Tuesday, April 27, 2010


دکتر شجاع الدین شفا جاودانه شد


ذره بین


دکتر شجاع الدین شفا، مردی بزرگ و اصیل از میان ما رفت. کاشکی دریابیم که همه رفتنی هستیم و باید برای آنانیکه پس از ما می آیند میراثی باقی بگذاریم که ارزش پاسداری داشته باشد.

دکتر شجاع الدین شفا، در پاریس، چشم از این آشوب سرای رنگارنگ بربست، و روانش برای همیشه جاویدان ماند. خبری بسیار غم-انگیز برای آنانیکه از شمار دوستداران و پاسداران فرهنگ و ادبیات ایران هستند، خبری اندوهناک برای آنانیکه ایرانی را دوست می دارند و حرمت آن خانه کهن، ایران، را پاس می دارند.

اما، دکتر شفا مردیست که نخواهد مُرد، زیرا، “مُرده آنست که نامش به نکوئی نبرند”. نامی شایسته در پهنه تاریخ فرهنگ ایران، دکتر شجاع الدین شفا بنوبه خود گفتنی ها را گفته بود، و به کرات هم گفته بود آنهم نه روایت گونه، و آنچه را که مدعیان امروزی در آیینه نمی بینند، در خشت خام دیده بود، و با دلی که همواره به یاد و برای ایران تپید، در غربت پاریس درگذشت. گورستان-های پاریس پر اند از گورهای ادیبان ایرانی، چه بلا پیوندیست میان فرانسه و ایران!

پیشینه دکتر شفا پرونده ایست باز و روشن، نه لکه-ای ننگ آلود بر دامن سوابق اداریش، نه ذره ای کدر در مناسبات سیاسی-اش، او با روانی آگاه و روشن از این جهان رخت بربست. مردی از میان ما رفت که بدون ریا آثاری بسیار با ارزش برایمان بجا گذاشت، تا شاید آیندگان مرحمت کنند و چیزی بیاموزند، شاید ایرانیان بخواهند که برای نخستین بار و پس از هزار و چهارصد سال، بخود باور بیاورند که آگاهی و بیداری ایشان یعنی آزادی ملتی دربند و گرفتار، ملتی که گول بازی-های سیاسی را زود می خورد، چون نه خواسته و نه توانسته است به “خود” باور کند. ملتی که بوستان و گلستان را “خوانده”، دیوان حافظ را “خوانده”، حتی شاهنامه را نیز اگر نخواهده در قهوه خانه ها “شنیده” است ولی هنوز اندر خم یک کوچه سرگردان است. این ملت، آخوند [اسـلام] زاده را هم همینجوری “خوانده”، عارف قزوینی را نفهمیده، ایرج میرزا را “منقلی” نامیده، و احمد کسروی را “ملحد و مرتد” نامیده و صادق هدایت را “مجنون” و “هوموسکشوال” خوانده، این چنین ملتی باید بتواند بیدار شود که اگر چنین نشود، ده-ها هزار شفا جمع بشوند، آش همان و کاسه همان!

دکتر شجاع الدین شفا، مردی بزرگ و اصیل از میان ما رفت. کاشکی دریابیم که همه رفتنی هستیم و باید برای آنانیکه پس از ما می آیند میراثی باقی بگذاریم که ارزش پاسداری داشته باشد. بیایید کاری کنیم که این دشمن دون و کریه المنظر پنجه-ی خون آلودش را از تن این شیر زخمی، ایران، بیرون کشد. آگاهی ما نابودی دشمن ما است، و پاسداری از میراث فرهنگی ما فرو رفتن خاریست به چشم دشمن حقیر، و کوری دشمن یعنی اضمحلال او. دماوند هنوز در انتظار در آغوش گرفتن ضحاک زمانست!

روان دکتر شجاع الدین شفا شاد، و یادش جاوید و راهش پویا باد.

ذره بین[+]

انـديشـه-ی شفـابخش، شفـا، مانـدگار خـواهــد مـانــد
شجآع بی-ديـن شفـا، از مـا گُسست و به جآودانــه-گان پيـوست، راهش پـُر رهـرو و انديشه-اش پايـدار باد.

Labels:

Friday, April 23, 2010

در سوگ استاد گرانقدرم شجاع الدین شفا


در سوگ استاد گرانقدرم شجاع الدین شفا

هوشنگ معین زاده

استاد شجاع الدین شفا، پدر حرکت روشنگری عصر کنونی ایران
رخت از جهان بر کند و به جاودانگی پیوست

استاد شجاع الدین شفا، ادیب نامدار، مترجم سرشناس، پژوهشگر فرزانه-ی ایران، پدر حرکت روشنگری عصر کنونی کشورمان بود. فرزانه-ی شجاعی که در یکی از تاریکترین ادوار تاریخ ایران مشعل خردورزی را بر افروخت و با تکیه بر فرهنگ شکوهمند ایران، نبرد گسترده-ای را با تاریک اندیشانی که سرنوشت کشور و ملت ما را به دست گرفته اند آغاز کرد.
شجاع الدین شفا تا پیش از بهمن ماه سال 1357 تمام توان و همت خود را صرف خدمت به فرهنگ و ادبیات ایران کرد. زمانی هم که حکومت مذهبی در ایران برپا شد، با دور اندیشی و آشنایی به تاریخ سرزمین-مان، با نوشتن کتاب «ایران در چهار راه سرنوشت» که آن را «نامه-ای سرگشاده به همه فرزندان ایران» نامید. آینده-ی تاریک کشور و ملت ایران را به تصویر کشید و به رویارویی با حکومت جهل و خرافات حاکم بر ایران برخاست. و در این راه تا آخرین روزهای عمر خود که به بستر بیماری افتاد، از پا ننشست.
آثار ارزشمندی که استاد از دست رفته-ی ما در طول سی سال گذشته ارمغان هم میهنان خود کرده، نشان دهنده-ی این واقعیت است که در طول تاریخ 1400 ساله ایران کمتر فرزانه-ای به این وسعت و گستردگی با جهل و خرافات به مبارزه پرداخته است. مبارزه-ای که بیش از هزار و دویست سال پیش در اوج اقتدار حکومت دینی عباسی به همت بزرگمرد تاریخ ایران روزبه پسر دادویه (ابن مقفع) آغاز گردید و در دوران ما با سلطه-ی حکومت دینی جمهوری اسلامی به همت بزرگمرد دیگر ایران، شجاع الدین شفا و همفکرانش با شدت و وسعت بیشتر ادامه پیدا کرد.
از عجایب روزگار این که روزبه پسر داودیه در اوج اقتدار حکومت دینی عباسیان، با برگرداندن آثار پیش از اسلام ایران به زبان عرب، و نمایاندن گرانقدری فرهنگ و اندیشه های ایرانی، مبارزه خود را با حکومت اشغالگر روزگار خود آغاز کرد و در این زمان نیز در اوج اقتدار حکومت دینی آخوندها، شجاع الدین شفا با برگردان نوشته های پس از اسلام به فارسی، پرچمداری همان حرکت را بر عهده گرفت و به مبارزه با حکومت آخوندهای اشغالگر امروز ایران پرداخت.
مبارزه-ای که هدف از آن، نخست آگاهی دادن به فرزندان ایرانزمین بود تا بدانند، راه و روش هزار و چهار صد سال پیش اسلام اعراب با روند زندگی امروزه-ی آنان در هزاره-ی سوم میلادی و در عصر تمدن نوین جهانی سازگاری ندارد. دیگر این که به آخوندهای ایرانی نیز بفهماند و بقبولاند که زمان، دیگر زمان دین بازی و دین سالاری و حکومت های دینی قرون وسطایی نیست. دوران دکانداری دینی و بهره برداری از ایمان مردم نیز سپری شده است.
دریغ و دردا! که استاد شجاع الدین شفا، هنوز سخن ها برای گفتن، رازها برای گشودن و رهنمودها برای نوشتن و پراکندن داشت که فرصت نیافت تا همه-ی این اندوخته های عمر پر بارش را ارمغان فرزندان سرزمین خود کند. فرزندان سرزمینی که به قدر جان خود، آنها را دوست می داشت.
افسوس! که او نیز از دست رفت! و نماند تا ثمره-ی بذرهای خرد و خردمندی را که در میان هم میهنانش پراکنده بود ببیند، و شاهد آزادی ملت خود از سلطه-ی حکومت دینی باشد.
بی شک تلاش های سرسختانه-ای که استاد برای بیداری و آگاهی مردم سرزمین خود کرده است، به فراموشی سپرده نخواهد شد. هم میهنانش او را نیز مانند بزرگمرد تاریخ ایران، روزبه دادویه که آغازگر حرکت روشنگری ایران پس از اسلام بود، ارج خواهند گذاشت.
به یقین نام و یاد خدمات استاد شفا به فرهنگ ایران، در تاریخ کشورمان به بزرگی جاودانه خواهد ماند و آیندگان نیز مانند همفکران امروز او، راه و روش استاد را دنبال خواهند کرد. چنانکه از هم اکنون شاگردان و پیروان مکتب او راهش را پی گرفته اند و حرکتی را که وی با همفکران و همرزمانش آغاز کرده بود، دنبال می کنند. کسانی که امید دارند و می کوشند تا فروغ چراغ عصر روشنایی ایران را به سرتاسر ایران بگسترانند تا آرزوی همه-ی خردمندان ایران را که پیروزی روشنایی بر تاریکی و خرد اهورایی بر جهل اهریمنی است، برآورده سازند.
با از دست دادن استاد گرانقدر، دریغ است که یادی از همسر مهربان وی بانو کلودین شفا نکنیم. بانویی که در سی سال گذشته بویژه در سال-های کهولت استاد، همیشه یار و یاور او بود و با عشق و علاقه از همسر ادیب و فرزانه-ی خود پرستاری کرد. سپاس همه-ی دوستان و علاقمندان استاد شجاع الدین شفا هدیه این بانوی گرامی باد.
هوشنگ معین زاده
پاریس شنبه 28 فروردین ماه 1389

Sunday, April 18, 2010

بندگان ایمان، ره به آزادی نخواهند بُرد

مــردو آنـاهيـد


فرمانروایان جهان، سرمایداران پول ساز، والیان اسلام، اسلامفروشان و از همه انسان ستیزتر چادرنشینان نفت فروش، نیاز بیشتری به بزک کردن چهره-ی خشمناک اسلام دارند. آنها برای پیشگیری از فرو ریختن اسلام پوسیده، با پول و رسانه-های جهانی، اسلامبانان را پشتیبانی می‌ کنند. به دنبال اسلامبانان هم خوشباوران، دجال پرستان، خودفروشان و ایران ستیزان هم به راه افتاده-اند. والیان دین، اسلامفروشان و کاسه لیس‌ها هم از این پوسته-ی زیبا، که چهره-ی خشمناک " الله " را می‌ پوشاند، خشنود بوده-اند. ولی تنها برای فریب دادن مردم و پنهان ساختن پسماندگی و زشتی-های اسلام نه برای دگرگون ساختن شریعت اسلام. زیرا شریعت اسلام تنها در گستردن ترس زنده می‌ ماند و ترس در فرود آوردن ستم و خشم بر مردمان گسترده می‌ شود
 
 
 

فـرورديـن، سـال بيــداران
آیا به راستی از خوشباوری است که ایرانی هزار چهارسد سال برای سرکوب کنندگان میهن خود جانفشانی کرده و همه-ی دانش و کوشش خود را به انسان ستیزان جهادگر پیش‌کش می‌ کند، یا این که ایرانی تا آن اندازه خرد سوخته و پسمانده شده است که جهادگران بیگانه، می‌ توانند به آسانی، بر او حکومت کنند؟
پاسخ این پرسش در واکنش و کردار ایرانیان، در دوران خلافت خفت بار و ننگین اسلام، آشگار است


ایرانیان در برابر خشمآوران مجاهد، پس از چند سدسال مبارزه سرآنجام سرکوب شده-اند، آنها چاره-ای به جز پذیرفتن حکومت " الله " را نداشته-اند. آنها از ترس و در زیر فشار نامردمان بی فرهنگ، به دروغ مسلمان شده-اند. تصور " الله "، که الهی خدا ستیز است، برای ایرانیان پذیرفتنی نبوده است، آنها کردگار، پرودگار، ایزدان و یزیدان (خدایان ایرانی) را به دروغ با " الله " همانی داده-اند تا اندکی از زشتی-ی الله بکاهند. آنها از تصور خدایی بی صورت که نه زاییده شده است و نه می‌ زاید بیزار بوده-اند.
ایرانیان، به دروغ، آیین های پاکیزه-ی خود را برای ستایش " الله " برگزار کرده-اند. آنها نماز را با صلات و پرستش را با عبودیت و ستایش را با عبادت برابر انگاشته-اند. آنها اندک اندک، از راه دروغ، از آزادمنشی به بردگی-ی " الله " و از آزادگی به بندگی-ی عرب-های بیابانگرد درآمده-اند

[+]ادامـــه 

Labels:

Wednesday, April 14, 2010


روزگار آريامهر و آن آرزوی کهن


امير سپهـر



پس از انقلاب سپيد بود که با دگرگون گشتن شگفت انگيز اوضاع فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی ايران و آمدن فاستونی های ارزان قيمت مارک مقدم به بازار بر شمار خياط-خانه ها اضافه گرديد و خريد پارچه کت و شلواری و سفارش دوخت آن به خياط رواج پيدا کرد و به يکباره هم تهران پر از فروشگاه-های شيک و مدرن شد و زمين و زمان هم انباشته از لباس های ارزان و شيک . کفش ملی و بلا ... هم که ايران را با انواع و اقسام کفش های ارزان قيمت و محکم، براستی "کفش باران" کردند.

آقای بهرام مشيری شوربختانه همچنان همان هستند که بودند!
گويا جناب مهندس بهرام مشيری، باز هم بسان هميشه که از هر موضوع بی ربطی هم زبانمايه-ای برای ناسزا گفتن به پادشاه فقيد می سازند، در رد نوشته-ی من، ادعا کرده-اند که گويا در روزگار پهلوی دوم نه تنها ديگر نوروزی در کار نبوده و مردم از اين فرصت فقط برای سفر سود می بردند، بلکه به فرمايش ايشان، پادشاه فقيد هم اصولآ ميانه خوشی با نوروز و ديگر آيين های ملی ما نداشته-اند و مغالطاتی از اين دست. مانند هميشه هم البته کلی تهمت های ناروا به پادشاه در غربت مدفون، بسته و بد و بيراه نثار وی کرده اند.
آنچه که به کيستی و جايگاه فرهنگی آقای مهندس بهرام مشيری مربوط می شود، بی اينکه مراد کوچکترين توهينی داشته باشم، همين را می آورم که از ديد من بيشترين سخنان ايشان اصلآ ارزش فرهنگی ندارد که آدمی زمان هم برای نقد آن بسوزاند. زيرا آن جناب سوای اينکه حاکم شرع بودن و حکم صادر کردن را با کار پژوهش اشتباه گرفته اند، اصولآ يک «کتاب از بَرکن» هستند نه فرهنگور يا آنگونه که در نزد ما گفته می شود، يک روشنفکر. بسان آقايان اکبر گنجی، عطاالله مهاجرانی، آخوند کديور و از پيشينيان هم رضا براهنی و سيد جوادی و داريوش آشوری و بسياری ديگر از "کتاب ازبَر کن"-های ديگر که شوربختانه مردم ما به اشتباه آنان را فرهنگور و يا روشنفکر می پندارند. ادامــه[+]

Labels:

Friday, April 09, 2010


پروین اعتصامی
زهرا رهنورد


نـادره افشـاری

Parvin Atesami

كس چو زن اندر سیاهی قرن-ها منزل نكرد
كس چو زن در معبد سالوس قربانی نشـد

این روزها، در قرن بیست و یکم میلادی و پس از این انقلاب خجسته-ی اینترنتی که همه چیز و حتی «آزادی زنان» را جهانی کرده است، این رهبران در کشاکش بحران زدگی فکریشان، می خواهند و می کوشند که مدل کمدی پوشش «زهرا خانم» را به عنوان «الگو»-ی زنان ایرانی به جهانیان انگشت به دهان مانده عرضه کنند. بیهوده نیست که ما زنان ایرانی این «مدل» تازه [کهنه]-ی چادر و حجاب گُل/گُلی زهرا خانم را، تنها نماد «کشید»-ای جانانه بر گونه مان می بینیم و نه بیش!

در کشوری که در سال 1303 خورشیدی «پروین اعتصامی» را دارد که در شعر نابش از زنِ در بند و حجاب انتقاد می کند، آن هم در جشن فارغ التحصیلی[1] دبیرستانش؛ پس از آن هم در هیئت زنی مدرن و شکفته، استوار در کنار رضا شاه بزرگ برای "برافکندن حجاب اجباری" از سر زنان ایرانی می ایستد، چنین سرنوشت کمدی چه نامی می تواند داشته باشد؛ یا مثلا اگر گوش شیطان کر پروین این روزها سر از خاک به در آورد و در تداوم نسلش، زنی در هیئت زهرا خانم را «پشت سر» رهبران جنبش سبز به عنوان نماد زن ایرانی در قرن بیست و یکم میلادی ببیند، چه خاکی به سرش خواهد ریخت!؟

در باره-ی «رهبری جنبش سبز»
«متفکرش کی؟ سرکار خانم زهرا رهنورد؛
فول پروفسور دانشگاه، نقاش و مجسمه ساز و نویسنده-ی حکومت اسلامی در بدو تاسیس؛ «متفکرِ فعال» در زمینه ی تئوریزه کردن حجاب اسلامی و زن محجبه که امروز زنان ما هر چه بر سر و هر چه بر تن دارند، حاصل «تفکرات» و «تعمقات» ایشان است!»

«در آستانه ی قدرت گیری جمهوری اسلامی روزی نبود که از بلندگوهای مساجد، زنان بدون حجاب را تهدید به مجازات های سنگین نکنند. زندان ها مملو از زندانیان سیاسی بودند و جنازه-ی جوانان انقلابی را در گورهای جمعی با بلدوزر می پوشاندند.
«اعتراضات خیابانی «زنان انقلابی» که با شعار «ما انقلاب نکردیم، تا به عقب برگردیم» و «نه روسری، نه توسری» به میدان آمده بودند، با چماق و اسید پاشیدن از جانب اراذل و اوباش حزب اللهی و خواهران زینب جواب می گرفت. [آنها] زنان معترض را «عروسک های غربی» می نامیدند.

این زنان مدرن و «غیرانقلابی» بودند که به حجاب اجباری اعتراض داشتند؛ «انقلابیون» به هجوم به زنان ایرانی و توجیه و تاویل های کمونیستی/اسلامی/ملی-شان در روزنامه ها و 8.Mar.1979مجلات «انقلابیون» هنوز هم قابل دسترسی است.
عدم اعتراض پوشش زنان معترض در هشت مارس 1979 نشان می دهد که این طیف ِ انقلابیون نبودند که به روسری و توسری اعتراض داشتند!]

«در آن زمان زهرا رهنورد سردبیر اطلاعات بانوان به نام «پویندگان راه زینب» بود. او و همکارانش تلاش بسیاری برای بازگرداندن زنان به خانه و وظایف خانه داری کردند. زهرا خانم در این نشریه، زنان را منشا اسلام دانسته و کشف حجاب در زمان رضا شاه بزرگ را به معنی تجاوز به ملت و اسلام تعبیر کرد. [چه کشفی؛ برای همین باید به زهراخانم جایزه داد!]
ادامــــه[+]

Labels: ,

Sunday, April 04, 2010


بمب اتم، جنگ و ... دیگر هیچ


نادره افشاری



هر روز که می گذرد، ابـر سیاه جنگ بیشتر و پهـن-تر بر ایران سایه می اندازد. دولت های غربی که در این سال های «بمب بازی» حکومت اسلامی، با هیچ ترفندی نتوانسته اند این حکومت چموش را سر میز مذاکره بنشانند و در نهایت مانع دست یافتنش به ابزار کشتار جمعی شوند، این بار علنا و عملا در مرزهای پیرامونی کشور به تحرکاتی مشغولند که می تواند وحشتناک باشد. اعلام دومین آزمایش هسته-ای حکومت اسلامی، آن هم در متن خاک ایران، نگرانی های غرب را افزایش داده است. این تحرکات و این تهدیدات می تواند عواقب جبران ناپذیری برای شهروندان، برای صلح، برای جنبش نوپای مدرن درون کشور و به ویژه برای تمامیت ارضی کشور داشته باشد.
حکومت اسلامی هم در هر دو وجه آن، برای این که بتواند اعتراضات مردمی را راحت-تر در درون کشمکش های درون جناحی حکومتی حبس کند، ناشیانه و نابخردانه بر طبل جنگ، با جنگ طلبی ذاتی-اش می کوبد و زندگی ایرانیان و صلح جهانی را به بازی می گیرد. انفجارهای انتحاری در کشورهای روسیه و عراق و کمک های بیدریغ نظامی به طالبان افغانستان و تروریست های لبنانی و فلسطینی، همچنین پولشویی کلیت نظام را در همین راستا باید ارزیابی کرد.
حکومت اسلامی عمد دارد به جهان غرب، همچنین کشورهای عربی بقبولاند که هر روز به تکنولوژی پیچیده-تری در راستای ساختن بمب اتم دست می یابد. این حکومت مرگ پرور با این «خودنمایی»ها می کوشد کشورهای منطقه-ی خاورمیانه و تمامی جهان غرب را به وحشت اندازد و ایشان را ناگزیر به لشکرکشی به ایران کند. این ترفند ضد انسانی و ضد ایرانی حکومت اسلامی می تواند پیش زمینه-ی جنگی خانمانسوز از نوع جنگ های جهانی اول و دوم باشد و جهانی را به آتش بکشد. شوربختانه به دلیل وحشیگری ذاتی و زندگی گریزی عقیدتی متولیان اسلامیست [بن لادن، خامنه ای و دیگر جریان های اسلامیست] این درگیری این پتانسیل را دارد که به جنگی بسیار فجیعتر از آن دو جنگ جهانی بدل شود و بشریت را با پرسش «بودن یا نبودن» رو در رو کند؛ به ویژه تاکید چند باره-ی برنارد کوشنر وزیر خارجه-ی کشور فرانسه را نباید دست کم گرفت.
اگر «بخت» با حکومت اسلامی یاری کند و اگر این نظام جنگ طلب «فرصت» آزمایش دومین بمب هسته-ای-اش را در خاک ایران بیابد، در گام نخست همین نظام اسلامی است که از صفحه-ی روزگار محو خواهد شد. حمله کنندگان در این یورش دقیقا سرنگونی خود حکومت را در برنامه دارند؛ چه تنها نقاط استراتژیک ایران را بزنند، چه بتوانند کشور را اشغال کنند! با این همه

آثار شوم این جنگ می تواند نتایج نامعلومی داشته باشد که قابل تصورترینش تجزیه-ی کشور، ویرانی و ناآرامی در منطقه و تبدیل شدن ایران به مردابی برای تخم ریزی بیشتر تروریست هاست که باز تهدیدی مضاعف برای امنیت جهانی است؛ تازه اگر خوشبیانه باور کنیم که همه چیز پیش از انفجار بمب اتمی اسلامی در خاک کشور روی خواهد داد!

من به عنوان یک شهروند ایرانی نمی توانم این تهدیدها را دست کم بگیرم. بنابراین از هم میهنانم می خواهم هرگونه که می توانند در برابر امکان حمله-ی خارجی گوش بزنگ باشند و بدانند که این خود حکومت اسلامی است که برای برون رفت از بحران خودساخته-ی سی و یک ساله-اش، زمینه ساز این جنگ، برای به نابودی کشاندن کشور است. حتی معتقدم که رجزخوانی های حکومت اسلامی برای کشاندن غرب به گزینه-ی حمله-ی نظامی نیز در همین راستاست که جهان را درگیر جنگی نابخردانه کند؛ شاید از این ستون به آن ستونش فرجی برای تداوم حکومت ننگینش باشد.

رجزخوانی ها و زمینه سازی های این نظام بحران زی و بحران زای اسلامی، برای تشویق کشورهای دیگر به حمله به ایران را دست کم نگیریم!



نادره افشاری
31 ماه مارس 2010 میلادی
11 فروردین ماه 1389 خورشیدی

Labels: ,