Friday, January 31, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس
همكاري و همگامي امامان شيعه با حكومت هاي اموي و خصوصا“ « عباسي »

مگر اين : « امام رضا » ( امام هشتم شيعيان ) نبود كه از مبارزات « زيديٌه » عليه خلافت عباسي ؛ خشمگين و بيزار بود ؟ --»
--» ( زندگي سياسي هشتمين امام - جعفر مرتضي حسيني - ص 123 ) .

مگر اين : « امام محمد تقي » ( امام ’نهم شيعيان ) نبود كه ضمن ازدواج با دختر « مآمون عباسي » ؛
2 ميليون درهم ( حدود 2 ميليون دلار آمريكائي ) نيز بعنوان “ دامادي “ از خليفهْ عباسي دريافت كرد ؟ --»
--» ( تاريخ يعقوبي - ج 2 - ص 473 + ’مروج الذهب - ج 2 - ص 442 + كامل - ابن اثير - ج 10 - ص 293 ) .

و مگر اين : « امام موسي’ كاظم » ( امام هفتم شيعيان ) نبود كه بهترين “ پيوند “ها و ارتباطات را با « هارون الرشيد عباسي » داشت ؟

بنابراين : نظريه پردازان اسلام راستين با كدام صداقت و انصاف علمي از “ مصونيت و آزادي مخالفان اسلام “
و از “ شكنجه و آزار شيعيان توسط خلفاي عباسي “ سخن ميگويند ؟ .

بايد دانست كه مخالفت خاموش و گاه آشكار بعضي امامان شيعه - اساسا“ - از انگيزه هاي قشري ( مانند اجراء كامل اصول و حدود اسلامي )
و از هدف هاي ارتجاعي آنها ( مانند استقرار خلافت موروثي خاندان علي يا كسب سهم بيشتر در حكومت ) سرچشمه گرفت. --»
--» ( نقل قول از سه كتاب : طبري + حبيب السير + كتاب الوزراء و الكتٌاب ).

بررسي دقيق “ واقعهْ كربلا “ ؛ بروشني نشان ميدهد كه در “ قيام (؟) امام حسين “ نيز انگيزه هاي مردمي و مترقي ؛ بسيار اندك بوده اند.
قابل ذكر است كه در تمامت دوران سياه حكومت ظالمانه « معاويه » ( پدر يزيد ) - حدود بيست سال « امام حسين » روابط دوستانه و “ محترمانه “اي با وي داشت.

نظريه پردازان “ تشيع سرخ علوي “ ( از جمله دكتر شريعتي و ...... ) كه معاويه را “ نمايندهْ اشرافيت تاريخي “ و “ مركز و مظهر ارتجاع سياسي “ دانسته اند -
- عمدا“ - در اين باره سكوت ميكنند كه در سفرهاي « معاويه » به مكه و مدينه ؛« امام حسين » اولين كسي بود كه همواره به “ پيشواز “ « معاويه » مي شتافت
و “ نمايندهْ اشرافيت تاريخي “ و “ مركز و مظهر ارتجاع سياسي “ را در آغوش ميگرفت .
با چنين مناسبات و روابط “ دوستانه “اي بود كه عليرغم خواست توده ها - در خلع « معاويه » و سرنگوني حكومت بني ا’ميٌه - امام « حسين » ميگفت :
“ ميان من ( حسين ) و « معاويه » عهدي است كه آنرا نقض نميكنم . بنابراين تا « معاويه » زنده است من ( امام حسين ) عليه او مبارزه و طغيان نميكنم “.
امام حسين در نامه اي يه معاويه تاكيد كرد كه : “ من خواهان نبرد يا مخالفت با تو نيستم “ و از اينرو به ياران خويش گفت :
“ تا « معاويه » زنده هست بايد هر يك از شما ( خانه نشيني ) را پيشه خود سازد “ --» ( اخبار الطوال - ص 244 و 245 و 248 ) .
در برابر اين “ آرامش “ و “ ’حسن تفاهم “ بود كه « امام حسين » - همواره - از كمكهاي مالي فراوان و از “ رشوه “هاي هنگفت « معاويه » برخوردار ميشد.
------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. » .
-------------------------
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Thursday, January 30, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس
قتل عام “ ’كفاٌر و بدكيشان و زنادقين “

« طبري » - بطور روشن و آشكار - مينويسد كه : منصور ( خليفه ْ عباسي ) به پسرش ( مهدي ) سفارش كرد كه :
“ بدان ! كه خدا در كتاب خويش ( قرآن ) دستور داده كه شكنجه و عقوبت كسي كه در زمين به تباهي كوشد ؛ مضاعف شود ...
كساني كه با خدا و پيغمبر خدا مي ستيزند ؛ سزاي شان جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار شوند يا يكي از دست ها و يكي از پا ها يشان - به عكس يكديگر - بريده شود.
پسركم ! ’سلطه ؛ ريسمان استوار خداست و دستاويز محكم آن ؛ دين قائم خدا ( اسلام ) است ؛ به حفظ و رعايت آن بكوش و آنرا مصون دار و از آن ( اسلام ) دفاع كن .
’ملحدان را از ميان بردار و منحرفان را از ريشه برانداز و برون شدگان ( از دين ) را با عقوبت بكش و اعضاء ببر’ ! .....“
--» ( تاريخ طبري - ج 11 - ص 5050 - 5051 ).

در اجراي سفارش « منصور عباسي » بود كه پسرش ( مهدي ) قتل عام “ ’كفاٌر و بدكيشان و زنادقين “ را در تماميت دوران خلافت خويش دنبال كرد.
بر خلاف ادعاي نظريه پردازان شيعه مبني بر اينكه : “ اگر معلوم ميشد كسي ؛ شيعه است ؛ ( خلفاي عباسي ) او را ميكشتند “
نيز بي اساس و مغاير با اسناد و حقايق تاريخي ميباشد :

ما - در اينجا - قصد نداريم كه به مماشات ؛ سازش ؛ همكاري و همگامي امامان شيعه با حكومت هاي اموي و خصوصا“ « عباسي » بپردازيم
( در اين باره ما در كتاب « ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و اسلام راستين » سخن گفته ام ) اما پرسيدني است كه :

مگر اين : « امام جعفر صادق » ( پيشوا و مؤسس شيعه جعفري ) نبود كه در تمامت دوران « منصور » ( خليفه عباسي )
در كمال راحتي و رفاه به تبليغ و تعليم فقه شيعه مشغول بود و حتي اشخاص و خصوصا“ افراد خانوادهْ خود را از شركت در فعاليت هاي سياسي باز ميداشت ؟ ــ»
ــ» ( در اين باره نگاه كنيد به : تاريخ فخري - ابن طقطقي’ - ص 208 - 209 و 223 + كتاب الوزراء و الكتاب جهشياري - ص 121 - 122 ) .

مگر اين : « امام جعفر صادق » نبود كه از طرف همين منصور ( خليفهْ خونخوار عباسي ) به دريافت لقب « امام صادق » نائل آمد ؟ --»
--» ( نگاه كنيد به : مقاتل الطالبيين - سيد احمد صقر - ص 206 ) .

مگر اين : « امام رضا » ( امام هشتم شيعيان ) نبود كه ضمن ازدواج با دختر مآمون ؛ به « وليعهدي » خليفه عباسي انتخاب شد ؟
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. » .
-------------------------
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Wednesday, January 29, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس
ماده گرائي و خرافه پرستي و مذهب !

ماده گرائي در فلسفهْ ايراني - اسلامي در جريان مبارزه عليه خرافه پرستي و مذهب شكل گرفت.
اين جريان فلسفي با مبارزهْ گروهاي پيشرو جامعه - كه خواستار شناخت جديدي از طبيعت و انسان بودند - عميقا“ پيوند داشت.

تعليمات و تبليغات اين متفكران ؛ با منافع اربابان دين و پاسداران سياسي آنها ( خلفا ) عميقا“ تضاد داشت ؛
بهمين جهت تاريخ فلسفهْ مادي و عقايد ضد مذهبي در فرهنگ ايراني - اسلامي از خون متفكران آزاده همواره رنگين است.

يكي از مهمترين دوره هاي تاريخ اسلام ( يعني = دورهْ عباسيان ) - عرصهْ خونين ترين پيكارهاي فلسفي و ضد اسلامي بود .
همهْ متون و منابع معتبر تاريخي - بروشني - نشان ميدهند كه در طول دوران حكومت هاي « بني ا’ميه » و خصوصا“ « عباسيان »
مخالفان اسلام را - هر جا كه دستگير ميكردند - غالبا“ زنجير كرده و بدرگاه خليفه ميبردند تا بدستور او كشته شوند
و هرگاه محل تجمٌع آنها را “ كشف “ مينمودند ؛ آنجا را - همچنان - بر سرشان خراب ميكردند.

مثلا“ : « مهدي » ( خليفهْ عباسي ) ده سال خلافت كرد و تمام اين مدت را به تعقيب و شكنجه و اعدام “ ’ملحدين “ و مخالفان اسلام گذراند .
پسرش ( هادي ) نيز گفته بود : “ بخدا اگر زنده ماندم همهْ مخالفان اسلام را خواهم كشت “
بگزارش طبري و ابن اثير : « هادي » ( خليفهْ عباسي ) براي اعدام زنادقه و مخالفان اسلام ؛ هزار ( 000/1 ) دار برپا كرده بود “ .
--» ( تاريخ طبري - ج 12 - ص 5213 + كامل - ج 10 - ص 52 )
اين گزارش كوتاه نشان ميدهد كه تعداد “ ’كفار “ و مخالفان اسلام در آن عصر فراوان بوده اند « مسعودي » - بروشني - تاكيد ميكند :
“ « مهدي » ( خليفهْ عباسي ) بقتل كفار و بدكيشان و زنادقين - كه در زمان او عده شان افزون شده بود بسي كوشيد. “ --» ( ’مروج الذهب - ج 2 - ص 696 )

« يعقوبي » ( مورخ شيعي ) نيز تصريح ميكند :
“ « مهدي » ( خليفهْ عباسي ) در تعقيب زنديقان و كشتن آنها اصرار ورزيد تا آنكه مردم بسياري را كشت “. --» ( تاريخ يعقوبي - ج 2 - ص 401 ).
حتي’ « هارون الرشيد عباسي » نيز كه به سبب نفوذ خاندان ايراني « برامكه » به علم و فلسفه و ترجمهْ آثار فلاسفهْ يونان علاقه داشت-
در تعقيب و سركوب زنادقه و ديگر مخالفان اسلام ؛ كوشش بسيار كرد : « طبري » در شرح حوادث سال 170 هجري يادآور ميشود كه :
« هارون الرشيد » همه كساني را كه متواري يا مخفي شده بودند ؛ عفو نمود ؛ مگر « زنديق »ها ( يعني = پيروان ماني و مزدك و بطور كلي مخالفان اسلام ) را .
كه « يونس بن افروه » و « يزيد بن فيض » از جملهْ آنها بودند. --» ( تاريخ طبري - ج 12 - ص 5231 ).
« يونس بن افروه » در معايب و مفاسد دين اسلام كتابي تآليف كرده بود.
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. » .
-------------------------
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Tuesday, January 28, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس
متفكران پيشرو و اختناق مذهبي !

بسياري از آثار ادبي و اسناد تاريخي ما - در تمامت قرون وسطي’ - از ترس و بيم متفكران ترقيخواه و پيشرو در ابراز عقايد خود حكايت ميكنند.
مثلا“ : شاعر ؛ رياضي دان و زنديق بزرگ « حكيم ’عمر خيٌام » در اشاره به شرايط اختناق مذهبي حاكم بر جامعه بود كه اشاره كرده است :

اسرار جهان چنانكه در دفتر ما است
گفتن نتوان ؛ كه آن ؛ وبال سر ما است
چون نيست در اين مردم نادان اهلي
نتوان گفتن هر آنچه در خاطر ما است


« فضل الله نعيمي » ( رهبر و متفكر جنبش ’حروفيٌه ) نيز بخاطر اختناق و استبداد سياه مذهبي
و براي مصون ماندن از تعقيب و تهديد پاسداران دين و دولت بود كه افكار مترقي خود را در صورت هاي پراكنده ( مختلف ) ابراز مينمود :

تا به من ره نبرد كس بجز از من هرگز
در صورهاي پراكنده از آن مي آيم
( ديوان فارسي نعيمي - بكوشش رستم علي ا’ف - ص 19 )

’سلطهْ شريعتمداران و اختناق مذهبي آنچنان عميق و گسترده بود كه بسياري از ’عرفا و متصٌوفه نيز از خشم و كين اربابان دين ؛ دور و در “ امان “ نبودند.
عارف بزرگ قرن ’نهم هجري « عبدالرحمان جامي » در اشاره به حكومت “ فقها “ و تسلط “ واعظان “ است كه يادآور ميشود :

منع واعظ ز خرافات ؛ ز غوغاي عوام
نتوانيم ؛ وليكن به دل انكار كنيم


« عبدالرحمان جامي » - بعنوان يك “ عقيده نگار “ - از حقيقتي سخن ميگويد كه - كاملا“ - عقيدهْ ما را تائيد ميكند. او در بيان فرقه هاي متصوفه يادآور ميشود :
“ در ميان صوفيان حقيقي ؛ دستجات ديگري نيز وجود داشت كه شكل ادبي و اصطلاحات صوفيگري را به عاريت گرفته بودند
ولي افكار واقعي و روش زندگي آنان ؛ هيچ وجه اشتراكي با تصوف نداشت و حتي’ مخالف آن بودند. “ --» ( نفحات الانس - چاپ كلكته - ص 13 - 17 )

بنابراين: در تحقيق و بررسي انديشه هاي فلسفي در فرهنگ ايراني - اسلامي ؛ اولا“ : بايد شرايط سخت مذهبي حاكم بر جامعهْ آن زمان را - بدرستي - شناخت
و ثانيا“ : بايد به رمز و راز واژه ها و مفاهيم ؛ و لفٌافهْ ظاهري انديشه هاي متفكران پيشرو پي ’برد.

مورخين و تذكره نويسان از متفكران مادي ؛ ’ملحد و از زنادقهْ بسياري نام برده اند كه به غيراز تني چند ؛
از ده ها متفكر ضد اسلامي ديگر ؛ هيچگونه اثري در دست نيست.

هسته هاي نخستين ماده گرائي در دوران اسلامي را ميتوان در افكار “ دهري “هاي صدر اسلام يافت.
متفكران اين دوره ؛ مرگ و ديگر پديده هاي طبيعي را تنها به اتكاء به قوانين “ دهر “ ( دنياي مادي ) تبيين ميكردند. --» ( قرآن - سورهْ الجاثيه - آيهْ 24 ).

“ دهري “ها ؛ وجود را فقط عبارت از اين حيات مادي و دنيوي مي دانستند . آنها ؛ زمان را “ لانهايه “ و “ ازلي “ و “ ابدي “ مي پنداشتند
و بر اين اساس : نه بوجود خالق ( خدا ) معتقد بودند و نه به حشر و قيامت اعتقاد داشتند.
“ دهري “ها معتقدات عامهْ مردم را و آنچه را كه دربارهْ ملائكه ؛ جن ؛ رؤيا و امثال آن ميگفتند ؛ مسخره ميكردند و اين معتقدات را “ خرافات “ ميشمردند.
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. » .
---------------------
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Sunday, January 26, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس
نا آگاهي از تاريخ و فرهنگ ايراني !

براي آگاهي از جريانات ضد اسلامي در تاريخ فلسفهْ ايراني - اسلامي ؛ به كتاب « حلاج » ( ص 103 - 126 - چاپ يازدهم )
و خصوصا“ به كتاب ارزشمند « تاريخ الحاد في الاسلام » ( تحقيق عبدالرحمن بدوي ) جلب ميكنيم و در عين حال يادآور ميشويم كه :
بررسي انديشه هاي الحادي و ضد اسلامي و خصوصا“ تحقيق در زندگي و عقايد متفكران مادي ( دهري ) در فلسفهْ ايراني - اسلامي به علت فقدان اسناد واقعي ؛
بسيار دشوار است ؛ زيرا بخاطر خفقان و استبداد سياه مذهبي ( كه خفقان و استبداد مذهبي رژيم خميني ؛ نمونهْ كوچك آن است )
و شكنجه و آزار حكومت هاي وقت - كه قدرت سياسي خود را بوسيلهْ نهادهاي حقوقي و تعاليم اخلاقي اسلام توجيه ميكردند -
-- مخالفان اسلام و متفكران مادي - اساسا“ - يا مجالي براي ابراز عقيده و انديشه نداشتند و يا آثار علمي و رسالات فلسغي آنان به توصيهْ
شريعتمداران و اربابان دين ؛ جمع آوري و سوزانده ميشد.--» ( براي نمونه نگاه كنيد به : تاريخ طبري - ج 12 - ص 5117 و 5138 ).

جمع آوري و نابود كردن آثار متفكران مادي و ضد اسلام بوسيلهْ پاسداران ديانت و خلافت باعث شد تا عقايد و افكار اين متفكران در آثار مخالفين آنها
( يعني = مورخين و مؤلفين اسلامي ) دستخوش جعل و تحريف گردد.

استبداد سياه ديني و دولتي - همچنين - باعث شد تا بسياري از متفكران پيشرو ؛ عقايد ضد ديني و ضد اسلامي خود را
در لفٌافهْ اي از واژه هاي عرفاني و مذهبي ابراز نمايند . همچنين : در اشعار و آثار متفكران اين دوران بايد فرق
“ مفهوم اجتماعي “ و “ مفهوم فلسفي “ را - بدرستي - شناخت زيرا كه ستايش از « علي » و « حضرت محمد »
در آثار و اشعار متفكران پيشرو در تمامت دوران سلطهْ اسلام - اساسا“ - يك گرايش و مفهوم اجتماعي است نه يك گرايش مذهبي و مفهوم فلسفي ؛
همانگونه كه مثلا“ : « عارف قزويني » و « ’شبير قاسم » ( شاعر مسلمان عرب ) براي « لنين » مرثيه مي سرايند و در اشعار خود او را مي ستايند.

شكل و لفافهْ مذهبي اشعار و آثار متفكران پيشرو در اين دوران - در حقيقت نمايندهْ اعتقاد فلسفي آنها به خدا و مذهب نبوده بلكه - چنانكه گفته ايم -
- استفاده از واژه هاي عرفاني و مضامين مذهبي ناشي از شرايط سخت سياسي - مذهبي حاكم بر جامعهْ آن روزگار بوده است.
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. » .
----------------
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Wednesday, January 22, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس
مجادله دربارهْ قرآن ؛ كفر است !

« ’عمر » در آموزش و تعليم قرآن به اعراب صحرا نشين ؛ سختگيري فراواني داشت بطوريكه - هرازگاهي - كسي را براي امتحان آنان مي فرستاد
و اگر اعراب صحرا نشين بد امتحان ميدادند ؛ « ’عمر » آنها را مي زد و در كتك زدن به آنها آنچنان خشونت ميكرد
كه گاهي مرد چادر نشين زير شكنجه و شلاق ؛ مي’ٍمرد . --» ( الاغاني - ابو جعفر اصفهاني - ج 7 - ص 312 ) .

به پيروي از عملكردهاي « حضرت محمد » و سياست هاي فرهنگي « ’عمر » و ديگر خلفاي اسلامي بود كه مثلا“ وقتي
« ابو مرهْ كندي » كتابي از شام آورد و به « ابن مسعود » داد ؛ او در آن نگاهي كرد و سپس طشتي ’پرآب خواست
و كتاب را در آن فرو ’برد و گفت : “ اسلاف شما هلاك شدند براي آنكه كتاب خويش ( قرآن ) را رها كردند و به كتاب هاي ديگر پرداختند. “ --»
---» ( ’سنن - دارمي - به نقل از نهج الفصاحه - ص 82 - مقدمهْ مترجم ) .

همهْ متون و منابع تاريخي ( از جمله : تاريخ طبري + الكامل - ابن اثير + ’مروج الذهب مسعودي + تاريخ يعقوبي و ... )
بروشني از كشتار عظيم « زنادقه » و مخالفان اسلام بوسيلهْ خلفاي عباسي ياد ميكنند.

تدوين تاريخ فلسفه و خصوصا“ بررسي و شناخت جريان هاي فكري مادي و ضد اسلامي در فلسفهْ ايراني - اسلامي مسئلهْ بسيار مهمي است
كه بايد بطور دقيق و علمي به آن پرداخت / چرا كع ضمن تحريف عقايد و افكار « زنادفه » و متفكران مادي بوسيلهْ مورخان اسلامي ؛
تني از محققان غير اسلامي نيز ؛ اخيرا“ - و ناگهان - به كشف “ دينيٌت “ و خصوصا“ “ اسلاميت “ فرهنگ ايراني نائل آمده اند ! و معتقدند :

« فرهنگ ( جامعهْ ايران ) هرگز نمي توانسته است متفكر داشته باشد ... منشاء تمام كشمكش هاي ذهني تاريخ اسلام ما ؛
اختلاف نظر در حيطهْ اسلام بر سر اسلام است نه اختلاف با اسلام ؛ روياروئي با آن ( اسلام ) كه هيچ ... و اگر جز اين مي بود تعجب آور مي بود » ---»
---» ( الفباء - شمارهْ 4 - مقالهْ آقاي بابك بامدادان - ص 38 و 42 ) .
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. » .
----------------
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Tuesday, January 21, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

(2)اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس
مجادله دربارهْ قرآن ؛ كفر است !

بطوريكه گفتيم : براي محمد ؛ قرآن كتابي بود كه علوم اولين و آخرين در آن مندرج است ( لا’ رطبء و لا’ يابسء الا’ في كتاب ء ’مبين ) ــ»
--» يعني = هيچ تر و خشكي نيست كه در قرآن نباشد ! --» ( سورهْ انعام - آيهْ 59 ).
اين اعتقاد باعث ميشد تا مسلمانان به جز قرآن ؛ هر كتاب ديگري را فاقد ارزش بدانند
و به آثار علمي و ذخائر فرهنگي ملل ديگر ؛ به دبدهْ عناد و دشمني بنگرند.

با اين اعتقاد بود كه اعراب مسلمان پس از حملهْ و تصرف كشور هاي متمدن ؛ بي درنگ بسوختن و نابود كردن ذخائر علمي و فرهنگي ملل مغلوب پرداختند
بطوريكه در فتح مصر « عمروبن عاص » ( فاتح مصر ) راجع به كتاب هاي گرانبهاي كتابخانه هاي اسكندريه از « ’عمرٌ » كسب تكليف كرد ؛
« ’عمر » جواب نوشت : “ اگر در آن كتاب ها مطالبي موافق كتاب خدا ( قرآن ) است ؛ با وجود آن ( = قرآن ) ؛ ما را از اين كتاب ها استغناء حاصل است ؛
و اگر در آنها چيزي بر خلاف كتاب خداست ؛ حاجتي به آنها نيست ؛ پس به نابود كردن آن كتابها ؛ اقدام ’كن ! “ .

به محض وصول اين دستور ؛ « عمرو عاص » محصول تمدن و فرهنگ چند هزار سالهْ يك ملت باستاني را به “ تون “ ( آتشدان ) حمٌام ها افكند ؛
آنچنانكه مدت 6 ماه حمٌام هاي مصر از سوختن اين كتاب ها ؛ گرم ميشد ! . --» ( تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي - ص 33 ).

پس از فتح « ايران » نيز « سعدبن ابي وقاص » در مورد كتاب ها و رسالات كتابخانه هاي « ايران » از « ’عمر » دستور خواست ؛
« ’عمر » به او نوشت : “ آنها را در آب افكن !!! “ - ... زيرا « ’عمر » نيز معتقد بود كه با مجود قرآن ؛ مسلمين را بهيچ كتاب ديگري احتياج نيست !!! .

بدين ترتيب روشن ميشود كه - « ’عمر » نيز - كه خليفه اي خشن و آدمي عميقا“ سطحي اما بسيار متدٌين و مسلمان بود -
-- همان سياست « حضرت محمد » را در مخالفت با ’كتب و فرهنگ ملل بيگانه اجراء ميكرد. او ( ’عمر ) نيز - مانند پيغمبر -
-- نسبت به قرآن و آموزش آن شديدا“ سختگير بود و مخالفان و معترضين به اسلام و قرآن از شكنجه و آزار او در “ امان “ نبودند بطوريكه :
“ در زمان « ’عمر » ؛ مردي بنام « ضبيع » بمدينه آمده بود و از « متشابهات » قرآن مي پرسيد.
« ’عمر » كس فرستاد او را بياوردند ؛ مقداري چوب خرما حاضر كرده بود ؛ وقتي مرد بيامد ؛ « ’عمر » چوبي برگرفت و او را بزد --
-- آنچنانكه سرش خونين شد . مرد گفت : “ بس است ! آنچه در سر من بود ؛ بيرون برفت “ ! --»
--» ( بستان العارفين - به نقل از : نهج الفصاخه - ص 82 - مقدمهْ مترجم ).
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. » .

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Monday, January 20, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس
زير سئوآل بردن آيات قرآن توسط تودهْ مردم !

پرسش دربارهْ محتواي قرآن و چگونگي جن و ملائكه ؛ حتي’ به سئوال و پرسش در چگونگي خلق « خالق » ( خدا ) منتهي ميشد
بطوريكه به تصريح “ ’مسلم “ و “ بخاري “ و “ ابوداود “ : مردم از پيغمبر سئوال ميكردند كه : “ همه چيز را خدا آفريده ؛ اما خدا را كي آفريده ؟ “.
اين سئوالات آنچنان شايع بود كه پيغمبر را خشمگين و عصباني مي ساخت بطوريكه محمد ميگفت :
“ گذشتگان شما از كثرت سئوال به گمراهي افتادند “ --» ( ’سنن - ابن ماجه - به نقل از : نهج الفصاحه - ص 50 - مقدمهْ پاينده ).

بحث دربارهْ « قدر » ( اعتقاد به اختيار انسان ) نيز در زمان محمد رواج داشت بطوريكه روزي گروهي از مردم نزديك خانهْ عايشه ( زن محمد )
دربارهْ « قدر » گفتگو ميكردند؛ پيغمبر بحث و گفتگوي آنها را شنيد و خشمناك از خانهْ بيرون جست و گفت :
“ ا’مٌت هاي گذشته نيز با اينگونه بحث ها گمراه شدند “ ... بار ديگر پيغمبر به كساني كه دربارهْ اختيار و ارادهْ انسان بحث ميكردند گفت :
“ گذشتگان شما از بحث دربارهْ « قدر » بهلاكت افتادند ؛ بشما دستور ميدهيم ؛ در اين باب مشاجره نكنيد “ ---» ( اعلام الموقعٌين + صحيح - ترمذي )

در نزد پيغمبر ؛ قرآن ؛ كناب اولين و آخرين بشمار ميرفت و بهمين جهت براي آن ارزش و اهميت اساسي قائل بود
بطوريكه دربارهْ لرزش و اهميت مطالب قرآن ميگفت : “ بهترين شما كسي است كه قرآن را تعليم گيرد و تعليم دهد “
زيرا كه به اعتقاد حضرت محمد : “ قرآن دوا است “ و “ مجادله دربارهْ قرآن ؛ كفر است “ --» ( نهج الفصاحه - حضرت محمد - ص 278 و 319 و 448 ).

تعصٌب و تعلٌق محمد به قرآن آنچنان بود كه روزي “ ’عمر “ صفحه اي از كتاب “ تورات “ را در دست داشت ؛ پيغمبر از ديدن آن برآشفت و گفت :
“ آيا نياوردم براي شما - بجاي تورات - كتابي روشن و ’منزٌه ( قرآ“ ) كه اگر « موسي’ » زنده بود چاره اي جز پيروي از آن نداشت. --»
--» ( تاريخ تمدن اسلام - جرجي زيدان - ج 3 - ص 436 + تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي - ذبيح الله صفا - ص 32 )

اينگونه “ حسٌاسيت “ ها در برخورد مسلمانان با كتب و فرهنگ اقوام ديگر ؛ بي شك سياست عملي خلفاي آيندهْ اسلام را نيز تعيين ميكرد.
سياست “ پرهيز از كافران “ ( يعني = غير مسلمانان ) كه در سراسر قرآن برآن تاكيد ميشود ؛ عاملي بود تا اعراب مسلمان از معاشرت
و برخورد با اقوام و انديشه هاي ديگر ؛ خوداري كنند و در نتيجه : از تحول و تكامل فرهنگي محروم بمانند.

حضرت محمد بيم داشت كه اگر نگارش علوم و فلسفه آغاز و آثار علمي و فلسفي ملت هاي متمدن همسايه به عربي ترجمه شود
و در دسترس مسلمانان قرار گيرد ؛ بنياد عقايد مذهبي اعراب مسلمان ؛ سست و متزلزل گردد از اينرو :
وقتي “ سعيد الخدري “ از پيغمبر اجازه خواست تا به نوشتن علم بپردازد ؛ محمد با تقاضاي او مخالفت كرد. --» ( تاريخ علوم عقلي - ص 33 )
زيرا پيغمبر معتقد بود كه : “ گمراهي پيشينيان بواسطه نوشتن ( علم ) بوده است “ --» ( تاريخ تمدن اسلام - ج 3 - ص 434 ) .
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. » .

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.

((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Sunday, January 19, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

(2)اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس
ازدواج محمد با عايشه

« طبري » - بروشني - مينويسد : “ ازدواج ( محمد ) با عايشه سه سال پيش از هجرت بود و عايشه در آن وقت 6 ساله و بقولي 7 ساله بود “
--» ( تاريخ طبري - ج 3 - ص 930 )
« طبري » در - جاي ديگر - مينويسد كه « عايشه » گفت :
“ روزي پيغمبر به خانهْ ما آمد ... من در ننوئي بودم و باد ميخوردم . مادرم مرا از ننو پائين آورد ... و صورتم را با آب شست .
آنگاه ( مادرم ) مرا كشيد و برد و چون به نزديك در رسيدم مرا نگهداشت تا كمي آرام شدم .
آنگاه بدرون رفتم و پيغمبر خدا در اطاق ما بر تختي نشسته بود ... و مردم و زنان برفتند و پيغمبر در خانه ام بت من زفاف كرد ... من آنوقت 7 سال داشتم ... “
---» ( تاريخ طبري - ج 4 - ص 1291 - 1292 )

« فيليپ حتي’ » - ( نويسندهْ تاريخ عرب ) - با استناد به تاريخ طبري - تاكيد ميكند :
“ « عايشه » ( بهنگام ازدواج با محمد ) 6 يا 7 سال داشت ؛ بطوريكه از خانهْ پدرش عروسكي به خانهْ شوهرمي ’برد “
---» ( تاريخ عرب - ج 1 - ص 231 ).

بقول « حافظ ) :
گر مسلماني اين است كه “ حافظ “ دارد /// واي اگر از پس امروز ’بود فردائي .

طغيان و اعتراض مردم - و ارتداد !

طغيان و اعتراض مردم و ارتداد آنها از اسلام ؛ و سركوب توده ها در دوران سياه حكومت خلفاي راشدين { ابوبكر ؛ ’عمر ؛ عثمان و علي }
دوران حكمومت ’عمر آنچنان سخت و ’پرخشونت بود كه كسي جرئت كوچكترين اعتراضي نداشت. “
در اين دوره نيز « شكنجه و سركوب » كساني كه به اسلام و آيات قرآن اعتراض يا ترديد داشتند ؛ رواج فراوان داشت ؛
بطوريكه در زمان ’عمر - حتي’ - گفتگو از “ تفسير قرآن “ نيز ناروآ بود .
او معتقد بود كه “ مجادله در بارهْ قرآن ؛ كفر است. ــ» ( نهج الفصاحه - حضرت محمد - ص 86 - مقدمهْ ابوالقاسم پاينده - ص 278 ) .

« مجادله دربارهْ قرآن ’كفر است » ( اين جمله اساسا“ متعلق به حضرت محمد ميباشد. ) --» ( نهج الفصاحه - ص 278 )

اسناد و مدارك تاريخي فراواني - بروشني - گواهي ميدهند كه شك و ترديد نسبت به آيات قرآن و بحث و انتقاد از چگونگي « وحي »
و محتواي قرآن نه تنها از دوران خلافت « ’عمر » بلكه از آغاز ظهور محمد و در تمامت سالهاي پيغمبري او وجود داشته است .
اين بحث ها و انتقادات آنچنان گسترده و آشكار بود كه حتي’ در متون و آيات قرآن نيز انعكاس يافته است:

مثلا“ : در سورهْ ’عمران - ( آيهْ 7 ) بروشني تآكيد ميشود : “ آناني كه دلي ناپاك دارند بدنبال آيات متشابه --»
( آياتي كه معاني آنها روشن و آشكار نيستند ) ميروند تا آنها را موذيانه تآويل و تفسير نمايند “.

در سورهْ انعام - ( آيهْ 68 ) به پيغمبر توصيه ميشود كه : “ چون گروهي را ديدي كه براي خرده گيري و طعنه زدن در آيات قرآن گفتگو ميكنند ؛
از آنان دوري گزين ! “ .

در سورهْ ’مدٌثر - ( آيهْ 31 ) و در سورهْ كهف - ( آيهْ 1 ) و نيز در سورهْ ’فصٌلت - ( آيهْ 3 و 44 ) اشاراتي به اين امر شده است.
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. »

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Friday, January 17, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس

اسلام ؛ محمد و توسعهْ زمينداري

با استناد به مدارك تاريخي « حضرت محمد » و ياران نزديك او ؛ املاك و اراضي خود را به اجاره و مزارعه واگذار ميكردند بطوريكه ؛
“ ابو يوسف “ و “ يحيي بن آدم “ و “ طبري “ و ديگر مؤلفين و مورخين يادآور ميشوند كه :
« پيغمبر اسلام 18 قسمت از اراضي “ خيبر “ را بين عده اي از مسلمانان - و از جمله بين زنان خويش - تقسيم كرد ؛ آنگاه اين اراضي را به يهوديان “ اجاره “ داد . »

« ’عمر و ابوبكر » نيز از اراضي و املاك خود را “ اجاره “ ميدادند .
يحيي’ بن آدم “ تاكيد ميكند كه : « “ ’عمر “ زمين هاي ديواني ( صافيه ) را به “ ’مزارعه “ ميداد ؛ و رعيٌت ؛ نصف يا ثلث و گاهي ’عشر محصول را به ديوان مي پرداخت. »
---» نگاه كنيد به : ( كتاب الخراج - ابو يوسف - ص 98 + كتاب الخراج - يحيي’ بن آدم - ص 33 و 35 و 99 و 101 +
تاريخ طبري - ج 3 - ص 1149 و 1154 - 1155 + روضة الصفا - ج 2 - ص 421 + تاريخ طبري - ج 5 - ص 1929 )

مؤلف كتاب « بحرالفوايد » نيز يادآور ميشود كه : “ پيغمبر اسلام چند قطعه زمين را به چند نفر واگذار كرد كه دو مورد آن از اراضي اي بودند
كه هنوز در قلمرو حكومت اسلامي قرار نداشتند “. --» ( بحرالفوايد - ص 160 - 161 )

لازم به تاكيد است : احاديثي كه شكل يا اشكالي از اجارهْ زمين را ممنوع ميكنند هيچگاه - اكيدا“ - قصد ممنوعيت زمينداري بزرگ را ندارند ؛
اين ممنوعيت ها به عنصر عدم اطميناني باز ميگردد كه غالبا“ در اجارهْ زمين - به ازاي سهم معيني از محصول - وجود دارد.

بقول « ماكسيم رودنسون » ( اسلام شناس برجستهْ فرانسوي ) :
« “ فقها بخوبي ميدانستند كه شخص پيغمبر و جانشينان و ياران قابل احترام او - خود ؛ زمين شان را به ازاي درآمد واگذار ميكردند. “ »
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. »

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Thursday, January 16, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس

ثروتمندان ؛ اشراف ؛ بازرگانان و اسلام

مورخين ؛ رقم ثروت « عبدالرحمن بن عوف » را هزار شتر ؛ هزار اسب ؛ ده هزار گوسفند ؛ 5 هزار برده
و يك جهارم ميراث او را بالغ بر 84 هزار دينار ( حدود 000/150/3 دلار آمريكائي ) ذكر كرده اند. --»
( ’مروج الذهب - ج 1 ص 690 + مقدمهْ ابن خلدون - ج 1 - ص 392 )

« عبدالرحمن بن عوف » از اشراف و بازرگانان معروف قريش بودكه از ياران و نزديكان حضرتمحمد بشمار ميرفت.
او بازرگان ثروتمندي بود كه در طلب سود بيشتر فعاليت ميكرد بطوريكه دربارهْ خود ميگفت :
« “ سنگي بر نمي دارم مگر آنكه بدانم طلا و نقره اي در زير آنست “ » ---» ( فتنة الكبري’ - طه’ حسين - به نقل از : راه حسين - ص 12 )

با چنين فلسفه اي ؛ در آغاز طهور دعوت محمد ؛ عبدالرحمن بن عوف از اولين كساني بود كه اسلام را پذيرفت
و براي تقويت و گسترش اسلام و تحكيم قدرت سياسي - مذهبي حضرت محمد ؛ امكانات مالي و اجتماعي خود را در اختيار پيغمبر گذاشت .

بر خلاف نظر مدعيان اسلام راستين - ( مبني بر ضبط اموال و اراضي اشراف توسط پيغمبر و استقرار يك جامعهْ بي طبقهْ توحيدي )
« عبالرحمن بن عوف » ( مانند ديگر اشراف و بازرگانان مكه و مدينه ) بعداز اسلام نيز منزلت و موقعيت طبقاتي خويش را حفظ كرد
بطوريكه بقول مورخين و محققين : « “ تجارتي وسيع داشت “ »

مرحوم “ دكتر شريعتي “ نيز از « عبدالرحمن بن عوف » بعنوان « قارون ا’مٌت اسلام » نام ميبرد كه نفوذ خانوادگي
و موقعيت طبقاتي خود را از دوران جاهليت تا پس از اسلام در ميان اعراب حفظ كرده بود . --» ( قاسطين ؛ مارقين و ... ص 319 - مجموعهْ آثار 26 ) .

مجاهد شهيد - احمد رضائي - تاكيد ميكند :
« “ عبالرحمن بن عوف هزار شتر ؛ 10 هزار برده و چهل هزار دينار نقد ( حدود دو ميليون دلار آمريكادي ) داشت. »
--» ( راه حسين - ص 10 - به نقل از تاريخ ويل دورانت - ج 4 - ص 60 ) .
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. »

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Wednesday, January 15, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

(2)اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس

شك و ترديد در پيغمبري “ حضرت محمد “
« طبري » دربارهْ صلح « ’حديبيٌه » و شك و ترديد « ’عمر » در پيغمبري « محمد » مينويسد :
« “ ياران پيغمبر چون ديدند كه كار صلح و بازگشت افتاد و پيغمبر ؛ بسيار تحمٌل كرد ؛ سخت آشفته شدند و چيزي نمانده بود كه به خطر كفر افتند “. »
’عمر بن خطاب برجست و پيش ابوبكر رفت و گفت : “ اي ابوبكر مگر او ( محمد ) پيغمبر خدا نيست ؟ ”
ابوبكر گفت : ” اي ’عمر ! ’مطيع وي باش ! من شهادت ميدهم كه او پيغمبر خدا است ” .
آنگاه « ’عمر » پيش پيغمبر آمد و گفت : “ مگر تو پيغمبر خدا نيستي ؟ “
پيغمبر گفت : “ چرا ! من بنده و فرستاده خدايم و خلاف فرمان وي نكنم ... ” ---» ( تاريخ طبري - ج 3 - ص 1122 و 1123 و 1124 )

مؤلف « تاريخ سياسي اسلام » - بروشني - تآكيد ميكند :
« ” ’عمر “ پيش از مرگ حضرت محمد ؛ پيغمبر را به جنون و هذيان متهم ساخت و در پيغمبري محمد شك كرد بطوريكه در صلح “ حديبٌيه “ گفت :
“ شككت’ في نبوة محمد قطٌ ’كشكي يوم الحد’يبيٌه “ . --» ( تاريخ سياسي اسلام - نعمت الله قاضي - ص 123 )

بيعت ؛ حضرت علي و ابوبكر (؟)

مؤلف “ اسلامشناسي ” از تاريخ طبري ( ج 4 - ص 1336 ) و فرق الشيعهْ نوبختي ( ص 43 ) نقل ميكند :
« پس از بيعت علي با ابوبكر ؛ او ( ابوبكر ) سه روز پيابي از مردم خواست كه اگر از بيعت خود ناراضي هستند ؛ ميتوانند بيعت خود را با او برهم بزنند.
علي در مسجد از جاي خود بلند شد و خطاب به ابوبكر گفت : ” ما بيعت خود را با تو فسخ نمي كنيم و اين كار را نخواهيم كرد زيرا :
رسول خدا ترا در كار دين و امامت بر ما - در نماز - ’مقدٌم داشت ؛ پس كيست كه بتواند ترا در ادارهْ امور دنياي ما باز دارد و واپس اندازد ؟ “ . »

« خوداري 40 روزه حضرت علي براي بيعت با ابوبكر - اساسا“ - بخاطر زنش ( فاطمه ) بود كه در مورد تصرف زمين هاي “ فدك “ با ابوبكر اختلاف داشت »

حضرت علي بر شايستگي و برتري ابوبكر بر خلافت تآكيد ميكند .
طبري مينويسد :
« “ علي برخاست و چنانكه بايد حمد و ثناي خدا كرد. آنگاه ( خطاب به “ ابوبكر “ ) گفت :
“ باز ماندن ما از بيعت تو از اينرو نيست كه فضل ( برتري ) ترا انكار كنيم يا خيري ( يعني خلافت ) را كه خدا سوي تو رانده به ديدهْ حسد مينگريم ؛
ولي ما را در اين كار حقي بود كه ما را ناديده گرفتيد “ .
و چون علي ساكت شد ؛ ابوبكر ... گفت : “ بخدا خويشاوندان پيغمبر خدا را زا رعايت خويشامندان خود بيشتر دوست دارم ؛
دربارهْ ( مصادرهْ ) اين اموال ( يعني اراضي فدك ) كه ميان من و شما اختلاف است ؛ نيٌت خير داشتم ( زيرا ) شنيدم كه پيغمبر خدا ميگفت :
“ از ما ارث نمي برند “ . پس از آن علي برخاست و از حق و فضيلت و سابقهْ ابوبكر سخن آورد و پيش رفت و با او بيعت كرد ...
ابوسفيان به علي گفت : “ چرا اين كار ( خلافت ) در كوچكترين طايفهْ قريش باشد ؛ بخدا اگر بخواهي ؛ مدينه را بر ضد وي ( ابوبكر ) از اسب و مرد ’پر ميكنم “.
اما علي گفت : “ اي ابوسفيان ! ابوبكر شايستهْ اين كار ( خلافت ) بود “ . --» ( تاريخ طبري - ج 4 - ص 1335 - 1336 )

با توجه به يكي از اساسي ترين اعتقادات شيعه ( يعني : “ ولايت “ و انتخاب علي به جانشيني پيغمبر در غدير ’خم )
و با توجه به اينكه محققان شيعه بر پايگاه مردمي حضرت علي تاكيد ميكنند ؛ راْي دادن تنها هفت يا ده نفر از ياران پيغمبر به علي ؛
ضمن اينكه جانشيني علي در “ غدير ’خم “ را - اساسا“ - تكذيب ميكند در عين حال : نشان دهندهْ فقدان پايگاه اجتماعي حضرت علي در ميان مردم ميباشد.
“ يعقوبي “ ( در صفحهْ 524 كتاب تاريخ يعقوبي ) - حتا - اسامي اين 10 نفر را - يك به يك - ذكر كرده است .

عكس خود را ديد در مي زاهد كوتاه بين /// ’تهمت آلوده داماني به جام باده نيست ! « صائب تبريزي »
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. »

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Tuesday, January 14, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

(2)اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس

-- ما - در كتاب اسلامشناسي ( ص - 79 ) - در بارهْ ارتداد و برگشتن از اسلام اكثريت قبايل و طوايف عرب - ” بلافاصله پس از مرگ محمد ”
-- و سركوب توده هاي « ’مرتد » بوسيلهْ « ابوبكر » و ديگر خلفاي اسلامي ؛ ( به نقل از : ” تاريخ طبري و اصول كافي ” ياد آور شديم :
« ابوبكر و حضرت علي فرمان دادند تا : ” هر كه از دين برگشته باشد با شمشير گردن زنند و در آتش بسوزانند و زن و بچه اش را اسير كنند ” . »

حضرت علي به صراحت فرمان داد : « ” كشتن مردان و اسير كردن زنان فقط دربارهْ آناني كه از دين برگشته اند و كافر شده اند ؛ روا است . ” »
بر اساس اين فرمان بود كه ؛ « ’معقل بن قيس » ( سردار علي ) به حضرت نوشت :
« ” هر كه ’مرتد بود گفتيم به مسلماني باز آيد وگرنه او را خواهيم كشت ” » ---» ( تاريخ طبري - ج 6 - ص 2665 )

چنين سياستي در حقيقت از احكام اساسي فقه شيعه دربارهْ « ’مرتد » ميباشد كه نه تنها دربارهْ « ارتداد » و برگشتن افراد از اسلام
بلكه - حتي’ - دربارهْ كساني كه به پيغمبر اسلام ؛ لعن و دشنام مي دهند نيز قابل اجراء است .
--» نگاه كنيد به : ( صحيح الكافي - ج 3 - باب حدٌ المر’تد - ص 324 و 325 - انتشارات دارالاسلاميه - بيروت - 1981 ) .

نا گفته نماند كه همين « معقل بن قيس » ( سردار علي ) بود كه پانصد زن و كودك نصراني ( مسيحي ) را بجرم نپذيرفتن اسلام ؛ اسير كرد
و آنان را به يك ميليون ( درهم يا دينار ؟ ) فروخت .
حضرت علي در برابر اسارت و بردگي اين زنان و كودكان به « معقل بن قيس » گفت : ” نكو كردي و بجا كردي ! ” --»
--» نگاه كنيد به : ( تاريخ طبري - ج 6 - ص 2665 - 2666 + كامل - ابن اثير - ج 1 - ص 330 - 331 ) .

ما - در صفحات آينده - بازهم - از قتل و كشتار مخالفان اسلام توسط حضرت علي و از مواضع و عملكرد هاي سياسي - طبقاتي او سخن خواهيم گفت.

ا’مي بودن حضرت محمد ! ( سواد خواندن و نوشتن حضرت محمد )

( تاريخ طبري - ج 3 - ص 1125 ) - طبري مشخصا ” دربارهْ « نوشتن » حضرت محمد تاكيد ميكند :
« ” پيغمبر صلحنامه را بگرفت و كلمهْ محمد را بجاي پيغمبر خدا نوشت ”. »

« طبري » در همان صفحه - ضمن تائيد سواد نوشتاري حضرت محمد ؛ تصريح ميكند :
« ” وي ( پيغمبر ) نوشتن ؛ خوب نميدانست ”. »

« ابن عباس » گويد : « ” چون بيماري پيغمبر ؛ سخت شد ؛ گفت »:
” لوازم بياوريد تا براي شما مكتوبي بنويسم كه پس از من گمراه نشويد ” --» ( تاريخ طبري - ج 4 - ص 1320 )

در « صحيح » - بخاري و « ’مسلم » نيز آمده است كه : چون پيغمبر را مرگ فرا رسيد ؛ فرمود :
« ” دوات و كاغذي بياوريد تا نامه اي بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد ”. » --» ( اعيان الشيعه - ج 1 - ص 261 )

از « امام جعفر صادق » پرسيدند كه چرا پيغمبر « ا’ميٌ » ناميده شده است ؟
امام پرسيد : مردم در اين باره چه ميگويند ؟ - ’پرسنده توضيح داد كه مردم ؛ علت اين تسميه را عدم آشنائي پيغمبر با نوشتن ميدانند.
امام پاسخ داد : « ” دروغ گفتند ؛ لعنت خداي بر ايشان باد ! چگونه ممكن است پيامبر بتواند چيزي را به مردم بياموزد كه خود نمي خواند و نمي نوشت. »
سوگند به خدا ؛ پيامبر خدا به 72 يا به 73 زبان مي خواند و مي نوشت. او را « ا’ميٌ » گفتند چون از مردم مكه بود و مكه از ا’مهات ’قريٌ بود . --»
--» ( معاني الاخبار - شيخ صدوق - ص 120 + علل شرايع - شيخ صديق - ص 52 - 53 + بصائر الدرجات - محمد بن حسن صفار - ص 62 )
--» ( نقل از : مقالهْ « ا’ميٌ » - مديوماه - جنبش سوسياليستي - شمارهْ 1 )

« ابن خلدون » نيز ضمن تاكيد براينكه : ” محمد متن صلحنامه را از علي گرفت و نوشت : محمد بن عبداله ” يادآور ميشود كه :
” از اين نوشتن ؛ ترديدهائي در ذهن تو ( خواننده ) پديد نيايد. ( زيرا ) عده اي ايراد ميكنند كه اين نوشتن به معجزهْ ( ا’ميٌ بودن ) او لطمه ميزند ”
به نظر ابن خلدون : ” نوشتن اين عبارت ؛ خود يكي از معجزات اوست ”. ! --» ( العبر - ابن خلدون - ج 1 - ص 431 )

« امين عاملي » ( عالم بزرگ شيعي ) نيز تاكيد ميكند :
« ” آن كساني كه نگذاشتند رسول خدا در مورد خلافت چيزي بنويسد ؛ همان كساني هستند كه ... --» ( اعيان الشيعه - ج 1 - ص 263 ) .

مجموعهْ اين اسناد و مدارك و دهها مآخذ ديگر نشان ميدهد كه - بر خلاف نظر ( روشنفكران مذهبي و ديگر نظريه پردازان اسلام راستين ) --
-- حضرت محمد نه تنها « ا’ميٌ »( بيسواد ) نبوده ؛ بلكه آدمي آگاه و مجهز به دانش و فرهنگ زمان خويش بوده است.
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. »

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را
( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.



((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Monday, January 13, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.


تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

(2)اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس

اشاره
گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ” و نقد يك ” پندار ” » را جهت روشن شدن گوشه هائي از تاريخ اسلام كه نا گفته و يا كم كفته شده است با يكديگر مرور ميكنيم.

فرصت مناسبي است تا بعضي از جنبه هاي پديده اي بنام “ اسلام “ را - كه طي قرن ها در سرنوشت تاريخي
و حيات اجتماعي - فرهنگي جامعهْ ما نقش اساسي داشته است - مطالعه و بررسي نمائيم .
« بقول “ حافظ “ » :
شد آنكه اهل نظر بر كناره مي رفتند /// هزارگونه سخن در دهان و لب خاموش
به بانگ چنگ بگوئيم آن حكايت ها /// كه از نهفتن آن ديگ سينه مي زد جوش

” ناپلئون “ ميگفت : « “ تاريخ هيچ چيز نيست ؛ بجز دروغ هاي مورد اتفاق همه ” »
ما - با اين نظر ( كه گويا نظر بسياري از علاقمندان به اسلام نيز هست ) اساسا“ مخالفيم و از اينرو اميدواريم كه طرح و بررسي تاريخ اسلام -
و خصوصا” اسلام راستين - در اينجا به عنوان « بي احترامي به عقايد مذهبي توده ها » و توهين به باورهاي « مورد اتفاق همه » تلقي نگردد ؛
بلكه با طرح و پيشبرد يك بحث آزاد و خلاق ؛ در شناخت بهتر تاريخ اسلام بكوشيم.

برخورد متين ؛ مسئولانه و مستدل در بررسي تاريخ اسلام ميتواند به ارتقاء آگاهي و غناي « حافظهْ تاريخي » جامعه كمك كرده ؛
و آنرا در برخورد با مسائل مذهبي و اجتماعي - سياسي آينده آماده تر سازد ؛ با چنين اعتقادي است كه ما معتقديم :
« ” آينده ؛ برآيند ناگزير گذشته و حال است . ” » --» ( حلاج - چاپ يازدهم - ص 6 )

ما عميقا” معتقديم كه « اسلام نبوي » و « تشيع علوي » همين تشيع و اسلامي است كه در ايران - امروزه - « خميني » و پيروانش آنرا نمايندگي و اعمال ميكنند.
بحث در وجوه افتراق « اسلام خميني » و « اسلام مجاهدين » ( و بطور كلي ” اسلام راستين ” )
و نيز بررسي وجوه اشتراك بين آنها ( خصوصا“ در حوزهْ آزادي ؛ دموكراسي و حاكميت سياسي ) بحث مفصٌلي است .

در اين شرايط حساس تاريخي و در بستر آگاهي و هوشياري بدست آمده از 24 سال حكومت خونين اسلامي در ايران ؛
« اصلاح طلبان ؛ دگرانديشان ؛ مجاهدين و نيروهاي ملي - مذهبي » و ديگر نظريه پردازان « اسلام راستين و اصيل »
با طرح و پيشبرد يك بحث آزاد و اساسي ؛ يكبار - و براي هميشه - به تشتٌت و آشفته فكري موجود
در زمينهْ انواع و اقسام « اسلام راستين » و « تشيع انقلابي » خاتمه دهند :

-- ما بايد به توده ها نشان دهيم كه « اسلام خميني » حقابٌيت و مشروعيت خود را از كدام منابع و مآخذ قرآني و اسلامي ميگيرد ؟ .

-- ما بايد به توده ها نشان دهيم كه « اسلام نبوي » و « تشيع علوي » - براساس قرآن و عملكردهاي حضرت ” محمد و علي ”
( نه بر اساس تفسيرهاي ” دلخواه ” روشنفكران مذهبي ) چگونه بوده است ؟ .

-- ما بايد نشان دهيم كه وجوه اشتراك يا افتراق « اسلام خميني » با انواع « اسلام راستين » ( از مطهري و شريعتي تا طالقاني و مجاهدين ) در چيست ؟ .

-- ما بايد نشان دهيم كه بر اساس چه شرايط اقتصادي و اجتماعي - سياسي و بر شالودهْ كدام پيوند يا سازش طبقاتي ؛
حكومت اسلامي - پس از مرگ حضرت محمد - به ابوبكرها و عثمان ها رسيد و اساسا” اين افراد --»
( كه دكتر شريعتي و مجاهدين آنها را « تجسٌم اشرافيت » و « دژ استوار ارتجاع » ناميده اند )
چه نقشي در ايجاد و استقرار اسلام و تحكيم حاكميت سياسي - مذهبي محمد داشتند ؟

-- ما بايد نشان دهيم كه اسلام با چه سركوب و خشونتي وارد ايران شد و - اساسا” - « اسلاميٌت » جامعهْ ايراني ---»
-- ( كه امروزه - ناگهان - تني از محققان ؛ آنرا ” كشف ” كرده اند ! ) چقدر واقعيت دارد
و اين « اسلاميٌت » با چه بهاء خونين و گزافي “ نصيب “ جامعهْ ايراني گرديده است ؟ .

-- ما بايد نشان دهيم كه در ميان همهْ كشورهاي ’سنيٌ مذهب ؛ چرا و به چه دلايل تاريخي و سياسي - اجتماعي ؛
كشور ما ( ايران ) تنها كشور شيعه مذهب دنيا باقي ماند ؟ .

بنظر ما پاسخ به اين مسائل از جمله ؛ پاسخ به « الزامات مرحله اي انقلاب » است .
-- ما معتقديم كه جدائي از اخلاق و اسلام « خمينيستي » تنها و تنها در روند يك مبارزهْ معرفتي و اجتماعي بدست ميآيد
و بهمين جهت است كه از ( اصلاح طلبان ؛ دگرانديشان ؛ مجاهدين و نيروهاي ملي - مذهبي » و ديگر نظريه پردازان « اسلام راستين و اصيل » )
انتظار داريم تا بجاي خزيدن در لاك “ فروتني هاي كاذب “ و “ منٌت گزاري هاي فاظلانه “ ؛ با آغاز يك بحث سالم و خلاق -
-- بدور از هرگونه تحريف و توهين و افتراء - در ارتقاء آگاهي تاريخي و غناي فرهنگ جامعه بكوشند.
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. »

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Saturday, January 11, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


اسلام شناسي
زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام
علي ميرفطروس

تعاليم اخلاقي و اقتصادي - اجتماعي قرآن و « محمد »

در روز قيامت ؛ فقر ؛ پيش خدا زينت است ! - صبر خوب است اما براي فقيران ؛ خوبتر است !
بدين ترتيب محمد به بردگان و زحمتكشان مي آموخت كه در فكر حقوق بيشتر و امكانات رفاهي بهتري نباشند زيرا كه :
« بهترين مؤمنان كسي است كه قانع باشد ! »
قرآن در آيه هاي فراوان به زحمتكشان و برده ها توصيه ميكند : « دنيا متاع بي ارزشي است و جهان آخرت براي پرهيزگاران ؛ بسيار بهتر است ! »

بر آنچه كه « خدا » طبقاتي را از آن بهره مند ساخته است ؛ چشم مگشائيد ؛
زندگي دنيا را براي آنان ( اشراف و ثروتمندان ) واگذاريد تا « خدا » اشراف و ثروتمندان را در اين باره آزمايش (!!!) كند.

” ملا’ احمد نراقي “ مينويسد :
“ پيغمبر فرمود كه خدا با من تكلم كرد و فرمود : « اي محمد ! من هرگاه بنده اي را دوست داشته باشم سه چيز به او عطا ميكنم :
( 1 ) - دل او را محزون ميكنم
( 2 ) - بدن او را بيمار ميكنم
( 3 ) - دست او را از مال دنيا خالي ميگردانم.

و هرگاه بنده اي را دشمن داشته باشم سه چيز به او ميدهم :
( 1 ) - دل او را شاد ميكنم
( 2 ) - بدنش را صحيح ( سالم ) ميگردانم
( 3 ) - دست او را از اموال دنيا ’پر ميكنم ....

و فرمود كه مردم - همه - ’مشتاق بهشت اند و بهشت ’مشتاق فقراء ! ---» ( معراج السعاده - ص 291 و 295 )

« محمد » با توسل به آيات قرآن ؛ توده ها را متقاعد ميكرد كه اختلاف طبقاتي و حاكميت اشراف و ثروتمندان يك « مشيٌت الهي » است.
او با تبليغ آيهْ : « خدا رزق بعضي را بر بعضي ديگر فزوني داده است (؟) » --» ( سورهْ هود - آيهْ 118 + سورهْ نساء - آيهْ 32 + سورهْ اسري’ - آيهْ 21 )
خدا بعضي را بر بعضي ديگر برتري داده است تا عده اي ( بوسيلهْ ثروت ) گروهي ديگر را به خدمت خود در آورند (؟) --» ( سورهْ زخرف - آيهْ 32 )
به تآئيد و توجيه تبعيض و اختلاف طبقاتي مي پرداخت.

هر چند كه در قرآن آيه هائي در « نكوهش » اشراف و رعايت حال بردگان بوسيلهْ برده داران ديده ميشود ؛
اما اين دستورات فقط جنبهْ اخلاقي داشته و از نظر حقوقي بهيچ وجه نمايندهْ مخالفت اسلام با برده داري و استثمار نيست ؛
در قرآن بروشني تآكيد شده : « خدا رزق بعضي از شما را بر بعضي ديگر فزوني داده است و آنكه رزق و روزي او بيشتر شده ؛
زيادي را بزير دستان و غلامان ندهد تا با او مساوي شوند (؟!) --» ( سورهْ نحل - قرآن - آيهْ 71 )
بنظر قرآن : « بنده و برده اي كه قادر به هيچ كاري نيست با مرد آزاد كه خدا به او رزق نيكو عطاء كرده هرگز برابر نيستند (؟!) --» ( قرآن - سورهْ نحل - آيهْ 75 )

حضرت محمد نيز در سخنان خويش بارها برده داري را تصديق و تآئيد كرده و به بردگاني كه گريخته ؛
و يا فصد فرار از اسارت ارباب را داشتند اخطار كرد كه : « فرار از بردگي مورد رضاي خدا نيست » ( ؟؟؟ )

« آيت الله طالقاني » معتقد است : “ در هيچ يك از جنگهاي اوليهْ اسلام كه به سر پرستي و فرماندهي رسول اكرم (ص) اداره مي شد
و پايان مي يافت ؛ اسيران به بردگي گرفته نشده اند “ --» ( اسلام و مالكيت - ص 335 )

اين نظر ؛ بر خلاف اسناد و حقايق تاريخي است ؛ ما معتقديم كه در اكثر غزوات يا جنگهاي حضرت محمد برده كردن اسيران ؛ امري رايج و متداول بوده ؛
و پيغمبر نه تنها به برده كردن اسيران جنگي دستور ميداد ؛ بلكه گاهي نيز ( مثلا“ در جنگ بدر ) به كشتن آنها نيز فرمان ميداد.
از جمله جنگهاي حضرت محمد كه در آن مردان ؛ زنان و كودكان بسياري اسير و برده گرديدند ميتوان از جنگهاي :
“ بني ’مصطلق ؛ بني ’قريظه ؛ هوازن ؛ بني ثقيف و بدر نام برد .

براي آگاهي بيشتر نگاه كنيد به : تاريخ نگارستان - ص 11 + حبيب السير - ج 1 - ص 358 و 393 + تاريخ طبري - ج 3 - ص 977 +
تفسير طبري - ج 3 - ص 658 و 660
+ نهج الفصاحه - حضرت محمد - ترجمهْ ابوالقاسم پاينده - ج 1 و 2 + قرآن - سوره هاي : زخرف - اسري’ - نساء - هود - طه - رعد - انعام - انفال و ...
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مباحث كتاب « اسلام شناسي » و زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام را فردا دنبال خواهيم كرد . با ما باشيد
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ”

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


احلاج ديگري را بر « دار » مي برند !
((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Thursday, January 09, 2003

توضيحات و افاضات

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


اسلام شناسي
زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام
علي ميرفطروس

تعاليم اخلاقي و اقتصادي - اجتماعي قرآن و « محمد »

نظام اسلامي ؛ اساسا” يك نظام « خدا سالار » است و انسان ؛ در تحليل نهائي ؛ نقش « بنده » و « عبدالله » را دارد ؛
در اين نظام ؛ هدايت و سعادت بشر ؛ تنها به خواست و « مشيٌت » خدا بستگي دارد
بنظر قرآن : زندگاني نيك ؛ همان زندگاني توأم با فضيلت و تقوي’ است و فضيلت و تقوي’ نيز يعني :
ترس و تسليم محض و اطاعت بره وار در برابر ارادهْ خدا است :
« اي اهل ايمان ! همگي داخل در مقام ” تسليم ” شويد زيرا كه مسلمانان و پرهيزگاران واقعي : ” همان كساني هستند كه در نهان و( آشكار ) از خداي خود ميترسند ”. »
و براستي ! « كدام دين ميتواند بهتر از دين آنكسي باشد كه او ؛ در برابر ارادهْ خدا ؛ سر تسليم خم كرده است ؟ »

« محمد » براي توده ها موعظه ميكرد كه : « از دنيا چشم بپوشيد تا خدا شما را دوست بدارد » خدا معيشت و كار را تقسيم كرده (؟)
و « خوشبختي و بدبختي هر كس ؛ قبلا“ تعيين شده است »
اي فقيران ! اگر بدانيد كه پيش خدا چه ها داريد دوست خواهيد داشت كه فقر شما بيشتر شود . !
اي فقيران ! اگر بدانيد كه ( در آن جهان ) براي شما چه ذخيره شده برآنچه كه نداريد غم نخواهيد خورد !
به بهشت نگاه كردم و ديدم كه بيشتر مردم آن ؛ فقيران هستند !

در روز قيامت ؛ فقر ؛ پيش خدا زينت است ! - صبر خوب است اما براي فقيران ؛ خوبتر است !

«’ليبشر’ ’فقراء ا’لمومنين بالفراغ يوم القيامة قبل الاغنياء بمقدار خمسيائه عام هوءلاءفي الجنة ’ينعمون و هو’لاء ’يحاسبون . » ( يعني )
« مؤمنان فقير را بشارت باد ! كه روز قيامت به اندازهْ پانصد سال زودتر از اغنياء فارغ شوند ؛
آنان ( فقراء ) در بهشت متنعم اند و اينان ( ثروتمندان ) حساب پس ميدهند ! » ---» ( نهج الفصاحه - ص 501 )

« اذا ا’حبٌ الله عبدا“ ا’بتلاه’ و اذا احبٌه’ الحبٌ البالغ اقتناة قالوا ما اقتناوه’ ؛ قال : لايترك’ له’ مالا“ و لاولدا“ . » يعني
« وقتي خداوند بنده اي را دوست دارد ؛ وي را مبتلا سازد و وقتي وي را كاملا“ دوست دارد او را خاص خود سازد .
گفتند : چگونه او ( بنده ) را خاص خود ميسازد ؟ گفت : مال و فرزندي براي او باقي نميگذارد ! » --» ( نهج الفصاحه - ص25)

« ءاذا ا’حب الله عبدا“ حماه’ الد’نيا. » -- ” وقتي خداوند بنده اي را دوست دارد دنيا را از او منع ميكند ! » --» ( نهج الفصاحه - ص 25 )

« ءاذا احب الله عبدا“ ابتلا’ه’ ليسمع تضرٌ’عه’. » -- يعني :
” وقتي خداوند بنده اي را دوست دارد ؛ او را مبتلا ميسازد تا تضرع و زاري وي را بشنود ! » --» ( نهج الفصاحه - ص 25 )

براي آگاهي بيشتر نگاه كنيد به : ( نهج الفصاحه - حضرت محمد - ترجمهْ ابوالقاسم پاينده - ج 1 و 2 ) +
كتاب آسماني (؟) قرآن - سوره هاي : انبياء - انعام - انفال - آل عمران - رعد - توبه - نساء - طه - هود - اسري’ - زخرف - نحل و .....
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مباحث كتاب « اسلام شناسي » و زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام را فردا دنبال خواهيم كرد . با ما باشيد
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ”

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.

احلاج ديگري را بر « دار » مي برند !
((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Wednesday, January 08, 2003

توضيحات و اضافات

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


اسلام شناسي
زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام
علي ميرفطروس

توضيحات

تعاليم اخلاقي و اقتصادي - اجتماعي قرآن و « محمد »
« هر طبقهْ استثمارگر ؛ ميكوشد اخلاقي را به زحمتكشان تلقين كند تا دست و پاي ايشان را ببندد و به آنان :
” تواضع ؛ صبر ؛ قناعت و فرمانبرداري را توصيه نمايد ”. »
تبليغات و تعليمات ديني محمد بيشتر بر اساس دعوت مردم به اطاعت از خداي يكتا و ترساندن آنها از روز قيامت و عذاب جهنم قرار داشت .
بسياري از سوره ها و آيه هاي قرآن براستي ««« مانيفست ترس و تهديد »»» است و عده اي از محققين ؛ بدرستي مي نويسند كه :
’مهم ترين عامل حيات مذهبي مسلمانان قرن اوٌل هجري ؛ ترس بود :
{ ترس از خداي ’منتقم و قهٌار ؛ ترس از مرگ ؛ ترس از حساب روز قيامت ؛ ترس از معصيت ؛ ترس از جهنمي كه با وصف
« و’قودها الناس و ا’لحجا’ره » دل شير هم از هيبت آن آب ميشود. }

تصوير « خدا » در قرآن ؛ تصوير يك فرمانرواي مطلق قبايل دورهْ « پدر سالاري » است ؛
تصوير كسي است كه انسان را بدلخواه خود خلق كرده و هر وقت اراده كند ؛ ميتواند او را از بين ببرد ؛ حتي’ رسول و پيغمبر خود را :
« ولو’ تقو’ل’ علينا’ بعض الا’قاويل لا’خذ’ نا منه’ باليمين ُثمٌ لقطعنامنه’ الوتين . » - ( يعني ) :
” اگر محمد بر ما افتراء ببندد ؛ نيروي او را ميكيريم و بند دل او را مي ’بريٌم.....”
چنين خدائي ؛ « آدم و حوٌا » را بخاطر عصيان و نافرماني از دستوراتش از بهشت بيرون راند
و گر نه خوردن يك سيب ( يا گندم ) خود بخود نمي تواند « گناه كبيره »اي باشد تا بخاطر آن ؛ چنان عذاب و عقوبت سختي را بتوان بر انسان تحميل كرد ؛
چنين خدائي با اينكه مكر و حيله را كاري باطل و ناپسند ميداند ؛ اما ؛ خود تاءكيد ميكند كه : «« مكاٌرترين مكٌاران است »»

در اسلام ( همانگونه كه از نام آن پيداست ) اطاعت و تسليم : تقوا و فضيلت واقعي است و عصيان و نافرماني : « گناه كبيره » ميباشد.
در اين دين نيز ( مانند ديگر اديان باصطلاح الهي ) عنصر اساسي :
اسارت انسان در برابر يك قدرت خارجي بنام خدا و انقياذ انسان در مقابل يك استبداد بيروني است.
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مباحث كتاب « اسلام شناسي » و زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام را فردا دنبال خواهيم كرد . با ما باشيد
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ”

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


حلاج ديگري را بر « دار » مي برند !

((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Tuesday, January 07, 2003

توضيحات و اضافات

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


اسلام شناسي
زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام
علي ميرفطروس

توضيحات

دربارهْ اسلام و مالكيت :

بسياري از نويسندگان و محققان مسلمان - امروزه - ضمن تفسير ” روشنفكرانه ” و توجيه ” دلخواه ” از بعضي آيه هاي قرآن ؛
معتقدند كه : « قرآن با حذف واژهْ مالكيت از فرهنگ اقتصادي اسلام و اختصاص دادن مالكيت به ” خدا ” ؛
ريشهْ طبقاتي شدن جامعه را نابود ميكند... آري ؛ هنگامي كه پاي خدا در جامعه باز شود ؛ مالكيت خصوصي ؛ رخت بر مي بندد (!)
خواه مالكيت خصوصي ابزار توليدي ؛ خواه بر زمين ؛ خواه بر ساير ثروت هاي اجتماعي و حتا اشياء مصرفي .
بعداز اينكه مالكيت هر چيز به خدا تعلق ميگيرد ؛ اين مالكيت به درون اجتماع باز ميگردد و به « النٌاس » ( عموم مردم ) سپرده ميشود... » (×)
------------------
--» (×) - نگاه كنيد به : جزميت فلسفهْ حزبي - ابوذر ورداسبي - ص 161 + مالكيت در اسلام - سيد محمود طالقاني - ص 162 - 154 +
+ مالكيت ؛ كار و سرمايه از ديدگاه اسلام - حبيب الله پايدار - ص 197 و 182 - 173 + اقتصاد توحيدي - ابوالحسن بني صدر - ص 173 - 140
----------------
تاريخ اقتصادي - اجتماعي جوامع مختلف ( خصوصا” كشورهاي اسلامي ) بخوبي ’بطلان اين ادعا هاي بغايت ايده آليستي را روشن ميسازد
و نيز آشكار ميكند كه در اين جوامع ( حتي’ در صدر اسلام و در زمان حضرت محمد و علي ) عليرغم حضور و حاكميت مذهب
و « باز شدن پاي خدا در جامعه » نه تنها « ريشهْ طيقاتي شدن جامعه » نابود نشد ! بلكه :
دين و خدا - بمثابه ابزاري - همواره براي تسكين و تسليم ساختن توده ها و « تشريع » ( تبليغ ) سياستهاي طبقاتي حاكم بكار رفته است.

’محققان و نويسندگان اسلامي مذكور با چنين تفسير « دلخواه »ي از چند آيهْ قرآن ؛ كوشيده اند كه به نظام اقتصادي اسلام ماهيتي « فرا طبقاتي » ؛
سوسياليستي ؛ « بي طبقه » و « توحيدي » بدهند ؛ در حاليكه هر خوانندهْ آگاه و هوشياري ضمن مطالعهْ دقيق آيات قرآني و احاديث نبوي ؛
بخوبي در مي يابد كه تعبيرها و تقسيرهاي « ذهني » اين نويسندگان با آيات متعدد قرآن و احاديث فراوان پيغمبر
و نيز با واقعيت مناسبات اقتصادي دورهْ حكومت پيغمبر و حضرت علي ( اسلام نبوي و علوي ) بسيار ’مغاير و متناقض ميباشد ؛
زيرا - بطوريكه خواهيم ديد - نه آيات قرآن و نه سياست هاي عملي و اقدامات اقتصادي حضرت محمد ؛
هيچكدام ؛ نشان دهندهْ مخالفت اسلام با مالكيت خصوصي نيست !

’مقررات مربوط به « ارث » در قرآن ( سورهْ نساء - آيهْ هاي 7 - 8 و 12 ) و نيز « قاعدهْ تسليط » در فقه اسلامي كه بر اساس اين دستور حضرت محمد -
-- ( النٌاس ’مسلطون’ علي اموالهم’ ) قرار دارد ؛ همگي دليل روشني بر تاْئيد و تاءكيد مالكيت خصوصي در قرآن و اسلام است.
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مباحث كتاب « اسلام شناسي » و زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام را فردا دنبال خواهيم كرد . با ما باشيد
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ”

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.

حلاج ديگري را بر « دار » مي برند !
((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Monday, January 06, 2003

توضيحات و اضافات



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


اسلام شناسي
زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام
علي ميرفطروس

توضيحات

حضرت علي ؛ عدالت و دادخواهي !
در تواريخ شيعه ( خصوصآ” ) - « حضرت علي » به ” عدالت ” و ” دادخواهي ” معروف و مشهور است.
او كه از كشتن قانلان « ’عثمان » به اين بهانه كه : ” جندين كس را به خون يك تن نمي توان كشت ” خوداري كرده بود .
دربارهْ قاتلين دوست خود ( عبدالله بن ’حبٌاب ) چنان سختگيري و خشونتي بكار ’برد كه بي سابقه بود بطوري كه گفت :
” بخدا اگر همهْ مردم روي زمين به كشتن عبدالله اقرار كنند ؛ همه را از دم شمشير ميگذرانم و يك لحظه در اين كار درنگ نخواهم كرد ” --»(×)
--------------
---» (×) - نگاه كنيد به : الفصل في الملل و الاهواء و النحل - ابن حزم - ج 4 - ص 152 - 155
-------------
اسلام و مالكيت

اسلام ؛ محصول يك جريان اقتصادي - اجتماعي بود كه در مقايسهْ با نظام برده داري ؛ از نظر اقتصادي ’لزوما” روابط بهتري را در جريان توليد تبليغ ميكرد ؛
اما بهيچ وجه در صدد تغيير بنيادي در شكل مالكيت وسايل توليد نبود و حتا اقدام قاطعي در جهت لغو بردگي و برده داري بعمت نياورد.
بر اين اساس است كه قرآن ( بر خلاف شيوهْ برده داري ) به صاحبان برده توصيه ميكند كه بردگان خود را نكشند و با آنها به مهرباني رفتار كنند؛
و حتي’ با شرايطي ( مثل : مكاتبه ؛ مباشرت ؛ تدبير ) آنها را آزاد نمايند . --» ( سورهْ نساء - آيهْ 36 + سورهْ النور - آيهْ 33 + سورهْ البلد - آيهْ 12 - 13 )
« حضرت محمد » نيز ضمن سفارش به اشراف برده دار به آنها يادآور ميشد كه : ” همين گناه بس كه عذا را از بردهْ خود دريغ كنيد ” --»( نهج الفصاحه - ص 454 )

يادآوري ميكنيم كه : «« برده داري در طول حكومت هاي ا’موي و عباسي نيز در سراسر قلمرو اسلامي رواج و رونق داشت »» ؛
اين شيوه - البته - جنبي و ثانوي بود و شيوه مسلطٌ ؛ شيوهْ توليد فئودالي بوده است زيرا كه : « بردگان نقش عمده اي در ” توليد ” نداشتند
و بيشتر بعنوان غلام ؛ خدمتكار ؛ دربان و خواجه سرائي خدمت ميكردند » . --»(××)
-------------
---»(××) - نگاه كنبد به : رسوم دارالخلافه - ابوالحسن صابي - ص 19 + تجارب السلف - هندوشاه نخجواني - ص 189 - 198
-------------
در سال 256 هجري در نواحي بين النهرين و خوزستان روي داد كه در تاريخ بنام « قيام زنج » مشهور است. --»(×××)
------------
--»(×××) - براي آگاهي بيشتر نگاه كنيد به : حلاج - علي مير فطروس - ص 48 - 54
------------
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مباحث كتاب « اسلام شناسي » و زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام را فردا دنبال خواهيم كرد . با ما باشيد
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ”

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.

حلاج ديگري را بر « دار » مي برند !
((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Saturday, January 04, 2003

توضيحات و اضافات

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


اسلام شناسي
زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام
علي ميرفطروس

توضيحات

نكتة : اعراب مسلمان حتا از همخوابگي با زنان شوهردار پرهيز نميكردند و اين ؛ البته دستور « قرآن » بود.
« و المحصنات’ من النسٌاء الا’ ما ملكت. » ---» ( سورهْ نساء - آيهْ 24 )
( يعني ) = ” ... و نكاح زنان محصنه ( شوهردار ) نيز براي شما حرام شد مگر آن زنان كه ( در جنگها ) متصرف و مالك شده ايد. ”

دربارهْ زنان پيغمبر :

1 - ازدواج « محمد » ( بيست و چهار ساله ) با « خديجه » ( چهل ساله ) ( كه يكي از بزرگترين اشراف مكه بود )
و در اختيار گرفتن ثروت هاي خديجه بوسيلهْ پيغمبر ؛ زمينهْ لازم اقتصادي و تداركاتي ظهور و تبليغ انديشه هاي محمد را مهيا ساخت.

2 - « محمد »( چهل و پنج ساله ) پس از ادعاي پيغمبري ؛ « عايشه »( هفت ساله ) دختر « ابوبكر » را به ازدواج خود در آورد.
« ابوبكر » مردي ثروتمند بود كه بدين ترتيب تمام امكانات اقتصادي - اجتماعي خود را در اختيار « محمد » گذاشت.

3 - « محمد » براي تحكيم قدرت سياسي - مذهبي خود با دختر « ’عمربن خطاب » ازدواج ميكند.
اين امر به اعتبار « حضرت محمد » در ميان مخالفان او افزود ؛ زيرا « ’عمر » نيز از بزرگترين ” قدرتمندان ” عربستان بود.

” حضرت محمد ” غيراز زنان ياد شده ؛ زنان و همسران فراوان ديگري نيز داشته كه غالبا” از دختران اشراف و ثروتمندان عربستان بودند.
مورخين ’معتبر تعداد زنان پيغمبر را پانزده - تا - بيست و سه نفر دانسته اند. ( 15 - تا - 23 ) نفر !!!
اين تعداد - البته - بجز زنان صيغه اي و كنيزكان حضرت ميباشد. --» (×)
--------------
---» (×) - نگاه كنيد به : آفرينش و تاريخ - ’مقدسي - ج 5 - ص 105 + تاريخ يعقوبي - ج 1 - ص 452 - 454 + تاريخ طبري - ج 4 - ص 1291 - 1295
--------------
لازم بيادآوريست كه : « قرآن » در ( سورهْ نساء - آيهْ 3 ) حداكثر داشتن جهار (4) زن را به مسلمانان اجازه داده است ؛
با اينحال بر خلاف دستور صريح قرآن ؛ « محمد » يازده ( 11 ) زن را همزمان با هم داشت !!! --» ( تاريخ طبري - ج 4 - ص 1288 )

تعدٌد زنان پيغمبر و « احتكار » آنان در خانه يا حرمسرا و اختلافات و رقابت هاي بين زنان --» ( نگاه كنيد به : تاريخ طبري - ج3 - ص 1102 - 1103 و 1218 )
بي شك نمي توانست روابط طبيعي و مناسبات سالم خانوادگي را كاملا” پديد آورد ؛ از اين رو :مثلا”
« شايعات فراواني دربارهْ رابطهْ نا مشروع « عايشه » ( زن محمد ) با « صفوان بن معطل » وجود داشت ؛ سورهْ ” النور ” در قرآن اشاره به همين ماجراست. » --» (××)
-------------------
---» (××) - نگاه كنيد به : قرآن - سورهْ النور - آيه هاي 4 --» تا 19 + تاريخ طبري - ج 3 - ص 1103 - 1106 + ترجمهْ تفسير طبري - ج 5 - ص 1124 - 1136
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مباحث كتاب « اسلام شناسي » و زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام را فردا دنبال خواهيم كرد . با ما باشيد
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ”

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.

حلاج ديگري را بر « دار » مي برند !
((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Friday, January 03, 2003

توضيحات و اضافات

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


اسلام شناسي
زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام
علي ميرفطروس

توضيحات

اشارات « حضرت محمد » در بارهْ اجاره ؛ مزارعه و اهميت زمين و زمينداري (!)

” قالت ا’حد’يهما يا ابٌت استاجره’ انٌ خير من استاجر’ت القوي’ الامين. ” ( يعني ) : يكي از آندو دختر ( صفورا ) گفت :
” اي پدر اين مرد را بخدمت خود « اجير » = « اسير » كن كه بهتر كسي كه به خدمت بايد برگزيد ؛
كسي استكه امين و توانا باشد . --» ( سورهْ قصص - آيهْ 26 )

” اءذا ا’ستاجر احد’كم’ اجيرا” فليعلمه’ ا’جرة’ ” ( يعني ) : هرگاه يكي از شما كسي را « اجير » ميكند ؛ مزدش را باو بگويد.
--» ( نهج الفصاحه - حضرت محمد - ص 67 )

” ... ا’عط الاجير حقه’ قبل ان ’يجفٌ عرقه’ ” ( يعني ) : مزد « اجير » را بپرداز قبل از آنكه عرقش خشك شود.--» ( نهج الفصاحه - 67 )

” من احيا مواتا” فهي له’ ” ( يعني ) : هركس زمين مرده ( باير )ي را آباد كند ؛ متعلق به اوست. --» ( نهج الفصاحه - ص 212 و 213 )

” تحٌفظوا من الارض فانها ا’مٌكم ” ( يعني ) : ’حرمت ( ارزش ) زمين را بداريد چرا كه زمين بمنزلهْ مادر شماست. --» ( نهج الفصاحه - ص 226 )

” و من احيا ارضا” ميته ثقه” بالله و ا’حتسابا” كان حٌقا” علي الله تعالي’ ا’ن ’يعينه’ و ا’ن ’يبارك له’ ” ( يعني ) :
هركس كه با اعتماد بخدا و به اميد ثواب ؛ زمين بايري را آباد كند بر خدا لازم است كه وي را ياري كند و او را بركت دهد. --» ( نهج القصاحه - ص 265 )

و همچنين « حضرت محمد » در مورد اراضي گفت : ” هركس زميني دارد بايد آنرا كشت كند و اگر زراعت نميكند ؛ به برادر مسلمانش ببخشد (!)
هركس زميني را سه سال متوالي بدون علت معطل نگاهدارد از او گرفته ميشود و بديگري واگذار ميگردد. --» (×)
-----------
--» (×) - مالكيت ؛ كار و سرمايه از ديدگاه اسلام - حبيب الله پايدار - ص 182 و 183
-----------
احاديثي كه شكل يا اشكالي از اجارهْ زمين را ممنوع ميكند ( مانند بعضي احاديث استنادي آقاي « پايدار » در - ص 183 - كتاب فوق )
هيچگاه اكيدا” « قصد ممنوعيت زمينداري بزرگ را ندارد » . اين ممنوعيتها به عنصر عدم اطميناني باز ميگردد
كه اغلب در اجارهْ زمين به ازاي سهم معيني از محصول ؛ مجود دارد زيرا كسي از پيش دقيقا” نمي داند كه محصول زمين چقدر خواهد بود ...
فقها بخوبي ميدانستند كه شخص « پيغمبر و جانشينان و ياران قابل احترام او ؛ خود ؛ زمين شان را به ازاي درآمد واگذار ميكردند.»--» (××)
---------
--» (××) - اسلام و سرمايه داري - ماكسيم رودنسون - ص 43
----------
عقايد اقتصادي « مزدك » و تاْثيرات آن در « پيغمبر »

شهر « حيره » در جنوب شرقي « نجف » كنوني واقع شده بود و پايتخت ملوك ( پادشاهان ) لخمي بود .
بازرگانان و ’تجٌار عرب بخاطر ارتباط و آشنائي با فرهنگ و تمدن ايراني ؛ واسطهْ انتقال افكار و عقايد ايرانيان به عربستان بودند.
بنظر ميرسد كه پيغمبر تاثيراتي از عقايد اقتصادي « مزدك » داشته است بطوريكه حديث بسيار معروف پيغمبر كه : ” الناس’ شر’كاء’ في ثلاث النار و الماء والكلاء ”
( يعني ) = ” مردم در آب و آتش و مرتع يكسان و شريك ميباشند. ” انطباق كاملي با اين گقتهْ شهرستاني دارد كه :
” « مزدك » مردم را در آب و آتش و چراگاه شريك دانست. ” --» ( شرح لمحه - شهيد ثاني - ج 2 - ص 285 + الملل و النحل - شهرستاني - ص 197 )
--------------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مباحث كتاب « اسلام شناسي » و زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام را فردا دنبال خواهيم كرد . با ما باشيد
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ”

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.

!حلاج ديگري را بر « دار » مي برند
((( خبرچين)))
((( هميشك )))