Friday, October 31, 2003

تشیع « تروریسم مذهبی »





مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي
ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي



:: مــــزدک ::



مـــــذهــــــب شــیـــعـــــه در ایـــــــــران



ای شغل تو در خرقه همه شعبده بازی
زین تخم که کشتی ، چه کرامات برآمد

مذهب شیعه از اواسط قرن اوّل هجری ( بعداز قتل عثمان ) در ایران رواج داشته ، و بعنوان سنگری برای احیاء یک حکومت ملی ،
همواره پرچم مبارزاتی ایرانیان بود .
« تشیع » در زمان آل بویه ، و در حکومت های بعدی – بخصوص در زمان علاءالدین خوارزمشاه و در عصر ایلخانیان
( سلطان محمد خدابنده یا الجاتیو ) ، بخاطر ضرورت ها و ملاحضات سیاسی ، مورد توجه و ترویج فراوان بوده است .

مهمترین " راز بقاء " مذهب شیعه در ایران ، محرومیت ها و مظلومیت های تودهً مردم بود.
ملتی که حملات مرگبار و ویرانگری چون حملهً اعراب ، حملهً ترکان غزنوی ، حملهً سلجوقی ها ، حملهً مغول ها ، حملهً تیمور
و ده ها تجاوز و تاراج داخلی و خارجی را تحمل کرده بود.

این چنین ملتی ، که تکیه گاه اقتصادی و امنیت اجتماعی خود را از دست داده بود " تشیع " را ابتداء بعنوان سنگری برای ایجاد یک حکومت ملی غیر عرب ( در برابر مذهب سُنی خلفاء ) برگزید ، و سپس – وقتی که از استقرار حکومت ملی و دموکراتیک ، مایوس شد و با مظالم و استبداد و استثمار بیشتری روبرو گردید ، خاطرهً « مزدک » و « بابک » را از دست داد ، و چهرهً " حضرت علی " و " امام حسین " را به خاطر کشید و درد و رنجها و مصائب " خاندان علی " ، مظلومیت ها و رنجهای خود را یافت و با گرایش به این خاندان ( شیعه گری ) و یادآوری خاطرهً " شهدای کربلا " ،
محرومیت ها و مظلومیت های خود را فراموش کرد.......
و از اینجا " روضه " ها – بعنوان بهترین وسیلهً برای " خلع سلاح " روحی توده ها و " تکیه " ها – بعنوان بهترین " آرام گاه " خشم انقلابی روستائیان و رنجبران - مستقیم و غیر مستقیم – به خدمت حکومت های فئودال در آمدند........
و این چنین شد که در کنار انبوه کشورهای " ســُـنی مذهب " جامعهً ما ، بصورت تنها کشور " شیعه مذهب " دنیا ، باقی ماند
و " خانقاه " ها نیز " آرامگاه " خشم و خروش رنجبران و زحمتکشان گردید.
""""""""""""""""""""""""""""
« تروریسم مذهبی »
تبانی و توطئه پاسداران دین و دولت ، موجب شد تا بار دیگر اندیشمندان و متفکران پیشرو جامعه ، برای جلب توده ها و حرکت انقلابی زحمتکشان ، و نیز برای مصون ماندن از تعقیب و تهدید فقها و شیوخ صوفیه و حامیان حکومتی آنها ، از " لوا "ی تصوف و مذهب ، استفاده کنند و عقاید انقلابی و " الحادی " خود را در " لفافهً "ی کلمات و عبارات صوفیانه ابراز نمایند.
اگر " لفافهً تشیع " شکل کلی نهضت های توده ای بعداز حملهً اعراب بود ، " لفافهً تصوف " نیز ( بطور کلی ) شکل عقیدتی " اکثر " نهضت های انقلابی و الحادی بعداز حملهً مغول و تیمور به ایران میباشد.


ما را چو آفتاب مساوی است مرگ و زیست
گر شام مرده ایم ، سحر زنده گشته ایم
::::::::::::::::::::::::
واژه شناسی :
آته ئیسم = خدا ناگرائی – الحاد
تئولوژی = خدا شناسی
پان تئیسم = همه خدائی – وحدت وجود


برگی از کتاب « ملاحظاتی در تاريخ ایران - اسلام و اسلام راستين » پژوهش و نگارش " علی ميرفطروس "
"""""""""""""""""""""""



اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
« بــابـــک دوســــتـــدار »

Monday, October 27, 2003

تاريخ صاحب مقام های جهان اسلام !





مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي
ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي



:: مــــزدک ::


تـــــــــاريــــــخ صــــــاحـــــب مــــقـــــام هــــــــای جـــــهـــــان اســــــــلام !



تاريخ صاحب مقام های جهان اسلام ؛ از اميرالموٌ منين های 144 گانهٌ آن گرفته تا رهبران سياسی چند هزارگانهٌ آن و تا بيضه داران شرع چند هزارگانهٌ به همان اندازه که از قدرت طلبان و از سودجويان آکنده است از مردان واقعی دين خالی است زيرا به چنين کسانی اگر هم گهگاه در اينجا و آنجا پيدا شده باشند ؛ هيچوقت اجازهٌ " فضولی " داده نشده است.
اگر از 263 پاپی که تا به امروز به جانشينی عيسی نشسته اند ؛ 32 پاپ بدست دشمنان مسيحيت کشته شدند.
در ميان خليفه های جهان اسلام بجز آخرين خليفهٌ عباسی ؛ حتا يکنفرشان بدست دشمنان اسلام کشته نشده است !
در عوض از جمع 144 اميرالموٌمنين عرب و ترُک هفت نفر به ضرب شمشير خود مسلمانان به قتل رسيدند.
سه نفر در بستر خواب بدست زنان يا خواهران يا مادرانشان خفه شدند.
يازده نفر مسموم شدند.
دو نفر با توطئهٌ نزديکانشان در حمام داغ کباب شدند .
سه نفر از افراط در مقاربت و سيزده نفر از افراط در باده نوشی
و يک نفر از پُرخوری مُردند.
يک خليفه بدست غلامان ترُک خودش در يک بزم همجنس بازی قطعه فطعه شد .
همين غلامان ترُک بيضهٌ اميرالموٌمنينی ديگر را آنقدر کوبيدند که مُرد و به دهان اميرالموٌمنين بعدی آنقدر آب نمک ريختند که خفه شد .
چشم پنج خليفهٌ را ميل کشيدند که يکی از آنها در حال کوری و گدائی در مسجدی مُرد.
يک اميرالموٌمنين ديگر در حين کبوتر بازی از پشت بام افتاد.
چهارده اميرالموٌمنين عثمانی بدست فرندان يا برادران خودشان خفه شدند .
يک اميرالموٌمنين به دارالمجانين فرستاده شد .
يکی ديگر خودکشی کرد و يکنفر به دار آويخته شد.
يکنفر نيز به اتهام قرآن سوزی خلع و تبعيد شد !!!
اجساد چهارده اميرالموٌمنين اُموی به فرمان خليفهٌ عباسی از گورهايشان بيرون کشيده شدند تا پس از شلاق خوردن در آتش سوزانده شوند و در دوران خلافت عُثمانی ؛ اصولا" قانونی از جانب مجلس فقها وضع شد که هر سلطان تازه ای که به سلطنت و خلافت بنشيند حق دارد کليه برادران خود را خفه کند تا مدعی برای خلافتش نداشته باشد.
حتیَ خانوادهً خود پيامبر از اين قانون جنگ قدرت برکنار نماندند ؛ زيرا هنوز سالی چند بر مرگ محمد نگذشته بود که همسر سوگلی او به روی علی پسر عم و داماد و خليفهً شوهرش شمشير کشيد و نزديکترين ياران اين پسر عم ؛ حتی آنانکه از جانب محمد به ايشان منتهای وفاداری و وارستگی خود " عُشره مُبشره " يعنی ده نفری شناخته شده بودند که در روز حساب يکسره به بهشت خواهند رفت در اين شمشيرکشی جانب دشمنان او را گرفتند.



برگی از کتاب« پس از هزار و چهار صد سال » " پژوهش و نگارش شجاع الدين شفا "

"""""""""""""""""""""""""



اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
« بــابـــک دوســــتـــدار »

Sunday, October 26, 2003

بـا پــــول مــن چـــه کـــردی؟؟!!!





مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي
ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي



:: مــــزدک ::

بـا پــــول مــن چـــه کـــردی؟؟!!!



خدا يک ميليون پوند انگليس داد به موسی ؛ عيسی و محمد.
بعداز سال های طولانی هر سه به حضور خدا رسيدند ؛
خدا پرسيد با پول من چه کرديد ؟
موسی گفت : آنرا در بازار بورس و معاملات لندن سرمايه گذاری کردم ؛ اين هم نتيجه - 10 ميليون برای شما ؛ بقيه اش هم برای من !
عيسی گفت : آنرا بين فقير و فقرا تقسيم کردم ؛ چيزی از آن باقی نمانده .
محمد گفت :
والله دادم به علی ؛ علی داد به حسن ؛ حسن داد به حسين ؛ حسين داد به زين العابدين ؛ زين العابدين داد به جعفر تا اينکه رسيد به دست مهدی ؛ مـــهـــدی هم غـيـــبــش زده !!!

""""""""""""""""""""

امام زمان و غيبت او افسانه ای است که دکانداران دين برای سلطه گری خود ساخته و پرداخته اند .
مـُـلایان شیعه با استناد به یک وکالت نامهً مجعول از صاحب زمان خود را جانشین او معرفی کردند و اختیار جان و مال شیعیان
را در دست گرفتند.
از یک میلیارد و دویست میلیون مسلمان ، تنها شش در صد که شیعه اثنی عشری است به وجود امام زمان اعتقاد دارد .

:::::::::::::::::::::::



اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
« بــابـــک دوســــتـــدار »

Saturday, October 11, 2003

ما راهم با افسانه نوروزی اعدام خواهند کرد...! درنا کوزه گر





مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي
ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي



:: مــــزدک ::



ما راهم با افسانه نوروزی اعدام خواهند کرد...! درنا کوزه گر



افسانه حتی اگر تن به تجاوز نيز می داد با سرنوشتی جز سنگسار روبرو
نبود، گويی زنان در اين شب تيره ای که بر کشورمان چنبره زده است،
سرنوشتی جز مرگ، جز فقر و تنگدستي، جز خودسوزي، جز مورد تجاوز قرار
گرفتن، جز به فحشا کشيده شدن ، جز زنده به گور شدن، جز... ندارند!



تا چند روز آينده ، افسانه نوروزی به عنوان هشتاد و چهارمين اعدامی امسال پای طناب دارمی رود تا به گناه تن ندادن به تجاوز، قربانی باورهای خرافی پوسيده حاکم بر کشور ما شود اما اين تنها افسانه نخواهد بود که به پای طناب دار خواهد رفت يکايک ما همراه با او طناب دار را بر گلوی خود حس خواهيم کرد وحسرت ميل به زيستن را در واپسين تقلای حيات در تمام وجود خود درخواهيم يافت...
به راستی افسانه نوروزی به تاوان کدامين گناه بايد جان خود را تسليم کند؟
آنچه می دانيم اين است که شش سال پيش بهزاد مقدم فرمانده حفاظت اطلاعات نيروی انتظامی کيش در غياب شوهرش به منزل وی رفته و به قصد تجاوز به وی حمله ور شده است ، افسانه نيز از خود دفاع کرده و در جريان اين دفاع متجاوز کشته شده است. اما در محکمه شرع ناگهان همه چيز وارونه می شود افسانه به زندان می رود و دادگاه سه سال بعد حکم بر محکوميت وی می دهد. زيرا از نظر قاضی افسانه خود را" در معرض تجاوز" قرار داده بوده است! مستند اين حکم نيز بسيار غريب می نمايد زيرا فرض شده است هنگامی که افسانه از حمام خارج شده است چون پوشش مناسبی نداشته است، متجاوز را " تحريک " به تجاوز کرده است. همين داوری در باره افسانه بيانگر نوع نگاه عقب مانده و ارتجاعی ست که به زن و زنانگی در کشور ما جاری ست ؛ نگاهی که زن را عامل به انحراف کشيدن مرد و تباه کردن رستگاری وی فرض می کند پس بيهوده نيست که حزب الله، بسيج و پليس بيش از هر چيز پوشش ، رفتار و حتی خنديدن زنان را در کوچه و خيابان و اگر بتوانند در منازلشان هم زير نظر دارند ، زيرا برای آنان که در پس هر رابطه انساني، تحريکات جنسی خود را جستجو می کنند و بازتاب می دهند زنان حقيقتا موجوداتی خطرناک هستند که بايد به ضرب قانون و تازيانه و دشنه خودسرانی از نوع " نمونه های" کرمانی و مشهدی و دخمه اى های شهر ری و... آنان را مهار و اگر شد محو کرد و فقط آنگاه که در خلوت به آنها نياز شد با عنوان صيغه و... به کار آيند.
افسانه نوروزی به اين علت می ميرد که زن است. چرا که اگر شوهر ، برادر و يا پدرش متجاوز را کشته بودند ، نه تنها مجازات نمی شدند بلکه شايد مورد تشويق هم قرار می گرفتند و ديگر درآنجا قاضی بحثی از مقايسه نوع دفاع با شدت خطر به ميان نمی آورد. به ياد آوريم که چند سال پيش وقتی يک دختر خردسال کرد مورد تجاوز سه مرد قرار گرفت و بطرز فجيعی به قتل رسيد ، قضات محکمه عدل شرع آنچنان سعه صدری نشان دادند که دو قاتل اصلی که به قيد ضمانت آزاد شده بودند فراری شدند و متجاوز سوم پس از تحمل ضربات شلاق از زندان آزاد شد.
خانواده آن دختر بيگناه چندين بار برای دادخواهی به قوه قضائيه رفتند حتی دارايی ناچيزشان را بابت بخشی از ديه قاتلان پرداخته بودند تا آنها مجازات شوند ، اما در عوض به جای مجازات قاتلان، آن چه نصيبشان شد آوارگی وسرگردانی بود، آنها حتی برای پس گرفتن پولی که به حساب دادگستری واريز کرده بودند، ماهها سرگردان اين اداره و آن اداره و اين شهر و آن شهر شدند وعاقبت جز حسرت و دريغ چيزی بر کف نياوردند.
افسانه اولين زنی نيست که قربانی اين احکام غير انسانی می شود ، دو سال پيش امينه لاوال در نيجريه ، پس از جدائی از همسرش باردار شد، دادگاه شرع حکم به سنگسار او داد ، طی دو سال صدها روزنامه نگار از سرنوشت امينه گزارش تهيه کردند و دهها تظاهرات و آکسيون عليه اين حکم در تمام جهان صورت گرفت ، مليونها نفر با نوشتن طومارهای مختلف خواهان لغو اين حکم شدند و تمام مجامع جهانی دولت نيجريه را برای لغو اين حکم زير فشار شديدی قرار دادند؛ سرانجام يک ماه پيش دادگاه عالی شرع نيجريه حکم داد که با وجود توبه امينه وی می تواند مشمول بخشش شود.
افسانه نوروزی اما اگر چه يکی ازآن صدها زنی ست که در بيست و پنج سال گذشته اعدام می شود، سنگسار می شود يا با مجازاتهای وحشيانه روبرو می شود، چيزی جز سکوت از جهانيان و شگفت آور تر از هم ميهنانشان نمی شنوند.
افسانه حتی اگر تن به تجاوز نيز می داد با سرنوشتی جز سنگسار روبرو نبود ، گويی زنان در اين شب تيره ای که بر کشورمان چنبره زده است ، سرنوشتی جز مرگ ، جز فقر و تنگدستی ، جز خودسوزي، جز مورد تجاوز قرار گرفتن، جز به فحشا کشيده شدن ، جز زنده به گور شدن، جز... ندارند!
افسانه اکنون در سلول تنگ و تاريک اعدامی ها آخرين روزها، يا شايد لحظات زندگی تراژيک خود را می گذراند ، اعدام افسانه؛ اعدام مردانی ست که از زنان خود انتظار پارسايی دارند ،اعدام کسانی ست که بر نقض حقوق بشر در ايران پای می فشارند ، اعدام زنانی ست که تسليم اميال پست ديگران نمی شوند و اعدام شرف و حيثيت ايرانی ست.
سکوت نکنيم، نگذاريم افسانه راهمچون صدها زن ديگر با خيالی آسوده از سکوت نظاره گران خاموش پای چوبه دار ببرند!
به ياد آوريم که در آن تاريکی روشنايی بين شب و روز که دژخيمان برای اجرای حکم به سراغ افسانه بروند ما نيز با افسانه از سلول ترسناکمان افتان و خيزان بيرون خواهيم آمد و به سوی چوبه داری که برای خفه کردنمان برپا ساخته اند ناباور و هراسان کشانده خواهيم شد.
پس نگذاريم افسانه را اعدام کنند، نگذاريم ما را اعدام کنند ، نگذاريم، نگذاريم...
دوشنبه چهاردهم مهر ماه هشتاد و دو


درنا کوزه گر روزنامه نگار و مترجم درشش سال اخير در روزنامه های مستقل و توقيف شده از جمله بنيان قلم زده است، وی تا سال گذشته مترجم ارشد خبرگزاری ايسنا و ارزياب اخبار صدا وسيما بود. پيش از ترک ايران وی همچنين با دفتر سازمان ملل در ايران همکاری مستمر داشت. در سالهای اخير وی به همکاری با نشريات آلترناتيو و فرهنگی از جمله آرش روی آورده است و دراطلاع رسانی و افشای توطئه اعدام افسانه نوروزی ازطريق تماس با نهاد های بين المللی و رسانه های جهانی و منطقه ای نقش قابل توجهی داشته است.
dornakouzehgar@hotmail.com

:::::::::::::::::::::::::::



اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
« بــابـــک دوســــتـــدار »

Sunday, October 05, 2003

يـــک بــــام و دو هــــــــــــــــــــــوا!





مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي
ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي



:: مــــزدک ::


● يـــک بــــام و دو هــــــــــــــــــــــوا!



اين روزها دو پرونده‌ی عجيب در قوه‌ی قضاييه در جريان است که نشان از آشفته‌گی و بی‌قانونی قوه‌ی که بايد عدالت قضایی را در کشور برقرار کند، دارد.
از سويی تعدادی نيروی مسلح با کمال خون‌سردی چندين نفر را به جرم مفسدفی‌الارض بودن خودسرانه و در کمال آرامش به قتل رسانده اند و از سوی ديگر زنی برای دفاع از خود و برای اين که مورد تجاوز قرار نگيرد مرد قدرت‌مند قانون که رئيس حراست جزيره‌ی مهمی مانند جزيره‌ی کيش است را در منزل خودش و در جلوی چشم فرزندان‌اش در حالی که از دست اين هيولا فرار می‌کرده است کشته است.
آن افراد مسلح با تمسک به قانون مسخره‌ی که به موجب آن افراد می‌توانند راسا و بدون محاکمه افراد ديگر را بکشند تبرئه می‌شوند و اين زن به اعدام محکوم می‌شود! خواندن اين خبرها احساس انزجار از خود را به‌وجود می‌آورد. با خودم فکر می‌کنم من که در اين سرزمين زنده‌گی و کار می‌کنم و به اين دولت و حکومت ماليات می‌دهم شريک جرم اين جنايت‌ها نيستم؟
انتخابات مجلس در پيش است آيا هر رای که به صندوق انداخته می‌شود سنگی نيست که به سوی زنی که سنگسار می‌شود پرتاب می‌شود؟ آيا دشنه‌یی نيست که بر قلب روشن‌فکری يا قربانی جامعه‌ی خشن و هرزه‌ی‌مان فرو می‌رود؟
می‌خواهم در پيش‌گاه جهانيان فرياد بزنم "من ايرانی شرمنده‌یی هستم که خود را شريک اين قتل‌ها نمی‌دانم؛ نام مرا از شهروندی اين سرزمين خط بزنيد، من انسانی از عصر و زمانه‌ی ديگری هستم، عصر و زمانی که انسان گرگ انسان نيست و بهای زنده‌گی شرافت‌مندانه، مرگ نيست..."
برای نجات خود برای اين که اين لکه‌ی ننگن را از دامنتان پاک کنيد نامه‌ی آزادی افسانه نوروزی را امضا کنيد! اينجا و اينجا و هر جای ديگری که می‌شود کاری کرد، کاری برای نجات خودمان... برای زيبا کاظمی‌ها که در زير خاک سرد خفته‌اند کاری نمی‌توان کرد به نجات افسانه نوروزی‌ها بيانديشيد.
افسانه نوروزی چه اعدام شود و چه آزاد شود فرقی در اين اوضاع احوال نمی‌کند... 83 نفر از آغاز سال تا کنون اعدام شده‌اند و يکی بيش‌تر يا کم‌تر چيزی را عوض نمی‌کند... اما اين ما هستيم که روح خود را نجات می‌دهيم؛ روزی که از ما بپرسند: "در آن سال‌های سياه چه می‌کرديد؟" شايد حداقل کمی از بار شرمنده‌گی‌مان کم شود.
آه کاش می‌توانستم جان‌ام را بدهم تا از اين شرمنده‌گی آزار دهنده خلاص شوم.
« نوشتهً " شبح " در: « وبلاگ شبح - October 5, 2003 -- يكشنبه, 13 مهر 1382


:::::::::::::::::::::::::



اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
« بــابـــک دوســــتـــدار »



Saturday, October 04, 2003

عبدالكريم سروش حافظ معجون مهلک روشنفکری ديني





مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي
ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي



:: مــــزدک ::



عبدالكريم سروش حافظ معجون مهلک روشنفکری ديني



حكايت غريبی است . حكايت آنانی که می خواهند بر صدر ستون ايدئولوژی ايستای خود خطی از تحول را نقش زنند و سفيهانه بينگارند جهان متغير و آزاد محتاج سفسطه های آزادی ستيز و بی رنگ آنان است. آنانی که تمام جهدشان بر اين است که با ذره بين تاريخ حريت را از منشا سالوسی بيرون کشند و آنگه فرياد بر آورند: يافتيم آنچه را که می پنداشتيم يافتنی بود و آنسان زهی خيال باطل....دو دهه و اندی پيش اولين مترسک رسمی روشنفکری دينی که با چهره ای آراسته و پيراسته عبای نهان خود را در کنار عمامه ی تزوير بر سر می گذاشت در صحن مقدس دانشگاه که محمل مبارزه ی آگاهانه با رژيم سفاک شاهنشاهی بود رخ نمود. دکتر علی شريعتی همان مرد شيفته که در سخنان پر شورش ايدئولوژی اسلام انقلابی را از عرفان اعتکاف گر آن جدا نمود و بسته بندی نوينی از اسلامی ديگر را در نهانگاه مغز شستشو شده ی دانشجويان انقلابی جای داد.

ادامهٌ کار .............

**************




اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
« بــابـــک دوســــتـــدار »