاد» بفرستد. چون این نو مسلمانان پا برهنه، هنر و حرفه ای جز جنگ و غارت و چپاول و آدم کشی و آدم ربایی و آدم فروشی نداشتند. پیغمبر اسلام نیز حرفه و هنری به آنان نیاموخته بود.
معاش مسلمانان از غنائم غزوات که از رسم و روسوم اجدادی اعراب و عادات دوران بدویت یا جاهلیت بود، در پوشش «جهاد» حاصل می شد و تنها ابتکار پیغمبر اسلام نیز «نظم دادن» به تقسیم غنائم به دست آمده بود.
پس ترویج و گسترش اسلام و مسلمان سازی مردمان سایر بلاد و نهایتاُ کشور گشائی مسلمانان بدین ترتیب آغاز شد...
حاج آقا، پس از این سخنان، نگاه معنی دار به من کرد و پرسید:
- معنای این داستان را فهمیدید؟ فهمیدید که در این قصه واقعی چه رمز و راز و حقیقتی نهفته است؟
چون به گذشته ها کشیده شده بودم و به صدر اسلام فکر می کردم، در پاسخ او تاخیر کردم، او خود جواب را داد:
- بلی! دوست عزیز، من و شما به خاطر فقر و گرسنگی اعراب هزار و چهار صد سال پیش و برای سیر کردن شکم زن و بچه های آنان امروز مسلمان هستیم. این عین حقیقت است و هر کس غیر از این گفت، باور نکن!..."»

آنسوی سراب[+] - حکايتی ديگر از: "هوشنگ معین زاده" انتشارات آذرخش - چاپ اول بهار 1377
~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~

تاريخ رشـد و گـسترش اســلام را نمی توان فـهـمـيـد مگـر اينکـه ابتـداء
خصلـت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنـرا بشنـاسيـم.
مـيـرفـطـروس

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~
تاریخ ایران، تاریخ «ایل» هاست!

يکی از مظاهر مدرنيته، ترک ُرهبانيّت و توجه به زندگی اين جهانی همراه با شاد خواری و شادزيستی است.
مدرنيتة غربی محصول تکامل تاريخی - اجتماعی جوامع غربی است و طبيعی است ما ( که هنوز در فضاهای ايلی - ايدئولوژيک نَفَس می‌کشيم) نه قدرت درک مفاهيم غربی مدرنيته را داريم و نه - خصوصاً - قدرت «‌هضم» آن‌را.
گفتگو «علی ميرفطروس» ، نویسنده و محقق با روزنامه اينترنتى « ايران ما »

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home